کمک خواستن از غیر الله و به فریاد خواندن غیر الله شرک است(۵)

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ۶٢﴾ [النمل: ۶۲] «آیا(معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند و سختی و گرفتاری را برطرف می‌نماید و شما را جانشین(یکدیگر) در زمین می‌گرداند؟ آیا معبود برحقی جز الله وجود دارد؟ اندک پند می‌پذیرید». پس آنها می‌دانستند که این فقط از آن خداوند است و معبودانشان چیزی ندارند.

از این رو خداوند متعال از همین امر علیه آنها استدلال می‌نماید که خداوند معبود حقیقی است و الوهیت چیزهای دیگر غیر از او باطل است. و می‌فرماید:

﴿فَإِذَا رَکِبُواْ فِی ٱلۡفُلۡکِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ یُشۡرِکُونَ۶۵﴾ [العنکبوت: ۶۵] «پس هنگامی که سوار کشتی می‌شوند، الله را در حالی می‌خوانند که دین و عبادت را ویژه‌ی او می‌دانند و چون آنها را به خشکی(می‌رساند و) نجات می‌دهد، آن‌هنگام است که شرک می‌ورزند». پس حالت مشرکین گذشته اینگونه بوده است.

اما قبرپرستان امروزی در شرک ورزیدن با مشرکین گذشته تفاوت بسیار بزرگی دارند و مشرکین امروزی هرگاه در دریا یا خشکی به سختی یا بلایی گرفتار شوند دعا را ویژه‌ی بت‌ها و معبودانی قرار می‌دهند که بجز خدا آن را پرستش می‌نمایند و بیشترشان ذکر معبود و شیخ خویش را عادت خود قرار داده و اگر بلند شود یا بنشیند و یا بلغزد آن را یاد می‌کند. این می‌گوید: یا علی و آن می‌گوید: یا عبدالقادر و دیگری می‌گوید: یا ابن علوان و این یکی بدوی را صدا می‌زند و آن یکی عیدروس را به فریاد می‌خواند.

خلاصه اینکه اغلب اینگونه است که در هر شهری افرادی آنها را به فریاد می‌خوانند و از آنها می‌خواهند که نیازهایشان را برآورده سازند و مشکلاتشان را حل نمایند. بلکه کار به جایی رسیده که از آنها می‌خواهند که گناهانشان را بیامرزند و کفه‌ی ترازوی نیکی‌هایشان را سنگین کنند و از آنها می‌خواهند که آنان را به بهشت ببرند و از دوزخ نجات دهند. و به هنگام مرگ و پرسش در قبر آنها را بر ایمان استوار بدارند و دیگر خواسته هایی را از آنها طلب می‌نمایند که این خواسته‌ها جز از خداوند طلب نمی‌شوند. و گاهی این خواسته‌ها را از مردمانی طلب می‌کنند که ادعا می‌کنند ولی هستند و خودشان را برای انجام این امور و دیگر انواع سود و زیان که خاص الوهیت است منصوب می‌دارند و دروغهای عجیبی برای پیروانشان ساخته و پرداخته می‌کنند. از آن جمله اینکه ادعا می‌کنند هر کسی به آنها پناه ببرد آنها او را از دوزخ و عذاب نجات می‌دهند و یکی از آنها می‌گوید: او کنار دوزخ می‌ایستد و هیچ کسی را از کسانی که به او امید دارند و او را صدا می‌زنند نمی‌گذارد که به دوزخ بروند و حال آنکه خداوند متعال به سرور پیامبران  صلی الله علیه و سلم می‌گوید:

﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَیۡهِ کَلِمَهُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی ٱلنَّارِ١٩﴾ [الزمر: ۱۹] «آیا کسی که فرمان عذاب بر او قطعی و ثابت گشته،(راه نجاتی دارد؟) آیا می‌توانی کسی را که در آتش(و از دوزخیان) است، نجات دهی؟)». پس وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم نمی‌تواند کسی را از دوزخ نجات دهد، کسی دیگر غیر از او چگونه می‌تواند چنین کاری را بکند؟! و چگونه کسی می‌تواند این کار را بکند که خودش ادعا می‌نماید که این کار را خواهد کرد؟!

از آن جمله اینکه بیشترشان داستان‌هایی به دروغ سر هم می‌کنند که فلان مرد از فلانی کمک خواست یا فلان ولی را صدا زد و او به صدا زننده پاسخ داد یا فلان مشکل او را حل کرد و قبرپرستان داستان‌های زیادی از این قبیل دارند، از نوع داستان‌هایی که بت پرستانی که شیطان بر آنان چیره شده است و آنها را مانند توپ کودکان به بازیچه گرفته ، با خود دارند.

پاره‌ای از این مطالب در اشعار کسانی که پیامبر صلی الله علیه و سلم را می‌ستایند وجود دارد، همان کسانی که در ستودن او از حد فراتر رفته‌اند و از فرمان پیامبر که از غلو در مورد خودش نهی فرموده سرپیچی کرده‌اند؛ همان طور که نصاری در مورد مریم زیاده ‌روی کردند و بهره‌ی این افراد از پیامبر  صلی الله علیه و سلم فقط ستودن ایشان با اشعار، قصیده‌ها و غلو بیش از حد در مورد ایشان است، اما از امر و نهی پیامبر صلی الله علیه و سلم اطاعت نمی‌کنند و در حقیقت این افراد از همه مردم بیشتر از فرمان پیامبر صلی الله علیه و سلم سرپیچی می‌نمایند.

و در ستایش کسانی دیگر غیر از پیامبر صلی الله علیه و سلم چنین چیزهایی زیاد دیده می‌شود و قبرپرستان به کسانی که در مورد آنها معتقدند که توانایی رسانیدن سود و زیان دارند بسنده نمی‌کنند؛ بلکه در مورد هر کسی که گمان می‌برند اینگونه است، افراط می‌نمایند و در ستایش او از حد فراتر می‌روند و او را در جایگاه خداوندی قرار می‌دهند و او را بندگی می‌نمایند، حتی اگر فردی بیاید و بگوید خواب دیده است که در فلان جا مرد صالحی مدفون است آنها بلافاصله به آن جا می‌شتابند و بر آن مکان گنبدی می‌سازند و آن را می‌آرایند و انواع عبادت را برای آن انجام می‌دهند.

اما کارهایی که قبرپرستان با قبرهای شناخته شده یا خیالی انجام می‌دهند قابل حد و حصر نیست و بسیاری از آنها وقتی ضریح‌ها و گنبدهایی را که قصد آن را کرده‌اند مشاهده می‌کنند سرهایشان را لخت می‌کنند و از سواری‌ها پیاده می‌شوند و چون به آن ضریح‌ها برسند آن را طواف می‌نمایند و گوشه‌های آن را دست می‌کشند و می‌بوسند و کنار آن دو رکعت نماز می‌گذارند و سرهایشان را آن جا می‌تراشند و با فروتنی و تواضع در حالی که زار زار گریه می‌کنند می‌ایستند و خواسته‌هایشان را طلب می‌کنند؛ این حج است و بسیاری وقتی گنبدها و ضریح‌ها را مشاهده می‌کنند برای آن سجده می‌نمایند و به تعظیم آن و کسانی که در آن دفن هستند پیشانی‌هایشان را به خاک می‌مالند و اگر نیاز و حاجتی از قبیل شفای بیمار و غیره داشته باشند صاحب قبر را صدا می‌زنند: ای سید و سرور من، فلانی از جایی دور نزد تو آمده‌ام مرا ناکام مگردان و همچنین هرگاه قحط‌سالی شود و یا زن، فرزند نزاید یا دشمن حمله کند، وحشت زده به سوی صاحب قبر می‌آیند و کنار آن گریه می‌کنند، اگر تقدیر الهی اینگونه باشد که آنچه آنها می‌خواهند انجام شود شاد و خوشحال می‌شوند و این را به صاحب قبر نسبت می‌دهند، اگر آن چیز فراهم نشود، برای صاحب قبر عذر می‌آورند که یا اینجا نیست و جایی دیگر است و یا اینکه به خاطر بعضی از کارهای آنها ناخشنود و ناراضی است. یا اینکه می‌گویند علت برآورده نشدن خواسته اشان این است که باور و اعتقاد آنها در مورد ولی ضعیف است و یا می‌گویند دلیل برآورده نشدن خواسته‌اشان این است که نذری تقدیم او نکرده‌اند و دیگر چیزی شبیه این خرافه‌ها می‌گویند.

