اول: نصّ شرعی دلالت کند که کارِ طرف کفر محسوب می شود و آن کفر انسان را از دایره ی اسلام خارج می کند. چرا که گاهاً در متون و نصوصِ شرعی لفظ کفر اطلاق می شود، ولی آن عمل کفری نیست که انسان را از اسلام خارج کند. لذا صد در صد باید نصّ دلالت کند که کار مورد نظر یا ترک فلان کار کفر است و این کفر انسان را از اسلام خارج می کند.
نمونه کفرهایی که انسان را از دایره ی اسلام بیرون نمی کند:
رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید: «اثْنَتَانِ فِی النَّاسِ هُمَا بِهِمْ کُفْرٌ الطَّعْنُ فِی النَّسَبِ وَالنِّیَاحَهُ عَلَى الْمَیِّتِ»: (دو خصلت در بین مردم وجود دارد که برایشان کفر محسوب می شود، طعنه زدن در نسب و نوحه کردن بر مرده) .
و فرموده اند:« لَا تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّارًا یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ»: (بعد از من کافر نشوید، که برخی از شما گردن برخی دیگر را می زند) .
دوم: این حکم باید بر شخص معینی که مرتکب کاری شده یا کاری را ترک کرده که متهم به کفرِ خارج از دین شده است، منطبق باشد و نصّ شرعی هم آن را تأیید کند. زیرا ممکن است موانعی موجود باشد که آن عمل، شخص را کافر نکند. گر چه انجام یا ترک آن کار، در حقیقت کفر محسوب شود. زیرا هر کس مرتکب عملی کفری شد که کافر نمی گردد. چرا که نصوص شرعی بر این اصل دلالت دارد.
الله متعال می فرماید: *مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ*: (هر کس پس از ایمان آوردن خود، به الله کفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و[لى] قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینهاش به کفر گشاده گردد خشم الله بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود) .
این آیه دلالت دارد که اگر انسانی مجبور به گفتن یا انجامِ عملی کفری گردید و انجامش داد، با این عمل کافر نمی شود. با وجود این که آن قول یا عمل کفر می باشد.
در حدیث نبوی که خوشحالی الله متعال نسبت به توبه ی بنده اش را بیان می دارد، توبه کننده را به شخصی که بعد از گم شدن شترش آن را می یابد و از فرط خوشحالی کلماتِ کفرآمیز بر زبان می آورد، تشببیه کرده است. آن شخص بعد از یافتن شتر که آذوقه ی مسافرتش هم بر آن بود، چنین گفته بود: (اللهم أنت عبدی و أنا ربک أخطأ من شدَّه الفرح): (بار الاها تو بنده ی من و من آفریدگارِ تو ام؛ از فرط شادمانی خطا کرد) . سخنش سخنی بود که باعث خروج او از دین می شد، اما به دلیل فراموشی، از بس خوشحال بود چنین گفت و با این سخن کافر نشد.
هم چنین در حدیث، داستانِ مردی آمده است که در گناه غوطه ور بوده و زیاده روی کرده بود و از مجازات الاهی می ترسید به خانواده اش گفت: وقتی مُردم مرا بسوزانید و استخوام را بکوبید و در دریا بپاشید. به الله قسم اگر پروردگارم بر من دست یابد، چنان عذابی مرا می دهد که هیچ یک از بندگانش را چنان عذاب نکرده باشد. آن ها نیز چنین کردند. الله متعال او را جمع کرده و علت را از او پرسید؛ او نیز در جواب گفت: به خاطر ترس از الله متعال چنین کرده است. گمان کرد که الله بر او دست نمی یابد، در نتیجه الله متعال هم او را آمرزید .
شک در قدرت الاهی کفر است؛ ولی این فرد نمی خواست الله متعال را به عجز و ناتوانی توصیف نماید. اما به دلیل ترسی که از الله متعال داشت، گمان کرد چنین فراری کارآمد است و از مجازات الهی راهانیده می شود.
در دلایل شرعی عذرِ به جهل که ناشی از عدمِ ابلاغ مسایل عقیده ای و غیره به فرد باشد هم ثابت است. چرا که از مکلَّفی محاسبه می شود که حکم به وی ابلاغ شده باشد. الله متعال می فرماید: *و مَا کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبعَثَ رَسُولا*: (ما تا فرستاده ای را برنمی انگیخیم، عذاب کننده نبودیم) . هم چنین الله متعال خبر می دهد که پیامبرانِ خود علیهم السلام را بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاده است. تا مردم بعد از آمدن پیامبران بهانه ای نداشته باشند.
با دلایل قطعی ثابت شده است که بعضی از مردم به خاطر تازه مسلمان بودن، یا شیوع بدعت ها، اختلافات عقیدتی و شبهه های گمراه کننده، خیلی از مسایل را نمی دانستند.
امام ابن تیمیه به علمای جهمیّه ی زمان خویش می گفت: اگر من هم سخن شما را بگویم کافر شده ام، لیکن من شما را کافر نمی دانم چون از نظر من شما ناآگاهید.
و نیز می گوید: کسی که تأویل می کند باید اولاً بر او اقامه ی دلیل نمود و خطایش را روشن کرد و حق را به او عرضه نمود. پس اگر دلیل روشن و واضح به او بیان شد که دیگر جای جرّ و بحث نداشت، ولی او بر عقیده ی خود لجاجت می کرد، وی انکار کننده ی ایمانی ست که الله متعال بر او واجب کرده است؛ لذا او کافر و مشرک است.
به همین دلیل از امام احمد نقل شده است: اگر به ۹۹ دلیل بر شخصی احتمال کفر می رفت ، و از یک نظر احتمالاً در او ایمان یافت می شد، من به خاطر حسنِ ظنی که به مسلمان دارم، او را اهل ایمان می دانم.