- بقلم/ دکتر عادل شدی
طلوع آفتاب توحید و یکتاپرستی در شبه جزیره عرب نویدی بود به دینی که آزادی و عدالت دو ستون عمده آن هستند. اسلام به عنوان آخرین حرف آسمان به زمین کرامت انسان را قدر و منزلت نهاده، مهار ایمان فرد را تماما برای عقل و باور و اختیار و اراده شخص رها کرده است.
آخرین پیک آسمان؛ حضرت محمد مصطفی پیامبر دوستی و محبت و سلام و همزیستی و همبستگی است. او اجازه نداشت با زور بازو و با هیبت قدرت کسی را به اسلام آوردن مجبور کند، و اراده و کرامت اختیار که اساسیترین مورد اختلاف بین انسان با مرحله حیوانیت است را زیر پا نهد.
اسلام با تمام وضوح و روشنی، و با کمال افتخار به این پایه و اساس خود، با صدای بلند در جهان جار زد: [البقره: ۲۵۶]
{در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست [کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد].}
و خداوند با صراحت تمام به پیامبرش گفت:
[یونس: ۹۹]
{[ای پیامبر! در حالی که خدا از بندگانش ایمان اجباری نخواسته] پس آیا تو مردم را وادار می کنی تا به اجبار مؤمن شوند؟!}
اسلام با کمال افتخار به شخصیت و هویت خویش، دیگران را نه تنها حذف، و یا ذوب، نکرد، بلکه وجودشان را برای خودشان محترم دانسته، به اختیارشان هر چند اشتباه و غلط، و حتی اگر در نقطه معاکس حق بود اعتراف کرد:
[الکافرون: ۶].
{ آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم! }
این مسالمت آمیزی، و این احترام و اعتراف به حق دیگران، و این روح آزادمنشی و حفاظت از کرامت انسان و اختیار و اراده او، هرگز بدین معنا نیست که اسلام دینی بی مایه و بی بخار باشد تا سلطه جویان و زورگویان و مصلحت پرستان مست باده غرور آنرا زیر چکمههای خواهشات خویش بزمین بمالند!
بلکه صفات و ویژگیهای تمامی پیامبران خدا در سیمای آخرین پیک آسمان صلی الله علیه وسلم تجلی کرد. ایشان در کنار نرم خوئی و لطافت حضرت عیسی، شدت و صرامت و قوت حضرت موسی و شفقت و پدری و صراحت حضرت ابراهیم و صبر و بردباری و شکیبائی حضرت ایوب، و دولتداری حضرت سلیمان و غیره.. را در خود داشتند. احترام هر کس در دین اسلام در دست خود اوست! و محبت و دوستی و دعوت بهمزیستی و ساختن جامعه هرگز به این معنا نیست که اسلام در مقابل تجاوزهای داخلی و یا خارجی کمر خم کرده، گوشواره ذلت و بردگی بگوش نهد. خداوند به مؤمنان اجازه داده است از خود دفاع کنند و حق خود را از حلقوم ظالم متجاوز، و دیکتاتور خودپرست بدون اینکه به کسی ظلم ورزند، و یا از حد خود تجاوز کنند، بیرون کشند.
پروردگار یکتا میفرمایند:
[البقره: ۱۹۴]
{هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدّی کنید! و از خدا بپرهیزید (و زیاده روی ننمایید)!}
و فرمودند:
[البقره: ۱۹۰]
{و در راه خدا، با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید، که خدا تعدّیکنندگان را دوست نمیدارد!}
و فرمودند:
[البقره: ۱۹۱].
{ پس اگر با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید!}
و این نشانگر این است که در اساس اجازه جنگ در اسلام برای دفاع از خود و حمایت امنیت جامعه و امت اسلامی از تجاوز متجاوزان، و از مکر و نیرنگ و فتنههای پلید دشمنان داخلی و خارجی بوده است.
نگاهی گذرا به روند تاریخ اسلامی و میلاد آن خود بازگو کننده این حقیقت آشکار است:
پیامبر و یاران او ده سال کامل را زیر بدترین شکنجهها و سختترین دشمنیهای کافران قریش سپری کردند، تا اینکه آنها کارد را به استخوان رسانیده، رسول خدا صلی الله علیه وسلم و یارانش را از خانه و کاشانه و شهر و دیار خود بیرون رانده، ثروت و دارائیشان را به تاراج بردند. پس از هجرت و گذاشتن سنگ بنیاد اولین حکومت اسلامی خداوند به مؤمنان اجازه داد با مشرکان متجاوز و ظالم برخورد کنند.
در سوره حج میخوانیم:
[حج: ۳۹ – ۴۰].
{ اجازه ( دفاع از خود ) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ ( تحمیل ) میگردد ، چرا که بدیشان ستم رفته است ( و آنان مدّتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند ) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند . همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند ( و از مکّه وادار به هجرت گشتهاند ) و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند پروردگار ما خدا است !}
و به همین سبب بود که پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم تنها با قریشیان در نبرد و ستیز بود! و کاری به قبائل دیگر نداشت.
و چون سایر مشرکان عرب، با دشمنان قسم خورده رسول خدا صلی الله علیه وسلم از اهل مکه هم پیمان شده، در راه ریشه کن سازی اسلام متحد شدند، خداوند دستور داد تیغ حق روی بسوی تمام مشرکان متجاوز برگرداند. در سوره توبه تلاوت میکنیم:
[التوبه: ۳۶].
{ و متفقا همه با مشرکان قتال و کارزار کنید چنانکه مشرکان نیز همه متّفقا با شما به جنگ و خصومت برمیخیزند و بدانید که خدا با اهل تقواست.}