کسی که به خاطر خدا چیزی می‌خواهد، خواسته‌اش رد نمی‌شود(۱)

از ابن عمر رضی الله عنها روایت شده که گفته است: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «هرکس به خاطر خدا، پناه خواست؛ پناهش دهید. هرکس به خاطر خدا چیزی خواست؛ به او بدهید. هرکس شما را دعوت کرد، دعوتش را اجابت کنید. هرکس کار خوبی برایتان کرد؛ آن را جبران کنید. اگر نتوانستید جبرانش کنید، برایش دعای خیر کنید تا جایی که به نظر خودتان برایش جبران کرده‌اید». ابوداود و نسائی آن را با سندی صحیح روایت کرده اند.

  لایُردّ من سأل بالله (هر کس به خاطر خدا چیزی خواست، خواسته اش رد نمی‌شود)

یعنی به خاطر تعظیم و بزرگداشت و به خاطر حرمت خدا، که کسی به خاطر خدا چیزی خواسته، خواسته‌ و درخواستش نباید رد شود. از این رو پیامبر صلی الله علیه و سلم به راست‌گردانیدن این سوگند امر فرموده است.

دانشمندان اسلامی اختلاف نظر دارند که آیا این امر برای استحباب است یا وجوب؟

ظاهراً کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه این است: میان اینکه شخص به وسیله‌ی قسم، قصد ملزم کردن طرف را دارد و میان اینکه قصد اکرام داشته باشد، باید فرق گذاشت. اگر قصد ملزم کردن داشت، برآوردن خواسته‌اش، واجب و اگر قصد اکرام داشت، برآوردن خواسته اش، واجب نیست. از این رو اگر شخصی، دیگری را به خدا قسم داد که چیزی به او بدهد و قصد ملزم کردن او را داشت، در صورتی که شخصی که سوگند داده شده، خواسته‌ی شخص قسم خورنده را برآورده نکند، دادن کفاره‌ی قسم بر شخص قسم خورنده واجب است ولی اگر به وسیله‌ی قسم، قصد اکرام را داشت، اگر شخصی که سوگند داده شده، خواسته‌ی طرف را برآورده نکند، دادن کفاره بر شخص قسم خورنده واجب نیست. چون پیامبر صلی الله علیه و سلم به ابوبکر امر کرد که در صف بایستد و ابوبکر نه‌ ایستاد.[۱] و چون ابوبکر، پیامبر صلی الله علیه و سلم را قسم داد که وقتی آن خواب را تعبیر نمود، به او بگوید که آیا این تعبیر درست است یا اشتباه، اما پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «لا تقسم»: «مرا قسم مده». همان طور که در صحیحین[۲] آمده که راوی می‌گوید: «چون پیامبر صلی الله علیه و سلم دانست که ابوبکر قصد ملزم کردن پیامبر صلی الله علیه و سلم به وسیله‌ی قسم نداشت در عین حال، مصلحت اقتضا می‌کرد که پیامبر صلی الله علیه و سلم حقیقت امر را به ابوبکر نگوید».[۳]

مؤلف می‌گوید: (عن ابن عمر  رضی الله عنها قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «من استعاذ بالله، فأعیذوه، ومن سأل بالله؛ فأعطوه، ومن دعاکم؛ فأجیبوه، ومن صنع إلیکم معروفاً؛ فکافئوه، فإن لم تجدوا ما تکافئوه؛ فادعوا له حتی تروا أنکم قد کافأتموه». رواه ابوداود والنسائی بسند صحیح.) [۴]

(از ابن عمر رضی الله عنها روایت شده که گفته است: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «هرکس به خاطر خدا، پناه خواست؛ پناهش دهید. هرکس به خاطر خدا چیزی خواست؛ به او بدهید. هرکس شما را دعوت کرد، دعوتش را اجابت کنید. هرکس کار خوبی برایتان کرد؛ برایش جبران کنید. اگر نتوانستید جبران کنید، برایش دعای خیر کنید تا جایی که به نظرتان برایش جبران کرده‌اید». ابوداود و نسائی آن را با سندی صحیح روایت کرده‌اند).

فرموده‌ی: (ومن استعاذ بالله؛ فأعیذوه) یعنی هرکس از شما خواست که به خاطر خدا شرتان یا شر دیگری را از او دور کنید؛ مثلاً بگوید: «تو را به خدا شرّ فلانی یا شرّ خودت را از من دور کن»، «از شر تو و شر فلانی به خدا پناه می‌برم» و مانند اینها؛ پناهش دهید. یعنی به خاطر تعظیم و احترام اسم الله تعالی او را از چیزی که از آن پناه گرفته دور کنید و کمکش کنید و دست از سرش بردارید. به همین دلیل جونیه به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: «أعوذ بالله منک»: «از تو به خدا پناه می‌برم». پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «لقد عذت بمعاذ، ألحقی بأهلک»[۵]: «به چیزی که باید پناه ببری، پناه بردی. پیش خانواده‌ات برگرد».

لفظ ابوداود چنین است: «من استعاذکم بالله؛ فأعیذوه، ومن سألکم بالله؛ فأعطوه»[۶]: «هرکس با گفتن به خاطر خدا به شما پناه برد، پناهش دهید و هرکس با [نام] خدا چیزی از شما خواست؛ به او بدهید».