و از جمله اشعاری که پیامبر صلی الله علیه و سلم را با آن ستوده‌اند قول بوصیری است که می‌گوید:

یا أکرمَ الخلقِ ما لی مَن ألوذُ بهِ

سِواکَ عندَ حُلُولِ الحادثِ العَمَمِ

یا گرامی‌ترین آفریده‌ها جز تو کسی را ندارم که به هنگام حوادث عام و فراگیر به او پناه ببرم.

ولن یَضِیقَ رسولَ اللهِ جَاهُکَ بی

إذا الکریمُ تَحلّی باسمِ مُنتَقِمِ

 (ای پیامبر) مقامت به سبب آمدن من تنگ نخواهد بود. آنگاه که بزرگوار خودش را با انتقام گیرنده بیاراید.

فإنَ لی ذِمّهً مِنهُ بِتَسمِیَتی

مُحمداً وهو أَوفَی الخَلقِ بالذِّمَمِ

من نزد او پیمانی دارم چرا که مرا محمد نامیده است و او از همه‌ی خلق به پیمان‌ها وفادارتر است.

إن لَم یَکُن فی مَعادِی آخِذاً بِیَدِی

فَضلاً و إلاّ فَقُل یا زَلَّهَ القَدَمِ[۱]

اگر از روی لطف خویش در جهان آخرت دستم را نگیرد خواهم لغزید.

فکر کنید که چقدر این اشعار شرک‌آمیز هستند. از آن جمله اینکه می‌گوید به هنگام حوادث و بلاها او پناهگاهی جز پیامبر  صلی الله علیه و سلم ندارد و حال آن که خداوند است که پناه می‌دهد و بندگان پناهگاهی جز خدا ندارند.

دوم: اینکه او با تضرع و زاری و اظهار نیازمندی و درماندگی پیامبر را به فریاد می‌خواند و او را صدا می‌زند و این خواسته‌ها را از پیامبر طلب می‌کند، خواسته‌هایی که غیر از الله از کسی طلب نمی‌شوند و این شرک در الوهیت است.

سوم: اینکه از پیامبر می‌خواهد که برای او شفاعت کند و می‌گوید: (مقامت با آمدن من تنگ نخواهد بود) و مشرکین از معبودانشان فقط همین را می‌خواستند، آنها می‌گفتند ما فقط می‌خواهیم از مقام و شفاعت معبودان استفاده کنیم؛ پس شرک همین است. و همچنین شفاعت، بعد از اجازه‌ی خداوند صورت می‌پذیرد بنابراین خواستن آن از کسی دیگر معنایی ندارد چون خداوند است که به شفاعت‌کننده اجازه می‌دهد که شفاعت نماید نه اینکه شفاعت کننده از آغاز خودش شفاعت می‌نماید.

چهارم: اینکه می‌گوید: من پیمانی دارم؛ او بر خداوند و پیامبرش دروغ بسته است و بین او و کسی که نامش محمد است، پیمانی وجود ندارد به جز اطاعت و فقط اشتراک در نام با پیامبر و اضافه بر آن شرک ورزیدن، پیمانی نیست.

پنجم: اینکه می‌گوید: (اگر در جهان آخرت دستم را نگیری …) این تناقضی بزرگ و شرک آشکاری است، ابتدا خواست که مقامش با او تنگ نیاید و سپس در اینجا می‌خواهد که از روی فضل و لطف دست او را بگیرد و گرنه هلاک خواهد شد.

گفته می‌شود چگونه اول از او شفاعت خواستی و سپس در اینجا می‌خواهی که تو را مورد لطف قرار دهد؟!

اگر می‌گویی که شفاعت جز بعد از اجازه‌ی خداوند انجام نمی‌شود پس چگونه پیامبر را به فریاد می‌خوانی و از او شفاعت می‌خواهی؟ چرا از کسی نمی‌خواهی که تمام شفاعت از آن اوست، کسی که پادشاهی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، کسی که شفاعت مگر بعد از اجازه‌ی او انجام نمی‌شود، پس این طلب شفاعت از غیر الله را باطل می‌نماید.

و اگر بگویی: منظورم فقط مقام او است و شفاعت او با اجازه‌ی خداوند است.

