کسی که به خاطر خدا چیزی می‌خواهد، خواسته‌اش رد نمی‌شود(۲)

صاحب کتاب «تنبیه الغافلین» می‌گوید: «راویان این حدیث، راویان حدیث صحیح‌اند. بجز یحیی بن عثمان بن صالح[۱]، که اکثر محدثان او را ثقه دانسته‌اند. اگر این اسناد یا اسناد حدیث دیگر که در این زمینه روایت شده، به جایی برسد که حجت و دلیل باشد و بتوان بدان استناد کرد، در این صورت برآورده نکردن خواسته‌ی کسی که به خاطر خدا یا به خاطر رضای خدا چیزی خواسته، – مادامی که خواسته‌اش، گناه یا قطع رابطه‌ی خویشاوندی نباشد -؛ از گناهان کبیره است.[۲]

 از ابوعبیده، آزاد شده‌ی رفاعه بن رافع به طور مرفوع روایت شده که آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: «ملعون من سأل بوجه الله، وملعون من سُئل بوجه الله فمنع سائله»[۳]: «ملعون است کسی که به خاطر رضای خدا [ از کسی] چیزی بخواهد، و ملعون است کسی که به خاطر رضای خدا چیزی از وی خواسته شده و خواسته‌ی سائل را برآورده نمی‌کند». طبرانی نیز این حدیث را روایت کرده است.

از ابن عباس به طور مرفوع روایت شده که آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: «ألا أخبرکم بشر الناس؟ رجل یسأل بالله ولا یُعطی به»: «آیا به شما بگویم که بدترین مردم کیست؟ کسی است که به خاطر خدا چیزی از وی خواسته می‌شود و او به خاطر خدا آن چیز را به سائل نمی‌دهد». ترمذی این حدیث را روایت کرده و آن را حسن دانسته است.[۴] ابن حبان نیز در صحیحش این حدیث را روایت نموده است.[۵]

از ابوهریره روایت شده که گفته است: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «ألا أخبرکم بشر البریه؟»: «آیا به شما بگویم که بدترین مخلوقات چه کسی است؟» صحابه عرض کردند: آری، ای رسول خدا! پیامبر  صلی الله علیه و سلم فرمود: «الذی یسأل بالله ولا یعطی»: «کسی که به خاطر خدا چیزی از وی خواسته می‌شود و او آن چیز را به سائل نمی‌دهد». [روایت احمد].[۶]

پس از روشن شدن این مطلب، این احادیث بر اجابت خواسته‌ی کسی به خاطر خدا چیزی خواسته یا به خدا قسم یاد کرده که دیگری چیزی به او بدهد، دلالت دارند. اما شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «بر آورده کردن خواسته‌ی کسی که به خاطر خدا از شخص معینی چیزی خواسته یا شخص معینی را به خدا قسم داده که چیزی به او بدهد، واجب است. اما اگر سائل مردم را به خدا قسم دهد که چیزی به او بدهند، برآورده کردن خواسته‌اش، واجب نیست».[۷]

ظاهر کلام فقهاء این است که برآوردن خواسته‌اش، مثل راست گردانیدن سوگند، مستحب است. اما قول اول، صحیح‌تر می‌باشد.

 

 

(برگرفته از شرح تیسیر العزیز کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «التقریب» درباره‌اش می‌گوید: «او صادق است و متهم به این است که شیعه شده است. برخی از محدثان او را لیّن الحدیث دانسته‌اند به دلیل اینکه حدیث را از غیر اصلش روایت کرده است». احمد بن عبدالرحمن بن وهب- که صادق است و عبارت حدیث را قاطی می‌کند- و عمر ابن عبدالعزیز بن مِقلاص- که انسانی ثقه و فاضل است- و دیگران از او پیروی کرده‌اند.

[۲]– تنبیه الغافلین عن أعمال الجاهلین، اثر ابن نحاس، ص ۳۳۷٫

[۳]– طبرانی در «المعجم الکبیر»، ۲۲/۳۷۷؛ و دولابی در «الکنی»، شماره‌ی ۲۶۲ این حدیث را روایت کرده‌اند. اسناد این حدیث، ضعیف می‌باشد. هیثمی در «مجمع الزوائد»، ۳/۱۰۲ می‌گوید: «در اسناد این حدیث کسی وجود دارد که او را نمی‌شناسم». این حدیث، مرسل است البته این حدیث، حسن لغیره است.

[۴]– در نسخه‌ی «ب» آمده که ترمذی این حدیث را صحیح دانسته است.

[۵]-طیالسی در مسندش، شماره‌ی ۲۶۶۱؛ امام احمد در «المسند»،۱/۲۳۷، ۳۱۹ و ۳۲۲؛ ترمذی در سننش، شماره‌های ۱۶۵۲؛ نسائی در سننش، ۵/۸۳؛ دارمی در سننش، ۲/۲۰۱؛ ابن عبدالبر در «التهدید»، ۱۷/۴۴۸ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند و ترمذی این حدیث را حسن دانسته، و اسناد این حدیث، صحیح می‌باشد.

[۶]– امام احمد در «المسند»، ۲/۳۹۶ این حدیث را روایت کرده است. در اسناد این حدیث، ابو وهب وجود دارد که مجهول و ناشناخته است، همان طور که در «تعجیل المنفعه»، ص ۵۲۱ آمده است. ابومعشر نجیح سِندی نیز در اسناد این حدیث وجود دارد که ضعیف است.

[۷]– ابن مفلح در کتاب «الفروع»، ۶/۳۰۵ این گفته را از شیخ الاسلام ابن تیمیه نقل کرده است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …