اول اینکه: بر روی قبر مسجد بنا نهند.
دوم اینکه: قبر را جایگاهی برای عبادت قرار دهند، بدون اینکه بر آن چیزی بنا سازند (و در آنجا نماز بخوانند و سجده کنند و نذر و نیاز و قربانی و دعا کنند) و در حدیث متفق علیه از جابر رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «زمین برای من مسجد و وسیلۀ پاکی قرار داده شده است»[۱]، و قرار گرفتن همه زمین محل مسجد یعنی: همه جا مکان عبادت و نماز است.
- حدیث حضرت علی رضی الله عنه که به ابی الهیاج اسدی فرمودند: «آیا تورا برای آن کاری که رسول الله صلی الله علیه و سلم مرا برای آن فرستاد، نفرستم؟ اینکه هیچ قبر بلندی را نگذاری مگر اینکه آن را هموار گردانی، و هیچ تصویری را نیایی مگر اینکه آن را از بین ببری»[۲].
- حدیث جابر رضی الله عنه که فرمودند: «رسول الله صلی الله علیه و سلم از گچکاری قبر و نشستن بر روی آن و ساختن بنای بر آن نهی کردند»[۳]، و در روایتی دیگر ترمذی اضافه میکند که: حضرت از نوشتن بر قبر منع نموده است[۴].
- از ابی مرثد الغنوی رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «بر روی قبرها ننشینید و به سوی آن نماز نخوانید»[۵].
- از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت است: «همانا رسول الله صلی الله علیه و سلم از نماز خواندن در مقبره نهی فرمودند»[۶].
پس این احادیث و دیگر احادیث فراوانی که در این باب روایت شده است، بیانگر حرص شدید شریعت اسلام، بر عدم تعظیم قبرها، به واسطۀ بنا درست کردن بر آنها، و جایگاه قرار دادن آنها به عنوان مسجدها با برپایی نیایش و نماز در آن است. و این نهی شامل قبرستان عمومی و قبرهای فردی میشود.
در عهد صحابه و تابعین و تابع تابعین در تمام سرزمینهای اسلامی، هیچ یک از این بناهایی که امروز مقصد و مقصود مردماند و زیارت و عبادت میشوند، وجود نداشت نه در حجاز و یمن و شام و نه در عراق و مصر و خراسان و مغرب، کسی بر قبرها بنا نمینهاد، نه بر قبر پیامبر و نبی و نه هم بر قبرهای صحابه و اهل بیت نبوی، و نه بر قبرهای اولیا و صالحین، بر هیچ یکی از این قبرها کسی مشهدی درست نمیکرد، بلکه این چیزهایی که امروز شاهد آن هستیم، بلاهایی است که نو بنیاد، جدید و بدعت شنیع بوده که بعد از سلف امت گذاشته شده است.
اولین انتشار و ظهور این مقبرهها زمانی بود که خلافت عباسی رو به ضعف نهاد، و امت اسلام در اواخر قرن سوم با ظهور قرامطه و باطنیه و فاطمیها متفرق گردید. خصوصا آنگاه که در اوایل قرن چهارم دولت آل بویه (دولت شیعی) بر خلافت عباسی در بغداد سیطره یافت.
[۱]– این حدیث را بخاری با شماره (۳۳۵)، و مسلم با شماره (۵۲۱) در کتاب صحیح خویش روایت کردهاند.
[۲]– مسلم این حدیث را با شماره (۹۶۹) در کتاب صحیح خود روایت کرده است.
[۳]– مسلم با شماره (۹۷۰)، و ترمذی در سنن (۳/۳۶۸) این حدیث را روایت کردهاند، و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. و اضافه کرده (و أن یکتب علیه)، و این حبان در کتاب صحیح خویش این حدیث را بدون نهی از کتابت آورده است (۵/۶۶ به ترتیب ابن بلبان)، و حاکم نیز در مستدرک (۱/۵۲۵) این حدیث را روایت کرده است.
[۴]– (۳/۳۶۸) و گفته است: این حدیث حسن صحیح میباشد.
[۵]– مسلم با شماره (۹۷۲) در کتاب صحیح روایت کرده است.
[۶]– ابن حبان در صحیح (۴/۳۳ به ترتیب ابن بلبان) روایت کرده است.