گفته می‌شود: پس چگونه از پیامبر می‌خواهی که تو را مورد لطف قرار دهد و در روز قیامت دست تو را بگیرد، این با فرموده‌ی الهی متضاد است که می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ١٧ ثُمَّ مَآ أَدۡرَىٰکَ مَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ١٨ یَوۡمَ لَا تَمۡلِکُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَٱلۡأَمۡرُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ١٩﴾ [الانفطار: ۱۷-۱۹] «و تو چه می‌دانی روز جزا چیست؟ باز چه می‌دانی روز جزا چیست؟ روزی که هیچ‌کس نمی‌تواند به دیگری فایده‌ای برساند و حکم و فرمانروایی در آن روز از آنِ الله است». پس چگونه در قلب بنده ایمان به هر دوی اینها جمع می‌گردد؟

اگر بگویی که از پیامبر خواستم که دستم را بگیرد و با مقام و شفاعت خویش مرا مورد لطف قرار دهد.

گفته می‌شود: مسأله دوباره بر می‌گردد به طلب شفاعت از غیر الله و این شرک محض است.

ششم: در این اشعار از آفریدگار برائت جسته شده و در حوادث دنیا و آخرت که بر مؤمن پوشیده نیست بر مخلوق اعتماد و تکیه شده، پس چنین چیزی کجا و فرموده‌ی الهی کجا که می‌فرماید:

﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ۵﴾ [الفاتحه: ۵] «فقط و تنها تو را می‌پرستیم و فقط و تنها از تو یاری می‌جوییم».

و می‌فرماید:

﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ حَسۡبِیَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ١٢٩﴾ [التوبه: ۱۲۹] «پس اگر(از ایمان و عمل صالح) رویگردان شوند، بگو: الله برایم کافی است؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ بر او توکل نمودم؛ و او پروردگار عرش بزرگ است». و می‌فرماید:

﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَکَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرًا۵٨﴾ [الفرقان: ۵۸] «و بر پروردگار همیشه‏زنده‏اى توکل نما که هرگز نمى‏میرد و او را همراه با ستایش، به پاکی یاد کن. و همین بس که او به گناهان بندگانش آگاه است». و می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنِّی لَآ أَمۡلِکُ لَکُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا٢١ قُلۡ إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا٢٢ إِلَّا بَلَٰغٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِۦۚ﴾ [الجن: ۲۱-۲۳] «بگو: من، مالک هیچ زیان و یا هدایتی برای شما نیستم. بگو: هیچ‌کس مرا نمی‌تواند از عذاب الله پناه دهد و هرگز پناهگاهی جز او نمی‌یابم.  وظیفه‌ام تنها ابلاغ(پیام) از سوی الله و رساندن پیام‌های اوست».

اگر گفته شود شاعر از پیامبر نخواسته که بر او لطف کند، بلکه خبر داده که اگر در عموم شفاعت او داخل نباشد، هلاک می‌شود.

گفته می‌شود: منظور شفاعت خواستن و طلب فضل از پیامبر است، چنان که ابتدا او را به فریاد می‌خواند و خبر می‌دهد که پناهگاهی جز پیامبر ندارد، سپس فضل و لطف را با صیغه‌ی شرط و دعا می‌خواهد و همان طور که با صیغه‌ی طلب خواسته می‌شود با صیغه‌ی شرط هم خواسته می‌شود، چنان که نوح  علیه السلام گفت:

﴿وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِی وَتَرۡحَمۡنِیٓ أَکُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ﴾ [هود: ۴۷] «اگر مرا نیامرزی و بر من رحم نکنی، به‌طور قطع از زیانکاران خواهم بود».

و از جمله اشعار بُرَعِی[۲] ابیات ذیل است که می‌گوید:

ماذا تُعامِلُ یا شَمسَ النُبُوهِ مَن

أَضحَی إلیکَ مِن الأَشواقِ فِی کبَدِ

(ای خورشید نبوت با کسی که در هوای گرم ظهر در حالی که رنجور است به سوی تو آمده چگونه معامله می‌کنی.

فَامنَع جَنَابَ صَرِیعٍ لا صَرِیخَ لَهُ

نَائِی المَزَارَ غریبِ الدَّارِ مُبتَعِدِ

از بیهوشی که بی‌هوش افتاده و هیچ فریادرسی ندارد و غریب و نا آشنا است و از دور دست می‌آید دفاع کن و او را محافظت نما.

حَلِیفُ وُدِّکَ وَاهِ الصَّبرِ مُنتَظِرٌ

لِغَارَهٍ مِنکَ یا رُکنِی ویا عَضُدِی

آن که با تو پیمان عشق و دوستی بسته است بی‌صبرانه منتظر حمله‌ای از جانب تو است ای تکیه گاه و بازو و کمک من.

