پارهای از سخنان علما در این مورد
گرچه کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم ما را از هر سخنی بینیاز میکند، اما از آنجا که بعضی از مردم به گروه مشخصی منسوب هستند و اگر شما هر آیهای از قرآن و هر حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و سلم بیاوری قبول نمیکنند، مگر آن که از سخن علما یا نظر گروهی که به آن منتسب هستند را برایش نقل کنی این سخنان را میآورم.
امام ابوالوفاء علی بن عقیل حنبلی صاحب کتاب «الفنون» که حدود چهار صد جلد است و همچنین صاحب تألیفاتی دیگر است. ایشان در کتاب مذکور میگوید: «از آن جا که انجام تکالیف بر جاهلان و افراد عامی دشوار است از این رو قوانین شریعت را رها کرده و به قوانینی روی آوردهاند که خود برای خود ساختهاند و این قوانین برایشان راحت و آسان است چون زیر فرمان کسی دیگر نیستند. به نظر من آنها به سبب این قوانین کافرند؛ قوانینی همچون تعظیم قبرها، خطاب مردگان، خواستن نیازهایشان از آنان، نوشتن تکه کاغذهایی با عناوینی همچون ای مولایم برایم چنین و چنان کن و بستن تکه پارچه بر درختان با اقتدا به کسانی که لات و عزّی را پرستش میکردهاند».
علمای زیادی این سخن را نقل کرده و آن را تأیید کردهاند از آن جمله امام ابوالفرج ابن جوزی[۱] و امام ابن مفلح صاحب کتاب «الفروع»[۲] و غیره.[۳]
شیخ الاسلام در «الرساله السَّنِیَّه» میگوید: «وقتی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم افرادی منسوب به اسلام با وجود عبادت زیاد خارج از دایرهی آن به شمار میآمدند باید دانست که در این زمان هم افرادی هستند که به اسلام و سنّت منتسب میباشند اما از آن بیرون هستند؛ این امر چند دلیل دارد که برخی عبارتند از: غلو و افراط که خداوند آن را در کتابش مذمت کرده است و میفرماید:
﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِی دِینِکُمۡ﴾ [النساء: ۱۷۱] «ای اهل کتاب! در دینتان غُلو و زیادهروی نکنید». همچنین غلو و افراط در مورد بعضی از مشایخ و علما و غلو و افراط در مورد علی ابن أبی طالب و غلو در مورد مسیح علیه السلام، پس هر کسی دربارهی پیامبر صلی الله علیه و سلم یا شخصی صالح غلو و افراط نماید و نوعی از الوهیت را در او قرار دهد، مثل اینکه بگوید: ای سرورم فلانی مرا یاری کن، یا بگوید: به کمک من برس، یا به من روزی بده، یا من در پناه تو هستم و گفتههایی از این قبیل؛ همه اینها شرک و گمراهی هستند و باید از گویندهی آن تقاضا شود که توبه نماید اگر توبه کرد که خوب است و گرنه باید کشته شود، چون خداوند پیامبران را فرستاده و کتابها را نازل فرموده تا فقط الله تعالی پرستش شود و معبودی دیگر با او خوانده نشود اما کسانی که همراه خداوند خدایانی دیگر همچون مسیح، ملائکه و بتها را به فریاد میخواندند بر این عقیده نبودند که این معبودان آفریدهها را میآفرینند یا باران را فرو میفرستند یا گیاهان را میرویانند و فقط آنها قبرها یا تندیس هایشان را به این منظور میپرستیدند که:
﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾ [الزمر: ۳] «(میگویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمیکنیم مگر برای آنکه (واسطهی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند.» و ﴿وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ﴾ [یونس: ۱۸] «و میگویند: «اینها شفیعان ما نزد الله هستند».
آنگاه خداوند پیامبرانش را مبعوث نمود که مردم را از اینکه غیر خدا را چه برای دعای عبادت و چه دعای استغاثه بخوانند، نهی نمایند[۴].
حافظ ابوبکر احمد بن علی مقریزی صاحب کتاب «الخطط» در کتابی که در مورد توحید تألیف نموده تصریح نموده و گفته است که خواندن غیر الله شرک است[۵].
شیخ الاسلام میگوید: «هر کسی بین خود و خداوند واسطههایی قرار دهد که بر آنها توکل نموده و آنها را به فریاد میخواند و از آنها خواستههایش را میطلبد به اجماع کافر شده است[۶]».
علمای زیادی این سخن را از او نقل نموده و او را تأیید کردهاند از آن جمله ابن مفلح در «الفروع»[۷]، صاحب «الانصاف»[۸]، صاحب «الغایه»[۹]، صاحب «الاقناع»[۱۰]، شارح[۱۱] آن و غیره… و همچنین صاحب «القواطع» در کتابش از مؤلف «الفروع» این را نقل کرده است.
میگویم: این اجماع درستی است و از ضروریات دین است و علمای مذاهب چهارگانه و غیره در باب حکم مرتد تصریح کردهاند که هر کسی به خدا شرک ورزد کافر است، یعنی هر کسی همراه خداوند نوعی از عبادتها را برای غیر الله انجام دهد کافر است و در قرآن، سنت و اجماع ثابت است که دعا و خواندن خداوند عبادت است، پس انجام آن برای غیر الله شرک است.
و امام ابن نحّاس شافعی[۱۲] در کتاب «الکبائر» میگوید: «از آن جمله اینکه در کنار سنگها، درختان، چشمهها و چاهها، چراغهایی روشن میکنند و میگویند این سنگها نذرها را میپذیرند، باید دانست که همهی این امور از بدعتهای زشت و منکرات پلید هستند که باید از بین برده شوند، چون اغلب جاهلان معتقدند که اگر برای آنها نذر شود اینها سود و زیان میرسانند، بدیها را از بین میبرند و خوبیها را جلب میکنند و بیمار را شفا میدهند و غایب را بر میگردانند و این شرک و مخالفت با خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم است[۱۳]».
میگویم: او رحمه الله به تصریح گفته است که در مورد این موارد اگر معتقد به سود و زیان رساندشان باشد و معتقد باشد که اگر برایشان نذر شود بیمار را شفا میدهند و غایب را بر میگردانند، شرک است. و وقتی ثابت شد که این امور شرک هستند، پس فرق نمیکند که در مورد ملائکه و پیامبران چنین باوری باشد یا این عقیده در مورد بتها باشد، چون جایز نیست که آنچه مختص خداوند است مخلوق را در آن شریک خدا قرار داد، چنان که میفرماید:
﴿وَلَا یَأۡمُرَکُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِکَهَ وَٱلنَّبِیِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡکُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠﴾ [آل عمران: ۸۰] «و(سزاوار هیچ پیامبری نیست که) به شما دستور دهد فرشتگان و پیامبران را در مقام ربوبیت قرار دهید.آیا(معقول است که) شما را پس از مسلمان شدن، به کفر فرمان دهد؟»
و این درست همان چیزی است که کسانی که پیامبران و صالحان را به فریاد میخوانند به آن معتقدند، بنابراین از پیامبران و صالحان میخواهند که نیازهای آنان را برآورده سازند و سختیها را دور نمایند و بیماران را شفا دهند، پس ثابت میشود که این شرک است.
امام ابن قیم در «شرح المنازل» میگوید: «و از جمله انواع شرک: خواستن حاجات از مردگان، کمک خواستن از آنها و روی آوردن به آنهاست و این اساس شرک جهانیان است. زیرا عمل مرده قطع شده است[۱۴] و برای خودش مالک سود و زیانی نیست چه برسد به اینکه به کسی که از او یاری میطلبد و یا از او میخواهد که برایش نزد خدا شفاعت کند، کمک نماید. و کسی که از مرده چنین چیزی میخواهد شفاعتکننده و شفاعتشونده را نمیداند، چون نزد خدا برای هیچ کسی شفاعت نمیشود مگر با اجازهی خداوند و او تعالی خواستن از دیگران را سبب اجازه دادنش به شفاعت قرار نداده است و بلکه تنها سبب، برای اینکه خداوند اجازهی شفاعت دهد کمال توحید است. مشرک کاری کرده که به سبب آن برای او اجازهی شفاعت به کسی داده نمیشود، مرده محتاج است تا کسی برای او دعا نماید، چنان که پیامبر صلی الله علیه و سلم به ما فرمان داده که هرگاه به زیارت قبرها رفتیم از خداوند بخواهیم که بر آنها رحم نماید و برای مردهها دعا کنیم و از خداوند برایشان آمرزش و نجات را بطلبیم. اما مشرکین این را برعکس کردهاند و وقتی به زیارت مردهها میروند آنها را پرستش مینمایند و قبرهایشان را بتهایی قرار دادهاند که عبادت میشوند؛ پس آنها شرک میورزند و دین خدا را تغییر میدهند و با اهل توحید مخالفت و دشمنی میورزند و موحّدین را متهم میکنند که به مردهها طعنه میزنند و حال آن که خودشان با شرک ورزیدن، خدا را دارای نقص دانسته و اولیای موحّد او را با نکوهش و دشمنی ورزیدن با آنها عیب میگیرند و کسانی را که شریک خدا قرار میدهند بیش از همه نکوهش میکنند چون آنها گمان میبرند و ادعا میکنند که آنان به این امر راضی هستند و ایشان را به این کار فرمان دادهاند؛ چنین افرادی در هر زمان و مکانی دشمنان پیامبران به شمار میآیند. ابراهیم خلیل علیه السلام چه زیبا میگوید آن گاه که خداوند در قرآن میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنٗا وَٱجۡنُبۡنِی وَبَنِیَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ٣۵ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُۥ مِنِّیۖ وَمَنۡ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣۶﴾ [إبراهیم: ۳۵-۳۶] «و (به یاد آورید) چون ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (مکه) را مکان امن قرار بده، و مرا و فرزندانم را از آنکه بتها را پرستش کنیم دور بدار* پروردگارا! بیگمان آنها (= بتها) بسیاری از مردم را گمراه ساختند، پس کسیکه از من پیروی کند، بدون شک او از من است، و کسیکه از من نافرمانی کند، بیگمان تو آمرزندهی مهربانی».
