چرا به مستضعفان اجازه جنگ داده شد؟ (۲)

و بدینصورت حکم جهاد تمام کسانی که پیرو کتابی آسمانی نبوده‫اند؛ چون بت پرستان، را در بر گرفت. واین معنای همان سخن گهربار رسول الله صلی الله علیه وسلم است که فرمودند: به من دستور داده شد تا با مردم بجنگم، تا گواهی دهند که “هیچ معبودی نیست مگر خدای یکتا” و چون بدان اقرار کردند جان و مالشان را از دست من در امان نگه داشته‫اند، مگر بوجه حقی، و حساب و بازخواست نهائیشان نزد پروردگار یکتاست([۱]).

و چون یهودیان ناجوانمردانه ره خیانت و پستی اختیار کردند و تمام میثاقها و عهدها را شکستند، و با مشرکان هم‫دست شده، کوس جنگ با لشکر ایمان نواختند، خداوند متعال مؤمنان را دستور داد تا نیرنگ خیانت را با شمشیر امانت به خاک سیاه نشانند.

پروردگار یکتا در سوره مبارکه انفال می‫فرمایند:

 [الأنفال: ۵۸].

{و اگر از خیانت و پیمان شکنی گروهی [که با آنان هم پیمانی] بیم داری، پس به آنان خبر ده که [پیمان] به صورتی مساوی [و طرفینی] گسسته است؛ زیرا خدا خائنان را دوست ندارد.}

و این چنین نبرد با آنها واجب گشت تا به راه آیند، و یا با دستان ذلت و خواری بهای مکر و نیرنگ خود را به عنوان جزیه پرداخت کنند. و تا جامعه اسلامی و جامعه بشریت در امن و امان بسر برد([۲]).

و همچنین مسیحیان، مسلمانان هرگز قصد جنگ با آنها را نداشتند تا اینکه خود جام خیانت سرکشیده، کاسه غرورشان لبریز از شراب مکر و حیله و نیرنگ گشت.

شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله گفته‫اند: پیامبر صلی الله علیه وسلم با هیچ کسی از مسیحیان عزم جنگ نکرد. پس از صلح حدیبیه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم سفیرها و پیکهایی بسوی برخی از پادشاهان جهان ارسال داشته آنها را به دین مبین اسلام، و رهایی از بندگی و بردگی همدیگر و همسو شدن در بندگی آفریدگار جهان دعوت نمود. پیکی بسوی قیصر؛ پادشاه رومیان، و خسرو؛ پادشاه سرزمین فارس، و پادشاه مصر؛ مقوقس، و پادشاه حبشه؛ نجاشی، و رسولانی بسوی دیگر پادشاهان عرب در شرق و سرزمین شام فرستاد.

تعدادی از مسیحیان و غیر مسیحیان پس از شناخت اسلام و درک حقیقت آن با اختیار و اراده خویش به صف مؤمنان پیوسته ایمان آوردند. مسیحیان شام که توان دیدن نور حق را نداشتند، برخی از سران و اشرافیانشان در “معان” را که اسلام آورده بودند را سربریدند!

مسیحیان با کشتن مسلمانان کوس جنگ با اسلام سر دادند، آنها افرادی که با اختیار و ایمان و باور خویش اسلام پذیرفته بودند را از روی خیانت و ظلم و تجاوز کشتند. اما مؤمنان هرگز کسی را به دین خود مجبور نکردند، و دعوت آنها دعوت امن و سلام و آسایش است که آنرا به مردم تقدیم می‫دارند، هر کس ندای عقل و قلبش را لبیک گفته ایمان آورد او را برادرانه به آغوش می‫گیرند، و هر کس صدای عقل و وجدانش را در سینه خفه کرده اسلام را نپذیرفت در نزد مؤمنان در اختیار دینش آزاد است([۳]).

و بر این اساس جنگ رسول خدا صلی الله علیه وسلم با دشمنان اسلام بر پایه‫های زیر بود:

  1. مشرکان قریش دشمنان ایمان شمرده شدند، چون خود جنگ را آغاز کرده بودند، و مسلمانان حق داشتند از خود دفاع کنند.
  2. هرگاه یهودیان خیانت پیشه می‫کردند، و با مشرکان بر علیه اسلام هم پیمان می‫شدند، مسلمانان با آنها می‫جنگیدند.
  3. هر گاه قبیله‫ای از قبایل عرب به مسلمانان هجوم می‫آورد، یا قریشیان را بر علیه حکومت اسلامی یاری می‫داد، مسلمانان با آن می‫جنگیدند تا در مقابل اسلام کمر خم کند.
  4. هر کس از ملتهایی که دیانتهایی آسمانی دارند؛ چون مسیحیان، شمشیر دشمنی بروی مسلمانان می‫کشید، سپاه اسلام جوانمردانه با او به ستیز برمی‫خواست، و پس از پیروزی بر او بین اسلام آوردن و یا پرداخت جزیه او را مختار می‫ساخت.
  5. و هر کس به صف مسلمانان پیوست و اسلام آورد، جان و مالش را حفظ کرده، مگر اینکه از او خیانت یا گناهی سرزند، و با عدالت و انصاف مورد بازخواست قرار گیرد. و اسلام تمامی گناهان و خیانتهای زمان کفر را در افراد به فراموشی می‫سپارد([۴]).

 

 

([۱]). این حدیث را برخی از مسلمانان اشتباه فهمیده، گمان برده‫اند؛ که آن دستوری است بر اعلام جنگ بر تمام جهان، یا بر کسانیکه نوبتشان آمده، تا اسلام آورند!

این برداشت با تصویر کلی از اسلام که اراده و اختیار انسان را بها داده در تضاد مطلق است. و همچنین با آن چیزی که دین از پیروانش می‫خواهد، و آن “ایمان” ـ یعنی باور ـ است که با زور بازو تحقق نمی‫یابد. و قبل از همه اینها با کلام پاک پروردگار عالمیان که â Iw on#tø.Î) ’Îû ÈûïÏe$!$# á [البقره: ۲۵۶]

{در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست [کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد].} مخالف است!

حال برای درک درست معنی حدیث اصل حکایت را مرور می‫کنیم:

نعمان بن بشیر آورده است: با پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم بودیم که مردی خدمت آن حضرت رسیده چیزی در گوششان گفت.

پیامبر فرمودند: بکشیدش.

پس از آن مرد پرسید: آیا به وحدانیت پروردگار شهادت می‫دهد؟

مرد گفت: بلی، ولی گویا از ترس شهادت می‫دهد!

پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: نکشیدش، به من دستور داده شده تا با مردم مقابله کنم تا به یگانگی پروردگار اعتراف کنند، و اگر چنین کردند جان و مالشان را حفظ کرده‫اند. مگر به تجاوزی که حقش بازخواست آنها باشد. و حساب آنچه در سینه‫هایشان پنهان می‫دارند با خداست. ( به روایت امام نسائی ۳۹۷۱، و امام احمد ۴ / ۸، و طیالسی ۱۱۰۹، و البانی آنرا صحیح ارزیابی کرده است).

پس منظور از این حدیث اعلان جنگ بر همه مردم، و یا حتی بر مشرکان و بت پرستان نیست، تا آنها را به زور به اسلام وادار کنیم!

و دین اسلام هرگز کسی را به مسلمان شدن مجبور نکرده است. البته برخی بدون توجه به حقایق بعضی روایات تاریخ برداشتهایی غلط داشته‫اند. بطور مثال در برخی موارد چون اسلام “ابوسفیان”، گمان می‫رود که او با زور و تهدید مجبور به اسلام شد. در حالیکه واقعیت غیر از این است! اینگونه افراد با توجه به جنایاتی که مرتکب شده بودند در حقیقت بنا به همه قوانین عقلی و منطقی و عرفی، آسمانی یا زمینی، سزایی جز مرگ نداشتند. ولی با این وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم که از خونریزی به شدت نفرت داشت، همیشه خواهان صلح و آرامش بود، به این افراد فرصتی برای زندگی دوباره مهیا می‫نمود که در ظاهر مسلمان شوند. تا از نزدیک اسلام را بشناسند و اسلام در قلبهایشان رسوخ کند ـ همانگونه که در مورد ابو سفیان روی داد ـ! البته این گونه افراد اگر باز هم قناعت نمی‫یافتند، می‫توانستند از جامعه اسلامی فرار کرده به سرزمین فارس یا روم بروند ـ همانطور که ابو عامر فاسق کرد ـ.

اسلام می‫خواهد مردم از نزدیک با او آشنا شوند، و سپس با قناعت و از روی اختیار کامل ایمان بیاورند.

“صفوان بن امیه” پس از آنهمه جنایاتی که در حق مسلمانان روا داشته بود، در فتح مکه از دست مسلمانان فرار کرد. سپس تحت حمایت یکی از یاران رسول پاک صلی الله علیه وسلم به نام “عمیر بن وهب” از پیامبر خدا مدت دو ماه وقت خواست تا تصمیم بگیرد؛ اسلام بیاورد و در بین مسلمانان زندگی کند یا راهی دیگر برای خود انتخاب کند. آن حضرت فرمودند: شما ـ دو ماه نه ـ چهار ماه وقت داری! ( نگا: عیون الأثر، ابن سید الناس ۲/ ۲۴۲)

او  ـ با وجود آن همه جنایت و خونهایی که ریخته بود ـ در این مدت در آزادی کامل در بین مسلمانان حق داشت بگردد و تحقیق کند، سپس راهش را انتخاب کند!

خلاصه اینکه اسلام کسی را مجبور به ایمان آوردن نمی‫کند، و برای آزادی و اراده و اختیار و عقل افراد احترامی را قائل است که در هیچ دین و آیینی آنرا نمی‫توانی بیابی!

([۲]). نگا: نور الیقین ص/ ۸۴ – ۸۵٫

([۳]). نگا: قاعده مختصره فی قتال الکفار و مهادنتهم ص/ ۱۳۵ – ۱۳۶٫

([۴]). نگا: نور الیقین/ ۸۵٫٫

مقاله پیشنهادی

علم چگونه از بین می‌رود؟

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: أَلَا أُحَدِّثُکمْ حَدِیثًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم …