رسیدن لشکر اسلام به تبوک

هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و لشکر اسلام به تبوک رسیدند، اثری از رومیان و قبایل عرب نیافتند و با آنکه لشکر اسلام حدود بیست روز در آنجا اقامت گزیدند، رومیان و قبایل عربی نیز که از یاری رومیان برخوردار بودند، به خود اجازه آمادگی برای نبرد با مسلمانان را ندادند، اما حاکمان شهرهای حومه ی شام، صلح با پیامبر و پرداخت جزیه را بر جنگ ترجیح دادند؛ چنانکه پادشاه ایله، قاطری سفید رنگ با عبایی به عنوان هدیه نزد پیامبر فرستاد و با پرداخت جزیه، مصالحه نمود.
همچنین پیامبر، خالد ابن ولید را با چهار صد و بیست اسب سوار به سوی دومه‌الجندل فرستاد. خالد توانست در این سفر اکیدر بن عبدالمالک کندی را که پادشاه آن سامان بود و به قصد شکار بیرون شده بود، دستگیر کند و نزد پیامبر بیاورد[۶۶]. آن حضرت با او به پرداخت جزیه به توافق رسید.

هنگامی که برخی از مسلمانان از عبای گران ‌قیمتی که اکیدر پوشیده بود، شگفت‌زده شدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: شما از این شگفت‌زده شده‌اید؟ به خدا سوگند لباسهایی که سعد ابن معاذ در بهشت می‌پوشد، خیلی زیباتر از این هستند[۶۷]. در مورد غنایمی که خالد از دومه‌الجندل به دست آورد، می‌گویند: هشتصد اسیر، هزار شتر، چهارصد زره و چهارصد نیزه بوده است.[۶۸]

همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پیمان صلح با اهل جربا، اذرح ومقنا امضاء نمود که براساس آن می‌بایست عربهای مسیحی جزیه پرداخت نمایند و تابع اسلام شوند وبدین صورت تنها اسلام بر امارتهای شمال شبه جزیره حکومت می‌کرد و از آن پس، از این ناحیه احساس امنیت می‌نمود.

این معاهدات، موجبات ضرر و زیان دولت روم را فراهم ساخت؛ چراکه قبلا همه این امارتها و قبایل تحت سیطره حکومت روم بودند و این ممالک، مالیاتهای سنگینی به دولت روم پرداخت می‌نمودند، اما این ممالک از زیر بار ظلم رومیها بیرون آمدند و با پرداخت مالیات بسیار اندکی تحت حمایت دولت اسلام درآمدند و این امر شکست بزرگی برای حکومت روم محسوب می‌گردید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با این سیاست حکیمانه‌اش توانست، از طرفی پایه‌های دولت اسلامی را مستحکم نماید و از طرفی زمینه را برای دعوت مردم به دین اسلام فراهم سازد؛ چنانکه میان مسلمانان و دولت روم سد محکمی از امارتهای تحت پیمان، ایجاد نمود که در زمان خلفای راشدین از این مناطق به عنوان مراکز اعزام نیرو به سوی اهداف دیگر استفاده می‌شد.[۶۹]

مقاله پیشنهادی

خودت تاریخ خود را بنویس

در شدت گرما و ساعتی قبل از نماز ظهر، در حرم نشسته بودم؛ دیدم پیرمردی …