فرموده‌ی: (ومن سأل بالله؛ فأعطوه)، و در حدیث ابن عباس – که احمد و ابوداود روایتش کرده‌اند -: «من سألکم لوجه الله؛ فأعطوه»[۷]: «هرکس به وجه خدا چیزی از شما خواست؛ به او بدهید». معنای این عبارت، روشن است. مثلاً کسی می‌گوید: به خاطر خدا یا به خاطر رضای خدا – و مانند آن – از تو می‌خواهم این کار را بکنی یا فلان چیز به من بدهی. قسم دادن کسی به خدا که فلان کار را بکند، مشمول این مطلب می‌شود.

ظاهراً حدیث این را می‌رساند که برآورده کردن خواسته‌اش مادامی که گناه یا قطع رابطه‌ی خویشاوندی نباشد، واجب است. در احادیثی چند وعید و تهدید بر سر این موضوع آمده است؛ ار آن جمله حدیث ابوموسی که به طور مرفوع روایت شده است که آن حضرت صلی الله علیه و سلم می‌فرمایند: «ملعون من سأل بوجه الله، وملعون من یُسأل بوجهه ثم منع سائله ما لم یسأل هجراً»[۸]: «ملعون است کسی که به وجه خدا چیزی [ از کسی ] بخواهد و ملعون است کسی که ـ به خاطر رضای خدا ـ چیزی از او خواسته شود و او آن را برآورده نسازد مادام که [ گناه یا ] قطع رابطه‌ی خویشاوندی نخواهد». طبرانی این حدیث را روایت کرده است.

 

 

(برگرفته از شرح تیسیر العزیز کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– قسمتی از حدیثی است که بخاری در صحیحش، شماره‌ی ۶۵۲ و مسلم در صحیحش، شماره‌ی ۴۲۱ از سهل بن سعد ساعدی ل روایت کرده‌اند.

[۲]– قسمتی از حدیثی است که بخاری در صحیحش، شماره‌ی ۷۰۴۶ و مسلم در صحیحش، شماره‌ی ۲۲۶۹ از ابن عباس ل روایت کرده‌اند.

[۳]– ابن مفلح در کتاب «الفروع»، ۶/۳۴۸ این گفته را نقل کرده است.

[۴]– طیالسی در مسندش، شماره‌ی ۱۸۹۵؛ امام احمد در «المسند»، ۲/۶۸، ۹۹ و ۱۲۷؛ عبد بن حمید در مسندش، شماره‌ی ۸۰۶؛ بخاری در «الأدب المفرد»، شماره‌ی ۲۱۶؛ ابوداود در سننش، شماره‌ی ۵۱۰۹ و ۱۶۷۲؛ نسائی در سننش، ۵/۸۲؛ رویانی در مسندش، شماره‌ی ۱۴۱۹؛ ابن حبان در صحیحش، شماره‌ی ۳۴۰۸؛ حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، ۱/۴۱۲ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. این حدیث، حدیثی صحیح است و ابن حبان، حاکم و نووی در «ریاض الصالحین»، ص ۳۹۰ و ذهبی و دیگران آن را صحیح دانسته‌اند.

[۵]– بخاری در صحیحش، به شماره های ۴۹۵۵ و ۴۹۵۶ از عایشه و ابواسید روایت کرده است.

[۶]– سنن ابوداود، شماره‌ی ۵۱۰۹٫ همچنین این لفظ، لفظ روایتی نزد امام احمد و نسائی است همان طور که تخریجش از پیش گذشت.

[۷]– احمد در مسندش، ۱/۲۴۹- ۲۵۰؛ ابوداود در سننش، شماره‌ی ۵۱۰۸؛ ترمذی در «العلل الکبیر»، شماره‌ی ۶۸۲؛ ابویعلی در مسندش، شماره های ۲۵۳۶ و ۲۷۵۵؛ خطیب در «تاریخ بغداد»، ۴/۲۵۸؛ بیهقی در «الأسماء و الصفات»، ۲/۹۳ و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند. اسناد این حدیث، حسن است. در سند آن، ابونهیک عثمان بن نهیک فراهیدی وجود دارد که جمعی از راویان ثقه از او روایت کرده‌اند وکسی از افرادی که درباره‌ی راویان ضعیف، کتاب نوشته‌اند، نام او را در لیست راویان ضعیف ذکر نکرده‌اند. این حدیث به کمک شواهدش، حدیثی صحیح می‌باشد.

[۸]– طبرانی در «المعجم الکبیر»- آن گونه که در «مجمع الزوائد»، ۳/۱۰۳ آمده-؛ رویانی در مسندش، به شماره‌ی ۴۹۵؛ طبرانی در «الدعاء»، شماره‌ی ۲۱۱۲؛ ابن بطه در «الإبانه»، شماره‌ی ۱۹۴؛ ابن عساکر در «تاریخ دمشق»، ۲۶/۵۷ و دیگران این حدیث را از ابوموسی اشعری رضی الله عنه روایت نموده‌اند. اسناد این حدیث طبق گفته‌ی عراقی و سیوطی- آن گونه که در «فیض القدیر»، ۶/۴ آمده- حسن است. این حدیث، شاهدی از حدیث مرسل ابوعبید آزاد شده‌ی رفاعه بن رافع دارد.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …