در حدیث دیگری رسول خدا آنها را به این صورت وصف میکند که بهترین انسانها هستند و جز آنها اگر به اندازهی کوه احد طلا صدقه بدهند با یک مُد و یا نصف مد که صحابه صدقه بدهند، برابری نمیکند. بعد از اسلام آوردن، از سوی خانواده، عشیره، قبیله و نزدیکترین افرادشان درد و رنج و مصیبتهای بسیاری دیدند اما به آن اهمیت ندادند بلکه صبر کردند و ثابت قدم ماندند زیرا آنان شیرینی ایمان را در قلب خود چشیده بودند و بر صداقت رسول الله یقین داشتند، به عقیدهی خویش قانع شدند و هیچ اذیت و آزار و مشقتی که به سبب عقیده دچار آن میشدند جان و قلبشان را متأثر نمیکرد. سپس به راه افتادند، این عقیده را انتشار داده و از آن دفاع کردند و در این راه زن و مرد مسلمان از جان خویش گذشتند.
ابن وزیر یمانی میگوید: «اگر سنگینی میزان آنها در شرف و دین نمیبود، از رسول الله و دین جدید او پیروی نمیکردند و در برابر دلایل واضح و روشنی که در عقل آنها رسوخ میکرد تسلیم نمیشدند و از بین پدران، اجداد و خویشاوندان خود به سوی امری که پذیرش آن بر قلبها دشوار و بر جانها سنگین است، متمایل نمیشدند خصوصاً اینکه آنها در آن زمان، صاحب عزت و بزرگی بودند.[۱]
صحابه رسول الله، واسطه ای میان رسول و امت هستند. به همین سبب رسول خدا آنها را مدح و ستایش کرده و آنان را برترین انسانها معرفی کرده است.
در حدیث صحیحی آمده که رسول الله فرمود: «لاَ تَسُبُّوا أَصْحَابِی، فَلَوْ أَنَّ أَحَدَکُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ، ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ، وَلاَ نَصِیفَهُ»: «اصحاب مرا دشنام ندهید زیرا اگر هریک از شما به اندازهی کوه احد طلا صدقه دهد با یک مد و یا نصف مد صدقهای که یکی از آنها دهد برابری نمیکند.)[۲]
ابن عبدالبر میگوید: «هیچ دینی از ادیان را نمیشناسم مگر اینکه علمای آن به شناخت اصحاب پیامبرانشان توجه میکنند زیرا آنها واسطهی میان پیامبر و امت هستند.»[۳]
دلایل بسیاری بر هوش و زیرکی آنها دلالت میکند و اینکه آنها صاحبنظر، فکر و اندیشه بودند و خوش قلبی آنها سبب فریبشان و یا اکتفا به ایمانی مانند ایمان عامه نمیشد. ابن کثیر در تفسیر خود روایتی را از یکی از بزرگان مهاجر (جندب بن کعب الازدی) آورده است که او نزد ولید بن عقبه ساحری را دید که با دستانش جادو میکرد. او سر مردی را زد سپس فریاد کشید و آن سر بر جای اصلی خود بازگشت. مردم با این صحنه گفتند: سبحان الله، مردهای را زنده کرد. روز بعد جندب درحالیکه شمشیرش را همراه داشت به همان محل رفت درحالیکه ساحر مشغول جادو بود، جندب شمشیر را از نیام کشیده و گردن ساحر را زد و گفت: اگر راست میگوید، خودش را زنده کند و این کلام الله متعال را تلاوت کرد: «أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ»: «آیا به جادو روی میآورید، درحالیکه (حقیقت را) میبینید؟!» (انبیاء: ۳)
و بدون تردید او این حدیث رسول الله را به یاد داشت که فرمودند: «حَدُّ السَّاحِرِ ضَرْبَهٌ بِالسَّیْفِ» (به روایت ترمذی). «حد ساحر ضربهای با شمشیر است.»
[۱] – ابن وزیر یمانی، الذب عن سنه ابی القاسم، ج ۱، ص ۵۵
[۲] – بخاری با سندش از ابوسعید حذری آن را روایت کرده است هد: صالح است و ذکر به این سبب است که معمولا کمترین چیزی است که بدان صدقه میدهند.
[۳] – ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۱، ص ۱۹