أَسِیرُ ذَنبِی وَ زَلّاتِی و لا عَمَلٌ

أَرجو النَّجَاهَ بِهِ إن أَنتَ لَم تَجُدِ

اسیر گناهانم و لغزشهایم هستم اگر تو دست سخاوت و کرم نگشایی عملی ندارم که با آن امید نجات داشته باشم.

و همچنان در شرک خود پیش می‌رود تا جایی که می‌گوید:

وحُلّ عُقدَهَ کَربِی یا مُحمدُ مِن

هَمّ على خَطَراتِ القَلبِ مُطَّرِدِ

ای محمد گره مشکلم را بگشای و ناراحتی‌هایی را که پی در پی  بر قلبم می‌نشیند دور کن.

أَرجُوکَ فِی سَکَرَاتِ الموتِ تَشهَدُنِی

کَیمَا یَهُونُ إِذِا الأَنفَاسُ فِی صُعُدِ

امیدوارم به هنگام جان دادن و سکره الموت کنارم باشی تا آنگاه که نفس‌ها به سختی می‌روند برایم مرگ آسان شود.

وإن نَزَلتُ ضَرِیحاً لا أنِیسَ بِهِ

فَکُن أَنِیسَ وَحِیدٍ فِیهِ مُنفَرِدِ

و اگر به آرامگاهی بیایم که مونس و همدمی ندارد، شما مونس و همدم آن کسی باش که تنها در آن قرار دارد.

وارْحَم مُؤَلّفَهَا عَبدَالرَّحِیمِ وَمَن

یَلِیهِ مِن أَجلِهِ وأنعِشهُ وَافْتَقِدِ

و بر صاحب آن عبدالرحیم و کسانی که به دنبال او هستند رحم کن و جویای حال او باش

وإن دَعَا فَأَجِبهُ وَاحمِ جَانِبَهُ

مِن حَاسِدٍ شَامِتٍ أو ظَالمٍ نَکِدٍ[۳]

و اگر دعا کرد و تو را خواند اجابتش کن و او را از حاسدان و آنان که به مصیبت دیگران شاد می‌شوند و از ستمگران نجات بده.

و در جایی دیگر می‌گوید:

یا رَسُولَ اللهِ یا ذَا الفَضلِ یَا

بَهجَهً فِی الحَشرِ جَاهَاً ومقاماً

ای رسول خدا ای دارای فضل و لطف ای آن که در میدان حشر دارای مقام و مرتبه هستی.

عُد على عَبدِالرَحِیمِ المُلتَجِی

بِحِمَی عِزّکَ یا غَوثَ الیَتَامَی

عبدالرحیم را که به چارچوب شکوه و مقام بلند تو پناه برده در پناهت بدار ای فریادرس یتیمان.

وأقِلنِی عَثرتِی یا سَیِّدی فِی

اکتِسابِ الذَنبِ فِی خمَسِینَ عَامَاً[۴]

و لغزش هایم که در اثر پنجاه سال گناه کسب کرده‌ام را بیامرز.

و می‌گوید:

یا سَیِدی یَا رَسُولَ الله یا أَمَلِی

یا مَوئلِی یا مَلاذِی یَومَ یَلقَانِی

ای سرورم ای رسول خدا ای امید من ای پناهگاه من در روزی که مرا ملاقات خواهی کرد.

هَبنِی بِجَاهِکَ ما قَدَّمتُ مِن زَلَلٍ

جُوداً ورَجّح بِفَضلٍ مِنکَ مِیزَانِی

با مقام و مرتبه‌ات در مقابل لغزشهایی که از من سر زده مرا ببخش به من سخاوت کن و لطف خویش ترازوی اعمالم را سنگین نما.

وَاسمَع دُعَائی وَاکشِف مَا یُسَاوِرُنی

جمِن الخُطُوبِ ونَفِّس کُلَّ أَحزَانِی

دعایم را بشنو و مصیبت‌هایی را که برایم پیش می‌آید دور کن و همه غمهایم را از من دور نما.

فَأَنتَ أقرَبُ مَن تُرجی عَوَاطِفُهُ

عِندِی وإن بَعُدَت دَارِی و أوطَانِی

تو نزدیکترین کسی هستی که می‌توانم به مهربانی‌هایش امید داشته باشم گر چه سرزمین و وطنم از تو دور است.

