بخاری، کتاب «الرقاق» باب: [الصِّرَاطُ جَسْرُ جَهَنَّمَ]
۳۳۱- «عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عَطَاءِ بْنُ یَزِیدَ اللَّیْثِیِّ، عَنْ أَبِیْ هُرَیْرَهَ رضی الله عنه قَالَ: قَالَ أُنَاسٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم! هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ القِیَامَهِ؟ فَقَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِی الشَّمْسِ، لَیْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لاَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِی القَمَرِ لَیْلَهَ البَدْرِ، لَیْسَ دُونَهُ سَحَابٌ؟ قَالُوا: لاَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: فَإِنَّکُمْ تَرَوْنَهُ یَوْمَ القِیَامَهِ کَذَلِکَ، یَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ، فَیَقُولُ: مَنْ کَانَ یَعْبُدُ شَیْئًا فَلْیَتَّبِعْهُ، فَیَتْبَعُ مَنْ کَانَ یَعْبُدُ الشَّمْسَ (أَیِ الشَّمْسَ) وَیَتْبَعُ مَنْ کَانَ یَعْبُدُ القَمَرَ (أَیِ الْقَمَرَ) وَیَتْبَعُ مَنْ کَانَ یَعْبُدُ الطَّوَاغِیتَ (أَیِ الطَّوَاغِیْتَ)، وَتَبْقَى هَذِهِ الأُمَّهُ، فِیهَا مُنَافِقُوهَا، فَیَأْتِیهِمُ اللَّهُ فِی غَیْرِ الصُّورَهِ الَّتِی یَعْرِفُونَ، فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْکَ، هَذَا مَکَانُنَا حَتَّى یَأْتِیَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا أَتَانَا رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَیَأْتِیهِمُ اللَّهُ فِی الصُّورَهِ الَّتِی یَعْرِفُونَ، فَیَقُولُونَ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَیَتْبَعُونَهُ، وَیُضْرَبُ جِسْرُ جَهَنَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم: فَأَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یُجِیزُ، وَدُعَاءُ الرُّسُلِ یَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ. وَبِهِ کَلالِیبُ مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ أَمَا رَأَیْتُمْ شَوْکَ السَّعْدَانِ؟ قَالُوا: بَلَى، یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، غَیْرَ أَنَّهَا لاَ یَعْلَمُ قَدْرَ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، فَتَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ المُوبَقُ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمُ المُخَرْدَلُ، ثُمَّ یَنْجُو، حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَیْنَ عِبَادِهِ، وَأَرَادَ أَنْ یُخْرِجَ مِنَ النَّارِ مَنْ أَرَادَ أَنْ یُخْرِجَ، مِمَّنْ کَانَ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، أَمَرَ المَلائِکَهَ أَنْ یُخْرِجُوهُمْ، فَیَعْرِفُونَهُمْ بِعَلامَهِ آثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْکُلَ مِنَ ابْنِ آدَمَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَیُخْرِجُونَهُمْ قَدْ امْتُحِشُوا، فَیُصَبُّ عَلَیْهِمْ مَاءٌ یُقَالُ لَهُ مَاءُ الحَیَاهِ، فَیَنْبُتُونَ نَبَاتَ الحِبَّهِ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ، وَیَبْقَى رَجُلٌ مِنْهُمْ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّارِ، فَیَقُولُ: یَا رَبِّ! قَدْ قَشَبَنِی رِیْحُهَا، وَأَحْرَقَنِی ذَکَاؤُهَا، فَاصْرِفْ وَجْهِی عَنِ النَّارِ فَلا یَزَالُ یَدْعُو اللَّهَ، فَیَقُولُ: لَعَلَّکَ إِنْ أَعْطَیْتُکَ أَنْ تَسْأَلَنِی غَیْرَهُ، فَیَقُولُ: لاَ، وَعِزَّتِکَ لاَ أَسْأَلُکَ غَیْرَهُ، فَیَصْرِفُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، ثُمَّ یَقُولُ بَعْدَ ذَلِکَ: یَا رَبِّ! قَرِّبْنِی إِلَى بَابِ الجَنَّهِ، فَیَقُولُ: أَلَسْتَ قَدْ زَعَمْتَ أَنْ لاَ تَسْأَلَنِی غَیْرَهُ؟ وَیْلَکَ ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَکَ! فَلاَ یَزَالُ یَدْعُو، فَیَقُولُ: لَعَلِّی إِنْ أَعْطَیْتُکَ ذَلِکَ تَسْأَلُنِی غَیْرَهُ، فَیَقُولُ: لاَ، وَعِزَّتِکَ، لاَ أَسْأَلُکَ غَیْرَهُ، فَیُعْطِی اللَّهَ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِیقَ أَنْ لاَ یَسْأَلَهُ غَیْرَهُ، فَیُقَرِّبُهُ إِلَى بَابِ الجَنَّهِ، فَإِذَا رَأَى مَا فِیهَا سَکَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَسْکُتَ، ثُمَّ یَقُولُ: رَبِّ أَدْخِلْنِی الجَنَّهَ، ثُمَّ یَقُولُ – أَیِ اللَّهُ – : أَوَلَیْسَ قَدْ زَعَمْتَ أَنْ لاَ تَسْأَلَنِی غَیْرَهُ؟ وَیْلَکَ یَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَکَ! فَیَقُولُ: یَا رَبِّ! لاَ تَجْعَلْنِی أَشْقَى خَلْقِکَ، فَلاَ یَزَالُ یَدْعُو حَتَّى یَضْحَکَ – أَیِ اللَّهُ تَعَالَى – فَإِذَا ضَحِکَ مِنْهُ أَذِنَ لَهُ بِالدُّخُولِ فِیهَا، فَإِذَا دَخَلَ فِیهَا قِیلَ لَهُ: تَمَنَّ مِنْ کَذَا، فَیَتَمَنَّى، ثُمَّ یُقَالُ لَهُ: تَمَنَّ مِنْ کَذَا، فَیَتَمَنَّى حَتَّى تَنْقَطِعَ بِهِ الأَمَانِیُّ، فَیَقُولُ لَهُ: هَذَا لَکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ.
