ابتدای پیدایش تشیع با برتری دادن علی بر عثمان بود و این تنها یک گرایش عاطفی انسانی بوده و عناصر عقلی در آن هیچ دخالتی نداشت و اولین شیعیان به اعتراف شیوخ خودشان، از ابوبکر و عمر عیبجویی نمیکردند؛ از شریک بن عبدالله القاضی سوال شد: «تو از شیعیان علی هستی و با این همه ابوبکر و عمر را از او برتر میدانی؟ گفت: تمام شیعیان چنین دیدگاهی دارند چراکه خود علی بر بالای منبر گفت: بهترین این امت بعد از پیامبرش ابوبکر و سپس عمر میباشد؛ آیا او را تذکیب کنیم؟ بخدا سوگند که علی دروغگو نبود.» پس از آن غلو و افراط در فرقههای شیعه ظهور کرد که از غالیترین و افراطیترین این فرقهها، اسماعیلیه بود. کسانی که به پندار خود خلفای علوی و فاطمی بودند و با همین اسم فاطمیون، بر مصر حکومت کردند. اما درحقیقت آنها از نسل عبیدالله قداح میباشند و غزالی آنها را اینگونه توصیف کرده است: «در ظاهر مذهب آنها رفض – یعنی تشیع – است اما باطن آن کفر خالص است.»[۱]
شناخت شیخ الاسلام ابن تیمیه در مورد تاریخ، به او اجازه میدهد که حقیقت شیعهی باطنی و غالی را معرفی کند. سلسله نسب آنها به عبیدالله بن میمون القداح میرسد، شخصی که ادعا میکرد از فرزندان محمد بن اسماعیل است اما دروغ او آشکار شد چنانکه نسبشناسان و دیگر علما بر این اتفاق دارند که پدر او یهودی و ربیب شخصی مجوسی بوده است. پس این شخصیت دو نسب دارد: نسبتی با یهود و نسبتی با مجوس؛ و او و اهل بیتش از ائمه و پیشوایان ملحد اسماعیلی هستند که علما و از جمله امام غزالی در مورد آنها گفته است: «ظاهر مذهبشان رفض – یعنی تشیع – است و باطن آن کفر خالص است.»
عبیدالله که خود را مهدی نامید در سال ۲۹۹ هـ ظهور کرد و در سال ۳۲۴ هـ وفات یافت و این امر به فرزندش قائم سپس پسرش منصور و بعد از آن به پسرش معز رسید که قاهره را بنا کرد. بعد از او عزیز و پس از او ظاهر و سپس حکومت به مستنصر رسید و در نهایت حکومت آنها در مصر به سال ۵۶۸ هجری به پایان رسید. آنها بیش از دو قرن در مصر حکومت کردند ابن تیمیه در مورد اخبار رسیده از آنها میگوید: «نزد علما آنها مشهور به بیدینی، دشمن الله و رسول، ارتداد و نفاق بودند و حدیثی که ابن ماجه روایت کرده است: «لامهدی الاعیسی بن مریم»: «مهدی همان عیسی بن مریم است» از نظر وی حدیثی ضعیف است.[۲]
[۱] – شرح عقیده السفارینی، ج۱ ص ۳۳۴٫
[۲] – منهاج السنه، ج ۲ ص۱۳۳-۱۳۴٫