إنی دَعَوتُکَ مِن نِیَابَتی بُرَعٍ

وأنت أسمَعُ مَن یَدعُوهُ ذُو شَانِ

تو را از منطقه‌ی برع به فریاد می‌خوانم و هرکسی تو را صدا بزند از همه بهتر فریاد او را می‌شنوی.

فَامنَع جَنَابی وأکرِمِنی وصِل نَسَبِی

بِرَحمَهٍ وکَرَامَاتٍ وغُفرَانِ[۵]

مرا محافظت کن و مرا گرامی بدار و با رحمت و آمرزش و خوبی‌ها مرا به خود پیوند بده.

این شعرها ، اشعار قبلی را به فراموشی می‌سپارد و درست همان چیزی است که نصاری در مورد عیسی  علیه السلام ادعا می‌کنند، جز اینکه نصاری عیسی را خدا می‌نامند اما این پیامبر را خدا ننامیده است.

ولی خلاصه و چکیده‌ی ادعای آنها را نموده و فقط از آن اسم نبرده است، چون اسم خدا گذاشتن نوعی مشخص کردن است و شیطان چنین به نظرش آمده که آوردن مفهوم و معنا بدون گذاشتن اسم برای ترویج باطل راه بهتری است و نادانان بهتر آن را می‌پذیرند، چون نزد امت محمدی مسلّم است که ادعای نصاری در مورد عیسی  علیه السلام کفر است، بنابراین اگر ادعای نصارا را با اسم و معنا بیاورد امت آن را انکار می‌کنند و نمی‌پذیرند پس بنابراین شیطان فقط مفهوم و معنای ادعای نصارا را آورده و به برعی و امثال آن داده و اسم را برای نصارا باقی گذاشته است و گرنه ما می‌بینیم که این سراینده پلید برای خداوند متعال چیزی نگذاشته که از او خواسته شود.(فالله المستعان)

و چنین مواردی به کثرت در اشعار کسانی که پیامبر  صلی الله علیه و سلم را می‌ستایند به چشم می‌خورد، اینها دلیلی شده‌اند برای کسانی که دشمن دین پیامبر  صلی الله علیه و سلم هستند، کسانی که شرک را جایز قرار می‌دهند و از اشعار چنین افرادی استدلال می‌نمایند و در خواستن چنین چیزهایی از پیامبر به ایشان  صلی الله علیه و سلم بسنده نکرده‌اند و بلکه چنین خواسته‌هایی را از غیر پیامبر نیز می‌خواهند، چنان که فردی معتمد تعریف می‌کرد که در پارچه‌ای که بر یکی از زیارتگاه‌ها بود با چشم خود دیده است که بر آن نوشته بود: «این پرچم و بیرق دریای خروشانی است که از او فریادرسی کرده و درخواست یاری می‌کنم و بوسیله‌ی او از دوزخ پناه می‌برم».

و یکی از اینها در قصیده‌ای در مورد یکی از معبودانشان می‌گوید:

یا سَیِّدِی وَیَا صَفِیَّ الدِّینِ

یَا عُمدَتِی بَل وَیَا ذُخرِی وَمُفتَخَرِی

ای سرور من و ای صفی الدین یا تکیه گاه من بلکه ‌ای گنجینه و ای افتخارم.

أنتَ المَلاذُ لمِا أَخشَی ضَرُورَتَهُ

وَأنتَ لِی مَلجَأٌ مِن حَادِثِ الدَّهرِ

تو در برابر آنچه از آن بیم دارم پناهگاهم هستی و در برابر حوادث روزگار تو پناهگاهم می‌باشی.

تااینکه می‌گوید:

وامنُن عَلیَّ بِتَوفِیقٍ وَعَافِیَهٍ

وَخَیرِ خَاتِمَهٍ مَهمَا انقَضَی عُمری

به من توفیق و تندرستی و خاتمه نیکو ارزانی بدار وقتی عمرم به پایان می‌رسد.

وکُفَّ عَنَّا أکُفَّ الظالِمِین إذا امـ

ـتَدَّت بِسُوءٍ لأَمرٍ مُؤلِمٍ نُکُرِ

و دست‌های ستمگران را وقتی به قصد سوء به سوی ما دراز می‌شوند از ما دور بدار.

فَإنی عَبدُک الرَّاجِی بِوُدِّکَ مَا

أَمَّلتهُ یا صَفیَّ السَّادَهِ الغُرَرِ

من بنده‌ات هستم که به محبت تو به تو امید دارم ای برگزیده سادات.

یکی از علما می‌گوید: «با توجه به این نمی‌دانیم که آنها بعد از این مقامی که به این افراد می‌دهند چه برای خداوند متعال باقی گذاشته‌اند که فقط مختص او باشد و نمی‌دانیم که این گوینده خبیث چه چیزی را برای پروردگارش باقی گذاشته است، چون مشرکین بت پرست معبودان خود را شایسته‌ی انجام این امور نمی‌دانستند.

بسیاری از قبرپرستان مرده را از مسافت یک ماه و یا بیشتر صدا می‌زنند و نیازهای خود را از او می‌خواهند و معتقدند که مرده صدا و دعای آنها را می‌شنود و اجابت می‌کند و وقتی به دریا سفر می‌کنند و دریا طوفانی می‌شود مرده‌ها را به فریاد می‌خوانند و از آنها کمک می‌طلبند. همچنین هرگاه گرفتار سختی‌هایی از قبیل بیماری، کسوف، باد شدید و غیره می‌شوند، آن ولی نصب العین آنهاست و کمک خواستن از ولی پناهگاه آنان می‌باشد و اگر ما چنین مواردی را ذکر کنیم سخن به درازا می‌کشد.

دعای مسألت قبلاً گذشت اما دعای عبادت یعنی پرستش خداوند با انواع عبادت‌ها از قبیل نماز، ذبح، نذر، روزه، حج و غیره، که با ترس و امید ـ ترس از عذاب الهی، و امید به رحمت او ـ انجام می‌شوند، گرچه در اینها صیغه‌ی سوال و طلب نباشد اما عبادت گذاری که با این عبادت‌ها بهشت را می‌جوید و از دوزخ فرار می‌کند در حقیقت سوال کننده و جوینده‌ی امیدوار و هراسناکی است که به رسیدن به مرادش امیدوار است و از اینکه به مرادش نرسد و آن را از دست بدهد هراسناک می‌باشد و او با انجام عبادت آنچه را که می‌طلبد می‌خواهد. و فرموده‌ی الهی که: ﴿ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ﴾ [غافر: ۶۰] «مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم.» به همین تفسیر شده است. و گفته‌اند یعنی مرا بپرستید و از فرمانم اطاعت کنید دعایتان را اجابت می‌کنم و گفته‌اند یعنی: از من بخواهید به شما می‌دهم و احادیث و روایات بر همین دلالت دارند.

وقتی این روشن گردید، بدان که علما اجماع کرده‌اند که هر کسی نوعی از دو نوع دعا را برای غیر الله انجام دهد مشرک است گر چه لاإله إلاالله را بگوید و نماز بخواند و روزه بگیرد، چون شرط به زبان آوردن شهادتین این است که مسلمان کسی جز خدا را عبادت نکند، پس هر کسی شهادتین را به زبان بیاورد و غیر الله را پرستش نماید، او در حقیقت به شهادتین اقرار نکرده است گرچه ظاهراً شهادتین را به زبان آورده است، همانند یهودیان که می‌گویند لاإله إلاالله و با وجود گفتن آن مشرک هستند. و تنها تلفّظ شهادتین بدون عمل و اعتقاد به معنای آن برای مسلمان بودن کافی نیست و همه بر این مسئله اجماع کرده‌اند.

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– قصیده‌ی برده بوصیری ابیات (۱۴۵-۱۴۶-۱۵۱-۱۵۲).

[۲]– عبدالرحیم بن احمد بن علی برعی یمانی شاعر و صوفی و از دعوتگران به شرک است، وی از ساکنان نیابتین در یمن بود، به افتاء و تدریس پرداخت و دیوان شعری دارد؛ و به بُرَع، کوهی در تهامه منسوب است. نگا: الأعلام، زرکلی ۳/۳۴۳ و هدایه العارفین ۱/۵۵۹٫

[۳]– دیوان البرعی ص ۱۵۷- ۱۵۸- ۱۵۹

[۴]– دیوان برعی ص ۲۳۸ به بعد.

[۵]– دیوان برعی ص ۶۴٫

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …