آیا واقعاً آن سخنانی که خباب از محمد صلی الله و علیه وسلم در آنروز شنیده بود ، همان روشنایی است که به گمشده زندگی بشریت ، راهنمایی می کند .. ؟؟
خباب در افکار بلند مرتبه و عمیق فرورفته بود … سپس به داخل خانه برگشت … برگشت تا برجراحت بدن خود مرحم گذارد و خود را برای شکنجه جدید و دردهای تازه آماده سازد.
از آن روز دیگر خباب جایگاهی بلند و مقاومی در بین شکنجه شوندگان و ستمدیگان داشت .
دربین آنهایی قرار گرفت که با وجود فقر و ضعف در برابر قدرت و سرکشیهای جنون آمیز قریشیان می ایستاده اند .
شعبی می گوید : خباب واقعا صبر کرد و در برابر کفار هیچ راه گریزی نداشت ، پشت و کمر او را برهنه می کردند و بر سنگهای داغ می گذاشتند تا اینکه گوشتهای پشت ایشان ذوب شدند .. !!
بله سهم او از شکنجه زیاد بود ولی صبر و مقاومت او بیشتر از شکنجه ها بود .
کفار قریش آهن های که خباب برای ساخت شمشیر از آنها استفاده می کرد ، آنها را داغ می کردند و ایشان را با آنها شکنجه می داند .
روزی از روزها خباب و همراه با دوستانش که شکنجه می شدند نزد پیامبر رفتند تا پیامبر ازخداوند برای آنها طلب کمک و یاری نماید .
خباب و دوستانش این سخنان را شنیدند ایمان و اصرار شان قوی تر شد و با خود تصمیم گرفتند بخاطر الله و رسولش هر نوع جان فشانی انجام دهند و صبر بکنند .
قریشی ها به ” ام انمار” برای شکنجه کردن خباب ، پیشنهاد دادند و او هم در شکنجه خباب شریک شد . آن زن بی رحم و سنگ دل ، آهن سرخ شده و داغ را بر سر خباب می نهاد .
و خباب از درد به خود می پیچید ولی خود را کنترل می کرد تا اینکه آن زن جلاد به جوش آید و از کار خود لذت نبر د.