قَالَ أَبُو هُرَیْرَهَ رضی الله عنه: «وَذَلِکَ الرَّجُلُ آخِرُ أَهْلِ الجَنَّهِ دُخُولًا».
قَالَ: وَأَبُوْ سَعِیْدٍ الْخُدْرِیُّ جَالَسٌ مَعَ أَبِیْ هُرَیْرَهَ رضی الله عنهما لاَ یُغَیِّرُ عَلَیْهِ شَیْئًا مِنْ حَدِیثِهِ، حَتَّى انْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ: «هَذَا لَکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ»، قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم یَقُولُ: «هَذَا لَکَ وَعَشَرَهُ أَمْثَالِهِ»، قَالَ أَبُو هُرَیْرَهَ: حَفِظْتُ مِثْلُهُ مَعَهُ».
- «زهری از عطاء بن یزید لیثی روایت میکند که ابوهریره رضی الله عنه گفت: برخی عرض کردند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: «آیا در روز آفتابیِ بدون ابر در دیدن خورشید با ازدحام و شلوغکردن و جلو یکدیگر را گرفتن، برای همدیگر مشکل ایجاد میکنید؟ (یعنی هرکس بدون هیچگونه ازدحامی آن را در جای خود میبیند) جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! فرمودند: آیا شب بدر (شب چهاردهم ماه)، در آسمان بدون ابر، در دیدن ماه با ازدحام و شلوغکردن و جلو یکدیگر را گرفتن، برای همدیگر مشکل ایجاد میکنید؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! فرمودند: شما روز قیامت خدا را خواهید دید (همچون آن نوع دیدن خورشید و ماه). خداوند در آن روز مردم را جمع میکند و میفرماید: هرکس [در دنیا] چیزی [یا کسی] را عبادت کرده است، پس آن را دنبال کند، سپس هرکس خورشید را عبادت کرده است، آن را دنبال میکند و هرکس ماه را عبادت کرده است، آن را دنبال میکند و هرکس طواغیت (شیطانها و بتان و خودکامگان) را عبادت کرده است، آنها را دنبال میکند و این امت (امت من) با منافقانی که در میان آنها هستند، باقی خواهند ماند، سپس خداوند در غیر آن صورتی که از وی میشناسند، بر آنها ظاهر میشود و میفرماید: من پروردگارتان هستم، میگویند: از تو به خدا پناه میبریم، اینجا خواهیم ماند تا پروردگارمان بیاید و وقتی که پروردگارمان بیاید او را میشناسیم، آنگاه خداوند در آن صورتی بر آنها ظاهر میشود که میشناسند و میفرماید: من پروردگارتان هستم، میگویند: تو پروردگار ما هستی و او را دنبال میکنند و آنگاه پل صراط جهنم زده میشود، پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: و من اولین کسی هستم که از پل عبور میکنم. و دعای پیامبران‡ در آن روز این است: خدایا! [ما را] سلامت بدار. [ما را] سلامت بدار و در دوزخ قلابهای دندانهدار تیزی همچون خار سعدان وجود دارند، آیا خار سعدان را دیدهاید؟ اصحاب جواب دادند: بله، ای پیامبر خدا! فرمودند: پس این قلابها همچون خار سعدان هستند، با این تفاوت که بزرگی و تیزی آنها را کسی جز خدا نمیداند و این قلابها، مردم را براساس اعمالشان میگیرند و میکِشند، برخی از مردم به خاطر اعمالشان هلاک میشوند و برخی دیگر افرادی هستند که به زمین کشیده شده و تکه تکه میشوند (نزدیک است که هلاک شوند) سپس نجات پیدا میکنند، [این جریان ادامه دارد] تا این که خداوند محاکمهی بندگانش را به اتمام میرساند و بخواهد هرکس را که خودش اراده کرده، از آتش بیرون بیاورد، کسانی که در دنیا بر وحدانیت خداوند شهادت میدادند، به فرشتگان دستور میدهد آنها را از آتش بیرون بیاورند و فرشتگان آنها را از آثار سجدههایشان میشناسند، زیرا خداوند بر آتش حرام کرده است که اثر سجدهی انسان را از بین ببرد، سپس فرشتگان آنها را در حالی بیرون میآورند که جز اثر سجده همه جای آنها سوخته است و بر آنها آبی ریخته میشود که به آن، آب حیات گفته میشود و آنها جان میگیرند، همچون روییدن و سبزشدن دانهای که در مسیر سیلاب میروید و مردی باقی میماند که رو به آتش ایستاده است، عرض میکند: خدایا! بوی جهنم مرا هلاک کرد و شعلههایش مرا سوزاند، مرا از آتش نجات ده و همچنان خداوند را به فریاد میخواند [و نجاتش را از او میطلبد تا این که] خداوند میفرماید: اگر تو را نجات دهم، شاید چیز دیگری از من بخواهی؟! میگوید: به بزرگیت سوگند! چیز دیگری غیر از این از تو نمیخواهم، پس خداوند روی او را از آتش برمیگرداند، سپس [مدتی] بعد از نجاتش میگوید: خدایا! مرا به دَر بهشت نزدیک کن، خداوند میفرماید: آیا نگفتی غیر از آن (نجاتم از آتش) را از تو نمیخواهم؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! او همچنان خدا را میخواند و نزدیکشدنش به بهشت را از او میطلبد تا این که خداوند میفرماید: شاید اگر این خواستهات را به جا آورم، خواستهی دیگری داشته باشی؟! میگوید: خیر، به بزرگیت سوگند، غیر از این چیز دیگری از تو نمیخواهم و با خداوند عهد و پیمان محکم میبندد که غیر از آن را از او نخواهد، سپس خداوند او را به درِ بهشت نزدیک میکند، وقتی که داخل بهشت را میبیند، مدتی که خدا مقدر کرده است، ساکت شود، ساکت میماند و سپس میگوید: خدایا! مرا داخل بهشت گردان و خداوند میفرماید: آیا تعهد ندادی که دیگر از من چیزی نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! مرا بدبختترین مخلوقاتت قرار مده و همچنان خدا را میخواند تا این که خداوند متعال میخندد (از او راضی میشود) و وقتی که خداوند از او راضی شد، به او اجازه میدهد که داخل بهشت شود و وقتی داخل بهشت شد، به او گفته میشود: هرچه میخواهی آرزو کن، پس آرزو میکند، سپس به او گفته میشود: هرچه میخواهی آرزو کن، پس آنقدر آرزو میکند تا این که تمام خواستههایش برآورده میشود، خداوند به او میفرماید: این نعمتها و یک برابر آنِ از آنِ تو باد.
ابوهریره رضی الله عنه میگوید: «این مرد آخرین فردی است که داخل بهشت میشود».
راوی میگوید: ابوسعید خدری با ابوهریره رضی الله عنه نشسته بود و وقتی که ابوهریره حدیث را روایت کرد، هیچ اختلافی با او نداشت تا این که به آخر حدیث رسید که میفرماید: «هَذَا لَکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» در اینجا ابوسعید رضی الله عنه گفت: من از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم که فرمودند: «هَذَا لَکَ وَعَشَرَهُ أَمْثَالِهِ» «این و ده برابر آن نیز از آنِ تو باد»، ابوهریره رضی الله عنه گفت: من این را به یاد دارم که فرمودند: «مِثْلُهُ مَعَهُ»»([۱]).
[۱]– «هل تضارون فی القمر…» یا «فی الشمس…» یعنی اگر کسی از شما در شب چهارده که ماه به طول کامل طلوع کرده است یا در روزی صاف و بدون ابری که خورشید به طور واضح میدرخشد، خورشید یا ماه را ببیند، آیا کسی میتواند با منازعه و کشمکش (به خاطر جلورفتن جهت دیدن خورشید یا ماه) و یا تنگکردنِ جای نگاهکردنِ دیگری، به وی آسیبی وارد کند؟ مسلماً خیر، (زیرا خورشید و ماه به قدری بلندند که هرکس هرکدام از آنها را در جای خودش میبیند)، آیا در چنان روز و شبی در دیدن خورشید یا ماه مشکلی خواهید داشت؟ مسلماً خیر.
طاغوت به هر آنچه غیر خدا که مردم را به پرستش خود و تبعیت از خود دعوت میکند یا مورد پرستش قرار میگیرد، گفته میشود.
«فیأتیهم الله…» در مورد آمدن خداوند و صفاتی این چنین علمای سلف و خلف علی رغم تنزیه خداوند از چنین صفاتی باهم اختلاف دارند؛ سلف میگویند: کیفیت آن را به خداوند واگذار میکنیم و بدان اعتقاد کامل داریم؛ علمای خلف میگویند: آن را به گونهای تأویل میکنیم که شایستهی مقام پروردگار باشد و در این خصوص میگویند: «اتیان خداوند» یعنی خداوند بر آنها تجلی میکند تا او را بدون کیفیت و محدودیت ببینند.