آقای دکتر یک صفحه از کتاب خود را به این جمله اختصاص دادهاند: «گرایش به اسلام در زمان محمد برای اعراب، صرفاً به خاطر غارت، چپاولگری، و تصاحب زنان، و برای دیگر ملل، فرار از مرگ و جزیه بود.»(۱)
میگویم: از چند وجه مختلف به این ادعای پوشالی پاسخ میدهیم.
اولاً. مشرکین مکه نیز متقابلاً میجنگیدند، غنیمت میگرفتند و کنیزانی داشتهاند(۲) ، پس این مسائل چیزی نبوده که تنها نزد مسلمانان باشد و مشرکین مجبور باشند برای به دست آوردن آنها اسلام بیاورند! حقا که خود آقای دکتر هم ندانسته که چه مینویسد و پس از نوشتن هم آن قدر برای گرفتن جیره و مواجبشان عجول بودهاند که وقتی برای مرور اباطیلی که با قلم شکستهیشان بر کاغذ تحمیل کرده بودند، خرج نکردند!
ثانیاً. مردمان دیگر نیز قبل از اسلام به حکومت خود مالیاتهای هنگفتی پرداخت میکردهاند و یقیناً میتوانستند با پرداخت جزیه دین خود را حفظ کنند! آقای جرجی زیدان مسیحی در این رابطه میفرماید: «حکومت اسلامی برای مردم بار سنگینی نبود، بلکه در بیشتر موارد مردم حکومت اسلامی را بر حکومتهای دیگر ترجیح میدادند و جزیهای که مسلمانان میگرفتند خیلی کمتر از مالیاتهای سنگینی بود که رومیان و ایرانیان از مردم دریافت میداشتند.»(۳)
پروفسور فیلیپ حتی مینویسد: «جزیهای که فاتحان جدید میخواستند، از آنچه فرمانروایان قدیم میگرفتند کمتر بود، و اقوام مغلوب میتوانستند مراسم دینی خود را با آزادی بیشتری انجام دهند.»(۴)
برتراند راسل مینویسد: «خلفای اسلامی نسبت به کلیمیان و عیسویان با محبتتر از دول مسیحی نسبت به مسلمانان و کلیمیان بودهاند.»(۵)
دکتر جان ناس نیز مینویسد: «در سده اول تاریخ اسلام و حتی بعد از آن تا مدتی، فاتحان عرب روش زور و اعمال شمشیر را برای نشر دین خود به کار نمیبردند. زیرا قرآن شریف برای اهل کتاب یعنی مللی که دارای کتب مقدس باشند، به مدارا و مسالمت امر فرموده و دربارهی آنها زور و جور چندان به کار نمیگرفت.»(۶)
ویل دورانت نیز مینویسد: «باید اعتراف کنیم که خلفای دوران اول از ابوبکر تا مأمون، در قسمت وسیعی از دنیا، مقررات شایسته و مناسبی برای زندگی انسانی پدید آوردند و از همه فرمانروایان تاریخ تواناتر بودند. آنها نیز میتوانستند، مانند مغولان و مجاران یا نورسهای مهاجم، همه چیز را مصادره کنند یا به ویرانی بکشانند، اما نکردند و فقط به وضع مالیات اکتفا کردند.»(۷)
بنابراین آنان میتوانستند مالی کمتر از آنچه به حکام خود میدادند را به حکومت اسلامی بدهند و عقایدشان را حفظ کنند! وانگهی، از آقای روزبهانی میپرسیم که سبب اسلام آوردن نجاشی رضی الله عنه چه بود؟ آیا مهاجرین شمشیر برگردن وی گذاشته بودند، یا آنکه برای فرار از جزیهدادن به مسلمانان بود که اسلام آورد؟! سبب ایمان آوردن ابو بکر رضی الله عنه و عثمان رضی الله عنه و سایر تجار و توانمندان قریش چه بود؟ آیا خود قادر به خرید کنیز و غلام نبودند، و از نظر اقتصادی نیازمند همراهی با رسول خدا صلی الله علیه وسلم بودند؟!(۸)
ثالثاً. سخن آقای روزبهانی در خصوص این ملل غیر عرب که ایرانیان در رأس آنان هستند، اتهام بزدلی به آنان است. مردمی را تصور کنید که عقائد خود را آنقدر بیارزش میدانند که برای فرار از جزیه (که از مالیاتهای سنگین عهد ساسانی کمتر بود!) اسلام میآورند. الحمدلله که مردم صاحب عقل و خرد هستند و از آراء و دیدگاههای آقای روزبهانی تقلید نکرده و با ریسمان ایشان به داخل چاه نمیروند! از جمله دلائلی که خلاف ادعای ایشان را ثابت میکند، زرتشتی ماندن بسیاری از ایرانیان، پس از چند قرن میباشد. آقای دکتر عیسی صدیق مینویسد: «تا قرن پنجم آئین مزدیسنا در جریان و آتشکدهها دائر بود و مقداری از کتب دینی محفوظ ماند. موبدان زردشتی با نفوذ معنوی که داشتند، در حفظ کتب دینی و اخلاقی و تاریخی بسیار کوشیدند…»(۹)
رابعاً. عجم به آن سبب اسلام آورد که اسلام را از دین خود بهتر یافت، دینی که به توحید و برادری دعوت میکرد، حال آن که قبل از آن خدایان متعدد را پرستش میکردند و به یکدیگر ظلم میکردند و به دنبال قومگرایی جاهلانه بودند. دینی که خلیفه را با شخصی عادی در یک مرتبه قضاوت میکرد و معیار را نه بر زبان و رنگ پوست، بلکه بر تقوا و پرهیزکاری گذاشته بود. آقای جواهر لعل نهرو، در این رابطه چنین مینویسد: «مذهبی که او مردم را بدان میخواند بخاطر سادگی، صراحتش و بخاطر رنگ دموکراسی و برابری که با خود داشت، توده های مردم را در کشورهای همسایه جلب میکرد. زیرا آنها روزگاری دراز در تحت تسلط قدرت مطلقه پادشاهان مستبد و روحانیان و پیشوایان مذهبی مستبد بسر میبردند. آنها از نظام قدیمی فرسوده شده بودند و برای یک تغییر وضع آمادگی داشتند. اسلام این تغییر را به ایشان عرضه میداشت و از طرف ایشان هم استقبال میشد، زیرا از بسیاری جهات وضعشان را بهتر میساخت و بسیاری از مفاسد قدیمی را پایان میداد.»(۱۰)
خامساً. آنان آغوش حکومت اسلامی را گرمتر از آغوش پادشاهان خود مییافتند! در زمان سلطنت شاهان ساسانی، وضعیت ایران به بدترین وجه ممکن نزول یافته بود و چیزی از رفاه و آسایش برای مردم وجود نداشت. برزویه طبیب چنین نوشته بود، «در مقدمهی کلیله و دمنه که بیشک بخشی از اوضاع و احوال روحانی و اخلاقی اواخر عهد ساسانی را روشن میکند: در این روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی به تراجع آورده است و همت مردان از تقدیم حسنات قاصر گشته… افعال ستوده و احوال پسندیده مدروس گشته، و راه راست بسته، و طریق ضلالت گشاده، و عدل ناپیدا، و جور ظاهر، و علم و دانش متروک، و جهل مطلوب… حق منهزم و باطل مظفر…»(۱۱)
استاد غلامرضا انصافپور میگوید: «ملت ایران در هیچدورهای به اندازه دوره ساسانیان در بند اسارت محدودیتهای طبقاتی نبود. در حقیقت در پایه دون انسانی زندگی میگذراند، فقط باید کار میکرد، استثمار میشد، مالیات میداد، با افسون موبدان فرمان خدایان زمینی را میبرد، به جنگ گسیل میگشت، حق هم نداشت تغییر طبقه بدهد و خواندن و نوشتن بداند.»(۱۲)
جالب آن است که به تصریح بسیاری از محققین و تاریخپژوهان، اگر اسلام به ایران نیامده بود، مردم دسته دسته به مسیحیت میگرویدند! در اواخر دورهی ساسانیان، «مسیحیت با موفقیت تمام با زرتشتیگری رقابت میکرد»(۱۳) و آقای مرتضی راوندی مینویسد: «منابع تاریخی نشان میدهد که بسیاری از ایرانیان به مسیحیت گرویدند و در این راه شربت شهادت نوشیدند. بعضی معتقدند که مسیحیت در آن دوره چنان ریشه دوانیده بود که اگر اسلام نرسیده بود، دین مسیح جایگزین آیین زردشت میشد.»(۱۴)
بنابراین تلاشهای آقای روزبهانی در خصوص انکار این مسلمات تاریخی کاملاً بیفائده است و کسی شواهد محکم و دلائل متقن تاریخی را برای گل روی آقای روزبهانی و بهانههای کودکانهی ایشان به دیوار نخواهد کوبید! راست گفتهاند که کسی که به دنبال فهمیدن باشد، یک دلیل او را کفایت میکند و کسی که به دنبال غرضورزی باشد، هزاران دلیل نیز برای او کافی نخواهد بود…
———————————–
۱. قرآن کلام محمد، ص ۶۱
۲. تاریخ عرب قبل از اسلام، ص ۳۳۷
۳. تاریخ تمدن اسلام، ص ۵۵
۴. تاریخ عرب، ص ۱۸۴
۵ . چرا مسیحی نیستم، ص ۲۶۳
۶ . تاریخ جامع ادیان، ص ۳۲۰
۷. تاریخ تمدن، ج ۴، ص ۲۹۰
۸ . بلکه خود آنان از نظر اقتصادی به رسول خدا صلی الله علیه وسلم کمک میکردند، چنانکه ابو بکر رضی الله عنه بردگانی که زیر شکنجه و فشار مشرکین بودند را با مال خود آزاد کرد و زمانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم امر به انفاق داد و از او پرسید که برای خانوادهات چه باقی گذاشتی؟ ابو بکر رضی الله عنه گفت: رسول خدا صلی الله علیه وسلم را برای آنان باقی گذاشتم! (در خصوص این روایت رجوع کنید به: سنن أبی داود، ج ۲، ص ۱۲۹ و برای معلومات بیشتر به کتاب «الانشراح ورفع الضیق فی سیره أبی بکر الصدیق» اثر گرانبهای دکتر صلابی بنگرید.)
۹ . دوره مختصر تاریخ فرهنگ ایران، ص ۳۵
۱۰ . نگاهی به تاریخ جهان، ج ۱، ص ۲۹۵
۱۱. تاریخ ده هزار ساله ایران، ص ۱۲۸
۱۲. زندگی اقتصادی روستاییان، ص ۴۶۵
۱۳ . تاریخ ایران، ص ۱۲۹
۱۴ . تاریخ اجتماعی ایران، ج ۱، ص ۴۹۷