یعنی: «محمّد بن یحیی از سعد بن عبدالله و او از ابراهیم ثقفی و او از علی بن معلّی و او از برادرش محمّد، و او از درست بن ابی منصور و او از علی بن ابی حمزه و او از ابی بصیر گزارش نموده است که امام ابو عبدالله صادق -علیه السلام- گفت:
چون پیامبر اسلام -صلى الله علیه وسلم- زاده شد چند روزی بدون شیر به سر برد، پس،
ابوطالب او را به پستان خود افکند و خدا در پستان ابو طالب شیر نازل کرد! پس کودک چند روز از پستان ابوطالب شیر خورد تا هنگامی که ابوطالب، حلیمه سعدیه را یافت و کودک را (برای شیر دادن) به او سپرد»!!
این روایت نیز به لحاظ سند و متن مخدوش است. احتمال میرود راوی نادانش برای آن که نسبت قرابت و همخونی میان پیامبر -صلى الله علیه وسلم- و علی -علیه السلام- را استوارتر کند به جعل چنین افسانهای پرداخته است. چه لزومی داشت که خداوند در پستان ابوطالب برای برادرزادهاش شیر فراهم آورد؟ مگر ممکن نبود که مثلاً این شیر در سینه همسر جوان ابوطالب -فاطمه بنت أسد- فراهم آید؟ همان زن مهربانی که بعدها پرستاری محمّد -صلى الله علیه وسلم- را در خانه ابو طالب بعهده گرفت و او را مانند فرزندانش دوست میداشت. برخی از راویان این روایت همچون متن آن، ناشناخته و مطعوناند. مثلاً در باره علی بن معلّی نوشتهاند: «فهو مجهول الحال»[۱]! همچنین در باره درست بن ابی منصور، علمای رجال گفتهاند که وی واقفی مذهب بوده است[۲]. روشن است که اشخاص خردمند و درست باور نمیتوانند راوی چنین آثاری باشند.
- شیخ کلینی در همان «باب مولد النبی -صلى الله علیه وسلم-» از اصول کافی روایتی در باره معراج رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- آورده که سنداً و متناً ناموثّق شمرده میشود. روایت مزبور بدینگونه در اصول کافی نقل شده است:
«عده من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمد الجوهری، عن علی بن أبی حمزه قال: سأل أبو بصیر أبا عبد الله -علیه السلام- وأنا حاضر فقال جعلت فداک کم عرج برسول الله -صلى الله علیه وسلم-؟ فقال مرتین فأوقفه جبرئیل موقفا، فقال له: مکانک یا محمد! فلقد وقفت موقفا ما وقفه ملک قط ولا نبی، إن ربک یصلی! فقال یا جبرئیل و کیف یصلّی؟! قال: یقول: سبوح قدوس أنا رب الملائکه والروح، سبقت رحمتی غضبی. فقال: اللهم عفوک عفوک. قال: وکان کما قال الله: قاب قوسین أو أدنی الحدیث».[۳]
یعنی: «گروهی از یاران ما از احمد بن محمّد جوهری و او از علی بن أبی حمزه شنیده که گفت: أبو بصیر از امام ابو عبدالله صادق -علیه السلام- پرسید و من در آنجا حضور داشتم. گفت: فدایت شوم پیامبر خدا -صلى الله علیه وسلم- را چند بار به معراج بردند؟ امام صادق پاسخ داد: دو بار! و جبرئیل او را در ایستگاهی متوقّف کرد و گفت ای محمّد در جایت بایست، اینک در مقامی ایستادهای که هرگز هیچ فرشته و پیامبری در آنجا توقّف نکرده است. همانا خدای تو نماز میگزارد! پیامبر پرسید: ای جبرئیل چگونه نماز میگزارد؟! گفت: میگوید: بس پاک و منزّه (هستم) من خداوندگار فرشتگان و روح هستم، رحمت من بر خشمم پیشی گرفته است. پیامبر گفت: خداوندا از تو درخواست عفو دارم، از تو درخواست عفو دارم، امام صادق گفت: و چنان بود که خدا (در قرآن) فرموده است: کان قاب قوسین او ادنی = فاصلهاش (به خدا) باندازه دو کمان یا نزدیکتر بود…».
یکی از راویان این خیر چنانکه ملاحظه شد «قاسم بن محمّد جوهری» است. علاّمه مامقانی – رجالشناس معروف شیعی – در باره وی مینویسد:
«فالرجل إما واقفی غیر موثق أو مجهول الحال وقد رد جمع من الفقهاء روایته، منهم المحقق فی المعتبر».[۴]
یعنی: «این مرد بقولی واقفی مذهب است و بقولی احوالش شناخته نیست (در هر صورت) گروهی از فقهاء روایت وی را رد کردهاند که از جمله ایشان، محقّق حلّی در کتاب المعتبر است».
متن روایت نیز از چند جهت ایراد دارد. اوّل آنکه ظاهر روایت، خدای سبحان را در جایگاه معینی نشان میدهد با اینکه خداوند هیچگاه در مکان محاط نمیشود بلکه به نص قرآن بر همه چیز محیط است:
﴿أَلَآ إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءٖ مُّحِیطُۢ ۵۴﴾ [فصلت: ۵۴].
دوّم آنکه نمازگزاردن خدا، امری نامعقول و خرافی است. سوّم آنکه در آیه «فکان قاب قوسین او ادنی» از فاصله فرشته وحی با پیامبر سخن رفته است، نه از فاصله پیامبر با خدا! چنانکه سیاق آیات دلالت بر آن دارد و میفرماید:
﴿عَلَّمَهُۥ شَدِیدُ ٱلۡقُوَىٰ ۵ ذُو مِرَّهٖ فَٱسۡتَوَىٰ ۶ وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٧ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ٨ فَکَانَ قَابَ قَوۡسَیۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ ٩﴾ [التحریم: ۵-۹].
«او را (فرشتهای) که نیروهای سخت داشت آموزش داد. (فرشتهای) پرتوان که در افق بالاتر ایستاد. سپس نزدیک شد و فرود آمد. پس فاصلهاش باندازه دو کمان یا نزدیکتر بود».
بنابراین، تفسیری که در روایت آمده موافق با قرآن نیست و موجب رفع اعتماد از روایت میشود.
[۱]– تنقیح المقال، ج ۲، ص ۳۱۰٫
[۲]– تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۱۷٫
[۳]– الأصول من الکافی، ج ۱، ص ۴۴۲ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۲، ص ۳۲۹٫
[۴]– تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۴ (من ابواب القاف).