حضرت موسی علیه السلام پسر «عمران» پسر «فاهیت» پسر «لاو» پسر حضرت یعقوب پسر حضرت اسحاق پسر حضرت ابراهیم علیه السلام است.
نام مادر حضرت موسی «یوکان» دختر «لاو» است. در بیشتر سورههای قرآن از سرگذشت حضرت موسی یاد شده است مثلاً در سوره «القصص» خداوند میفرماید:
﴿نَتۡلُواْ عَلَیۡکَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّ لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٣ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِیَعٗا یَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَهٗ مِّنۡهُمۡ یُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَیَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ۴﴾ [القصص: ۳-۴].
«بخشی از سرگذشت [مهم] موسی و فرعون را برای [عبرت گرفتن] مردمی که ایمان میآورند به حق و راستی بر تو میخوانیم. (٣) همانا فرعون [در سرزمین مصر] برتری جویی و سرکشی کرد و مردمش را گروه گروه ساخت، در حالی که گروهی از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر میبرید، و زنانشان را [برای بیگاری گرفتن] زنده میگذاشت؛ بیتردید او از مفسدان بود..».
نام فرعون مصر «ولید» پسر «مصعب» بود نام همسرش «آسیه» دختر «مزاحم» بود.
شبی فرعون در خواب دید که آتشی از طرف «بیتالمقدس» آمد و خانمان و گروه قطبیها را سوزاند ولی گروه سبطیها «بنیاسرائیلیها» از این آتش محفوظ ماندند. هنگامی که فرعون از خواب بیدار شد بسیار از این خواب ترسید. جادوگران و کاهنان و منجمان را جهت تفسیر و تعبیر این خواب به حضور خود فرا خواند. آنها چنین نتیجهگیری کردند که از طایفه بنیاسرائیل پسری به دنیا میآید و هنگامی که بزرگ شد مدعی نبوت میشود و با تو به مبارزه میایستد و ترا نابود میکند. بدین سبب فرعون دستور داد که هر زن حاملهای که حملش پسر باشد باید بعد از وضع حمل بچهاش کشته شود. مدتی این عمل زشت و حیوانی و درندهخوئی را انجام دادند. روزی همنشینان فرعون گفتند: اگر این کار ادامه یابد فقط افراد پیر و از کار افتاده باقی میمانند و کسی از پسران جوان برای کار کردن و خدمت به این پیران پیدا نمیشود. فرعون گفت: پس یک سال در میان این کار انجام شود. در همان سال اول که فرزند پسر کشته نمیشد هارون برادر موسی به دنیا آمد.
چنانکه روایت شده است در حدود دوازده هزار پسر بچه بنیاسرائیل کشته شد.
جا دارد که در اینجا داستانی را از گلستان سعدی در رابطه با پدیده زشت ستم و ظلم و عواقب هلاکتبار آن نقل کنیم:
ظالمی را حکایت کنند که هیزم درویشان خریدی به حیف و توانگری را دادی بطرح صاحبدلی برو گذر کرد و گفت: ماری تو هر که را ببینی بزنی؛ یا بوم که هر کجا نشینی بکنی، زورت از پیش میرود با ما؛ با خداوند غیبدان نرود. زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعائی بر آسمان نرود. حاکم از گفتن او برنجید و روی از نصیحت او درهم کشید و برو التفات نکرد، تا شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت و زبستر نرمش بخاکسر گرم نشاند. اتفاقاً همان شخص برو بگذشت و دیدش که با یاران همی گفت: ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد؟ گفت: از دل درویشان.
حذر کن ز دود درونهای ریش؛ که ریش درون عاقبت سر کند؛ بهم بر مکن تا توانی دلی؛ که آهی جهانی بهم برکند. بر تاج کیخسرو نبشته بود؛ چه سالهای فراوان و عمرهای دراز؛ که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت؛ چنانکه دست به دست آمده است ملک بما؛ به دستهای دگر همچنین بخواهد رفت.