و هیچ کسی از این شرک اکبر نجات نمییابد مگر آنکس که یکتاپرست بوده و خدا را یکی بداند و با مشرکین برای رضای خدا دشمنی ورزد و با مخالفت با آنها به خداوند تقرب جوید[۱۵]».
امام حافظ ابن عبدالهادی در ردّش بر سبکی میگوید: «و اینکه سبکی میگوید: مبالغه در تعظیم پیامبر واجب است». اگر منظور از این مبالغه اموری است که هرکس به دلخواه خود آن را تعظیم میپندارد که شامل حج قبر پیامبر، سجده بر آن، طواف پیرامون آن، معتقد بودن به اینکه ایشان صلی الله علیه و سلم غیب میداند، میدهد و محروم میکند و در کنار خدا مالکیت سود و زیان را دارا میباشد، نیازهای محتاجان را برآورده میسازد، مشکلات را حل میکند، در مورد هر کسی که بخواهد شفاعت مینماید و هرکس را که بخواهد وارد بهشت میکند. اگر کسی بگوید چنین فردی در تعظیم مبالغه کرده است باید گفت در حقیقت چنین فردی در شرک ورزیدن مبالغه نمود و در بیرون رفتن از دین مبالغه کرده است[۱۶]».
میگویم: قبرپرستان در مورد افرادی پایینتر از پیامبر صلی الله علیه و سلم همین عقیده را دارند چه برسد به پیامبر صلی الله علیه و سلم و فاجعه از این بزرگتر است.
در فتاوای بزّازیه از کتابهای احناف آمده است: «علمای ما گفتهاند: هر کسی بگوید ارواح مشایخ حاضرند و میدانند، چنین فردی کافر شمرده میشود[۱۷]».
اگر منظورش علمای شریعت است پس او میگوید که بر کفر چنین عقیدهای اجماع شده است و اگر منظورش فقط علمای مذهب حنفی است پس او حکایت مینماید که همه بر کفر بودن چنین عقیدهای اتفاق نظر دارند و به هر حال، تصریح شده است که هر کسی قبرها را صدا بزند کافر است، چون او آنها را صدا نمیزند مگر بر اساس این عقیده که آنان میدانند و میتوانند خواستهی او را اجابت کنند و نیازش را برآورده سازند.
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– تلبیس إبلیس، ص ۴۸۳
[۲]– الآداب الشرعیه، ۲/۱۸۶
[۳]– مثل ابن قیم در إغاثه اللهفان ۱/۱۹۵٫
[۴]– الوصیه الکبری ـ مجموع الفتاوی ۳/۳۸۳-۳۹۵٫
[۵]– در کتابش: تجرید التوحید المفید. که چاپ شده است.
[۶]– مساله الوسائط ـ مجموع الفتاوی۱/۱۲۴
[۷]– کتاب الفروع ۶/۱۶۵
[۸]– الإنصاف ۱۰/۳۲۷
[۹]– غایه المنتهی فی جمع بین الإقناع و المنتهی از مرعی کرمی ۳/۳۵۵
[۱۰]– الإقناع ۴/۲۹۷
[۱۱]– یعنی علامه منصور بهوتی در کتابش «کشف القناع فی شرح الاقناع» ۶/۱۶۸
[۱۲]– احمد بن ابراهیم بن محمد ابوزکریا محی الدین دمشقی شافعی معروف به ابن نحّاس فقیه و مجاهد که در جنگ با فرنگ در سال ۸۱۴ هـ درگذشت. الضوء اللامع سخاوی ۱/۲۰۳ و شذرات الذهب ۷/۱۰۵
[۱۳]– تنبیه الغافلین ابن نحّاس، ص ۳۲۳
[۱۴]– در این عام بودن نظری وجود دارد و آن اینکه بعضی از اعمال قطع نمیشوند چنانکه پیامبر فرمود: «وقتی انسان بمیرد عملش قطع میشود به جز سه چیز…».
[۱۵]– مدارج السالکین ۳۷۶ ـ ۱/۳۷۵
[۱۶]– الصارم المنکی ص ۳۴۹
[۱۷]-البحر الرائق ۵/۱۴۳ و مجمع الأنهُر فی شرح ملتقی الأبحُر ۲۰/۵۰۵