-
پایین آوردن جایگاه نص شرعی و دلالت آن با پافشاری بر توسعه دادن دایره ظنی بودن دلالت نص یا ثبوت آن.
و با تاکید بر اینکه نص دیگر مانند این میتواند مخالف آن باشد، و یا آن بر خلاف ظاهرش تاویل شود و یا حمل بر مجاز گردد.
وقتی تعامل آنها با خود نص شرعی اینگونه است به طریق اولی از ارزش دیدگاه و فهم سلف از نص کاسته خواهد شد و به آن التزامی نخواهد بود.
-
ندانستن حقیقت شیوۀ سلف و مذهب شان در فهم نصوص یا تجاهل در این مورد، شبهاتیکه طرح میکنند اغلب بر اساس عدم شناخت حقیقت فهم و شیوۀ سلف است، چنانکه آنها مذهب سلف را در نصوص صفات نفهمیدهاند و گمان بردهاند که مذهب سلف تفویض است([۱]).
-
محاکمه مذهب سلف و فهم آن به خاطر آرای اشتباه بعضی از منتسبین به آنها، که اشتباه آنها تعمیم داده میشود و وسیله برای عیب جویی فهم سلف، و در نتیجه عدم التزام به آن قرار داده میشود.
-
غالب بودن حس دفاعی به صورت نامنظم و با روحیه احساس شکست در برابر غرب و تمدن آن، با چنین حس و روحیهای آنان میخواهند شبهاتیکه غرب و پیروانش در مورد اسلام مطرح میکنند را پاسخ گویند، اما اینها میخواهند با تاویلات و آرای خطرناک که مخالف فهم سلف از نصوص شرعی است، به آنها پاسخ بگویند، به خصوص در قضایای سیاسی، جهاد، قضیۀ زن و ولاء و براء. و چون فهم سلف از این نصوص مانعی است بر سر راه آنها به این پناه میبرند که فهم سلف حجت نیست و نیازی به التزام به آن نیست.
-
واقعگرایی افراطی و گرایش ایجاد همآهنگی، و این نتیجه شکست در برابر وضعیت حاکم است. و تلاش برای تاویل نصوص و ارائه مفهومی جدید از آن که مخالف فهم سلف باشد به گونهای که واقعیت موجود زندگی را همراه با مخالفتهای شرعی اش می پذیرد این تلاش نافرجام برای آن است که به اوضاع موجود مشروعیت بدهند و یا حد اقل از مخالفت آن با احکام شرعی بکاهند و تلاشی برای ایجاد همآهنگی بین طرحهای فکری و فلسفی غربی و بین شریعت اسلامی مانند ایجاد همآهنگی بین دموکراسی و نظام سیاسی در اسلام، و یا حقوق بشر در غرب و حقوق بشر در شریعت اسلامی و امثال آن. بنابر این به جای دعوت به تغییر اوضاع ما به آنچه سعادت دنیا و آخرت ما را تضمین میکند و خداوند از ما می خواهد و به جای آن که ما اوضاع خود را اسلام کنیم می کوشیم که اسلام را با واقعیت تغییر دهیم و پیرایش کنیم و بدون شک این مشکل بزرگی است.
نرقّع دنیانا بتمزیق دیننا = فلا دیننا یبقى ولا ما نرقع.([۲])
ما با پاره پاره کردن دین خود دنیای خویش را وصله و پیوند میزنیم پس نه دین مان باقی می ماند و نه آنچه پیوند میزنیم.
ممکن است گاهی به علّت موانع بزرگ ناتوانی مسلمین ما نتوانیم اسلام را به طور کلی و فراگیر اجرا کنیم، ولی در چنین حالتی همان طور که الله متعال میفرماید: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ وَٱسۡمَعُواْ وَأَطِیعُواْ وَأَنفِقُواْ خَیۡرٗا لِّأَنفُسِکُمۡۗ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾ [التغابن: ۱۶]
«پس تا (جایی که) میتوانید از الله بترسید، و گوش دهید، و فرمان برید، و انفاق کنید که برای خود شما بهتر است، و کسانی که از بخل و حرص نفس خود مصون بمانند آنانند که رستگارند».
نه اینکه خود را گول بزنیم و ناتوانی و کوتاهی خود را پوشش شرعی و دینی بدهیم و ادعا کنیم که شریعت به این کار ما را ملزم نکرده و یا این کار مخالف شریعت نیست، و اینگونه بکوشیم تا مخالفان دین از قبیل متفکران سکولاریست و یا غربیها را خوشنود کنیم، در صورتیکه باید برای انجام کارهایی تلاش کنیم که موجب خوشنودی خداوند متعال میگردد، چنانکه میفرماید:
﴿یَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَکُمۡ لِیُرۡضُوکُمۡ وَٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَحَقُّ أَن یُرۡضُوهُ إِن کَانُواْ مُؤۡمِنِینَ﴾ [التوبه: ۶۲]
«(منافقان) برای شما به الله سوگند میکنند تا شما را خوشنود کنند، درحالی که اگر ایمان داشتند شایستهتر (این) است که الله و رسولش را خوشنود سازند».
