عقیدۀ «ثأر» و انگیزۀ انتقامجویی
علّت اصلی بروز جنگها همین انگیزۀ چپاول و غارتگری بود، ولی وقتی سلسلۀ جنگها آغاز میشد، علتهای دیگری نیز برای آن به وجود میآمد. یکی از آن علتهای مهم و قابل توجه، قانون «ثأر» و گرفتن انتقام بود، یعنی وقتی فردی از یک قبیله به قتل میرسید، قبیله مقتول، گرفتن انتقام آن را از قاتل و یا قبیلۀ او وظیفه اصلی و مهم خود میدانست و گرچه سالیان دراز سپری میشد و نام و نشان قاتل، بلکه نام و نشان خاندان او نیز از بین میرفت ولی تا وقتی که یکی از افراد قبیلۀ قاتل به طور انتقام به قتل نمیرسید، این وظیفۀ مهم قومی ادا نمیشد. این را در اصطلاح «ثار» میگویند و نتیجۀ آن این بود که برای گرفتن انتقام خون یک نفر، دهها سال، جنگها و کشمکشهای مداومی وجود داشت. این امر را رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در حجه الوداع باطل اعلام کرد و نخست، خون مقتولین قبیلۀ خود را عفو نمود. این رسم هنوزهم در میان اعراب بادیهنشین وجود دارد و از افتخارات بزرگ ملی آنان به حساب میآید.
در مورد گرفتن انتقام، عقاید و باورهای عجیب و غریبی در میان مردم به وجود آمده بود، مثلاً آنان معتقد بودند که وقتی شخصی به قتل میرسد، روحش به شکل پرندهای درمیآید و تا زمانی که انتقامش گرفته نشده در محل قتل وی شور و غوغا برپا میکند و همواره اعلام میدارد: «مرا آب بنوشانید! من تشنهام» این پرندۀ فرضی به نام «صدی» و یا «هامه» شهرت داشت. ابوداود میگوید:
سلط الموت والمنون علیهم | فلهم فی صدی المقابر هام |
(مرگ بر آنان مستولی شد و در صُدای مقبرههای آنها هام قرار دارد).
ذوالاصبع العدوانی میگوید:
یا عمرو أن لا تدع شتمی ومنقصتی | أضربک حیث تقول الهامه اسقونی |
«ای عمرو، اگر مرا دشنام و فحش دهی و مرا تحقیر کنی، چنان تو را مورد ضرب قرار دهم که «هامه» پیوسته اعلام دارد: مرا آب بنوشانید».
یک باور این بود که قبر هر مقتولی که انتقامش گرفته نشود، همواره تاریک خواهد بود. خواهر عمرو بن معدیکرب از زبان مقتول چنین میگوید:
واترک فی قبر بصعده مظلم | ومشو باذان النعام المصلّم |
«اگر خون بها بخواهی من در قبر تاریک خواهم ماند و اگر خون بها بگیرید پس گوش شترمرغ را بگیرید و با خود ببرید».
نوحهخوانی بر مقتول را نیز منافی با غیرت و حمیت میدانستند:
ولا تراهم وان جلت مصیبتهم | مع البکاه على من مات یبکونا |
«گرچه کشتهشدن یک مصیبت بزرگی است، ولی آنها نباید بر مقتول خود گریه کنند».
عمرو بن کلثوم میگوید:
معاذ الا له ان ینوح نساءنا | على هالک أو ان نضج من القتل |
«خدا نکند که زنان ما بر مقتول نوحه کنند و یا اینکه ما از کشتهشدن بیم و هراسی داشته باشیم».
زمانی بر مقتول نوحه میکردند که انتقامش گرفته میباشد:
من کان مسروراً بمقتل مالک | فلیأت نسوتنا بوجه نهار |
«هرآن که بر کشتهشدن مالک شادی میکرد پس در روز بیاید و زنان ما را ببیند که چگونه بر وی نوحهسرایی میکنند».
لیجد النساء حواسرا یندینه | یلطمن أوجهن بالأسحار |
«او خواهد دید که زنان ما سر برهنه نوحه میکنند و بامدادان بر سر و صورت خود میزنند».
باور دیگر در میان اعراب این بود که هرکس مجروح شود و بمیرد، روح او از محل زخم و یا از طریق بینیاش خارج میشود و این را بینهایت عیب میدانستند. روی همین جهت، به مرگی که بر اثر بیماری عارض میشد، «حتف انف» میگفتند؛ یعنی مرگ بینی و آن را فوق العاده معیوب میدانستند:
وما مات منا سید حتف أنفه | ولا طل منا حیث کان قتیل |
«هیچ سرداری از ما با چنین مرگی نمرده و نیز، خون مقتولی از ما به هدر نرفته است».
رفته رفته جنگ، محور اصلی تمام مفاخر و اخلاق و عادات قومی عرب قرار گرفت و همین امر تا مدتی مانع از گرایش قبایل عرب به اسلام گردید. وقتی حضرت عمرو بن مالک به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و سلم حاضر شد و اسلام را پذیرفت و سپس به سوی قبیله خود بازگشت و شروع به دعوت اسلام نمود، به قبیلهاش گفت: ما از بنوعقیل خون یک نفر را طلبکاریم، انتقام آن را بگیرید، آنگاه مشرّف به اسلام شوید. چنانکه همان وقت بر بنوعقیل که اسلام آورده بودند، حمله کردند و خود عمرو بن مالک نیز همراه بود و به دست وی (گرچه بعداً بسیار اظهار ندامت میکرد)، یک نفر مسلمان به قتل رسید([۱]).
[۱]– الإصابه فی أحوال الصحابه، ذکر عمرو بن مالک ۳ / ۱۳٫