سخن آخر راجع به این مسأله این است که اصل و اساس بزرگ در توحید اسماء و صفات عبارت است از: اثبات صفات کمال برای خدای متعال آنگونه که در قرآن و سنت نبوی ج آمده، و منزه داشتن خداوند از صفات نقص؛ همچنان که خدای سبحان میفرماید:
«بالاترین وصف، در آسمانها و زمین متعلق به خداست».
و میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى﴾ [الأعراف: ۱۸۰].
«خدا دارای زیباترین نامهاست».
نیز میفرماید: ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ١١﴾ [الشورى: ۱۱].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میماند) و او شنوا و بیناست».
در جای دیگری میفرماید: ﴿سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ١٨٠﴾ [الصافات: ۱۸۰].
«پاک و منزه است خداوندگار تو از توصیفهائی که (مشرکان درباره خدا به هم میبافند و سر هم) میکنند، خداوندگار عزت و قدرت».
رؤیت خدا نیز یکی از فروع این اصل است، و نصوص قرآنیای که درباره اثبات آن آمده، به وسیله نصوص دیگری مورد اشکال و ابهام و تعارض قرار گرفته است. سبب این اختلاف و علت فرع بودن رؤیت، این است که نصوصی که رؤیت خدا را اثبات میکنند، – علیرغم واضح بودنشان- از وجود نصوص و دلائل معارض با آن که از نظر نفی کنندگان رؤیت، موجب تأویل آنها گردند، سالم نمانده است؛ در نتیجه این نصوص، به درجه ظنی بودن دلالتشان نزول کرده و بنابراین، شأن قطعیتی ندارند که اساس اصول است. و بنا نمودن مسائل فرعی بر احادیث صحیح نبوی (اعم از آحاد و متواتر) صحیح است. و بسیاری از احادیث پیامبر ج راجع به رؤیت خداوند در آخرت صریحاند و بیان میکنند که خداوند در بهشت دیده میشود و رؤیت او از بزرگترین نعمتهای بهشتی است که نصیب بهشتیان میگردد.
ثبوت و هم از لحاظ دلالت، به نسبت بعضی از فرقهها یا به نسبت همه، قابل قبول یا قابل رد هستند.
بنابر این، طبیعی است که علماء قواعدی را وضع کنند که مناسب این مرحله باشد. مانند قاعدهی «اثبات عقیده با احادیث آحاد» و در مقابل آن، قاعدهی «اشتراط تواتر برای اثبات عقیده».
همانا هر دو گروه غافل از یک مسألهی بسیار مهم و اساسی شدهاند و آن مسأله هم این است که: باید میان مسایل اصولی و مسایل فرعی قائل به فرق و تفاوت میشدند نه میان مسایل اعتقادی و عملی.
گفتنی است که گذشتگان به جدایی میان مسایل اعتقادی و مسایل عملی، اهتمام خاصی داشتهاند، ولی اگر از دقت نظر برخوردار میبودند، میفهمیدند که فرق میان آنها، چندان مهم و مؤثر نیست، زیرا دین اسلام میان آن دو فرق نگذاشته است.
درست است که عقیده، اساس همه چیز است اما عبادت و سایر اعمال بزرگ، ارتباط تنگاتنگی با عقیده دارد، و انکار هر یک از آن دو (عقیده و عبادات بزرگ)، کفر محسوب میشود.