-
به علت مطالعه مزمن کتابهای مستشرقین و پیروانشان از متجددان عقلگرا تحت تاثیر شبهات آنان قرار گرفتهاند، و علاوه از این غربگرایی در کشورهای اسلامی توسعه همه جانبه یافته و چیزی عادی شده که به ناچار از آن نظرها پیروی و زندگی کرد.
-
ضعف التزام به شیوۀ علمی منظّم و وسایل معروف آن، و علت آن امور ذیل است:
-
ضعف ساختار شرعی نزد اغلب آنها، که به دنبال آن اجتهادات شاذی از بعضی سرزده و دچار خطاهای علمی شدهاند، و در برخی موارد سخنان را به کسانی دیگر غیر از گویندگانشان نسبت میدهند.
-
هواپرستی که به خطاهای منهجی و تناقضات واضحی در مواضع و اندیشه ها منجر شده است.
و این نتیجه قطعی داوری هوای نفس و یا آنچه آنها عقل می نامند میباشد، چنانکه الله –جل جلا له- میفرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَیۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [القصص: ۵۰]
«پس اگر (این سخن) تو را نپذیرفتند، بدان که آنها فقط از هوسهای خود پیروی میکنند، و گمراهتر از آن کس که هوای نفس خویش را بدون (هیچ) هدایتی از (سوی) خدا پیروی میکند؛ کیست؟! بیگمان خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند».
بدهی است که التزام به فهم سلف در نصوص مانع از این خواهد شد که فرد به دلخواه خود نصوص را تفسیر کند و در نتیجه به جستجوی وسیله هایی بپردازد که او را در کنار زدن این التزام بدون رد کردن نص به صورت صریح و بیپرده، یاری میدهد.
ج- غالب بودن اصل آسانگیری در احکام شرعی و افراط در دنبال کردن رخصتها و اقوال شاذ در صورتیکه با دادههای عصر حاضر متناسب باشند، بدون از اینکه به قوت دلیل و حجیّت آن نگاه کرده شود.
ترجیح دادن مسئله باید بر اساس قوّت دلیل باشد نه بر اساس امیال و خواهشات مردم و نه به خاطر اینکه دوشادوش وضعیت حاکم بر پیرامون شان حرکت کنند.
د- نقص در به کارگیری واژهها و پایبند نبودن به مصداق متعارف آن نزد علما (عدم استعمال لغت در محل اش)، مانند: مقاصد و مصالح، و اجتهاد، و تجدید، و اعتدال و امثال آن.
هـ- مغالطه های آشکار، و قاط کردن امور عادی (پیچاندن آنها) با پارۀ از مسایل عبادی که در مورد انجام دادن و یا عدم آن نصوص صریحی آمده است.
مانند اینکه امر به گذاشتن ریش و کوتاه بودن لباس، و نقاب زنان، و گوش ندادن به موسیقی را از قبیل عادات جزئی شمردن که تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی خواهد بود، مانند لباس و سواری و شیوه نشستن و امثال آن.([۳]) در صورتیکه اگر کسی اندکی علم و عقلی داشته باشد بین این دو مورد فرق میکذارد.
بعد از این مقدمه اینک به بیان شبهاتی میپردازیم که به آن دست یافته ام و به یاری خداوند متعال به آن پاسخ خواهم گفت.
[۱]– ن. ک: عقیده المسلم غزالی ۴۵۵، ۴۷، ودستور الوحده الثقافیه ص۸۶٫ وسر تأخر العرب والمسلمین ص۵۶، وفصول فی العقیده بین السلف والخلف، قرضاوی ص۸۴،۶۵،۶۵٫ والمرجعیه العلیا فی الإسلام، قرضاوی ۳۰۳، ۳۰۹٫ ن. ک. کتاب التراث فی ضوء العقل، د.محمد عماره ص۸۳ و۱۳٫ وقراءه النص الدینی بین التأویل الغربی والإسلامی. ص۳۳٫ ن. ک.: أدب الاختلاف فی الإسلام، د. طه العلوانی ص۳۹٫ وأعمال العقل، د.لؤی الصافی ص۱۱۳٫
[۲]-دیوان عدی بن زید العابدی. ص۲۰۰٫
[۳]-الثقافه الإسلامیه بین الاصاله والمعاصره. قرضاوی. ص۵۸-۵۹٫