علمای اهل سنت، معتزله را نکوهش می کنند چرا که آنها احادیثی را که موافق با اغراض، اهداف و مذهبشان نباشد، رد میکنند و ادعا می کنند که آن احادیث مخالف با عقل است (پس بدون نیاز به دلیلی باید آنها را رد نمود، مانند منکرین عذاب قبر، صراط، میزان، دیدن پروردگار عزوجل در آخرت.)[۱] علاوه بر اختلاف آنها در اعتقاد به شفاعت پیامبر در روز قیامت و انکار برخی معجزات رسول خدا.[۲]
و تمام این گمراهی ها به سبب تکیه ی آنها بر دلایلی است که عقل آنها جایز میداند.
پیوسته گرایش اعتزال، افرادی را با سحر (عقل) و احکام آن به خود جذب نموده است و امروزه اعتزال پس از اینکه از مرز یک گروه با اصول و مذهب خود گذشت، تبدیل به یک گرایش شده است.
به همین سبب توضیح دیدگاه علمای سلف در مورد استدلالات عقلی و به فتنه افتادن آنها بوسیله تکیه به عقل را چنانکه گویا در نظر آنان دلایل شریعت مستند به عقل نیست، شاهد خواهیم بود. ما برای روشن نمودن این نکته ی دقیق، نیاز به شرح و توضیح بیشتر داریم چرا که این نکته سبب غموض و التباس نزد برخی شده است.
آفت حقیقی در فکر اعتزالی بطور کلی شامل دو نکته است:
اول: گمان اینکه مقدم داشتن (عقلهای آنان) بر نصوص شریعت سزاوارتر است.
دوم: رد کردن برخی از احادیث پیامبر و انکار آن یا عیبجویی از سنت به طور کلی.
اول: احکام عقل:
در مورد این نکته میبینیم که ابن تیمیه به طور کوبنده آنرا رد نموده است و رابطه ی میان ادله را تضعیف کرده و بسیاری از مفاهیم اشتباه در باب دلایل را هنگام سخن از اصول دین، تصحیح نموده است، در سخنی جامع می گوید: «اینکه گفته میشود دلیل عقلی یا سمعی است، صفتی مقتضای ستایش و یا نکوهش و یا درستی و فساد نیست بلکه این مطلب راهی که از طریق آن علم به دست می آید بیان میکند که همان عقل یا گوش است؛ و شنیدن ناچار باید همراه با تعقل باشد و همچین عقلی و یا نقلی بودن نیز چنین است.
اما شرعی بودن، در مقابل عقلی بودن نیست بلکه شریعت در مقابل بدعت است چرا که شریعت در تقابل با بدعت است و شرعی بودن، صفت مدح و ستایش و بدعی بودن صفت ذم و نکوهش است. و آنچه با شریعت مخالف باشد، باطل است و دلیل شرعی گاهی شنیداری و گاهی عقلی میباشد. و مراد از اینکه دلیل شرعی است، این است که شریعت آنرا اثبات نموده و چه بسا با عقل همچنین معلوم باشد. اما شریعت از آن خبر داده و و بر آن نیز دلات میکند از اینرو شرعی و عقلی است. و این همچون دلایلی است که خداوند متعال در کتاب خود در غالب مثال و … بیان نموده است که دلالت بر توحید و راستی پیامبران و اثبات صفات او تعالی و معاد میکند. آن دلایل، دلایلی عقلی است که درستی آنها با عقل فهمیده می شود و آنها مقایسه ها و دلایلی عقلی است و با وجود این شرعی نیز می باشد.
اما دلیل شرعی تنها با اخبار پیامبر دانسته می شود، پس اگر او خبری را بدهد که جز با خبر دادن وی دانسته نمی شود، چنین خبری، شرعی و شنیداری است. بسیاری از اهل کلام بر این پندارند که دلایل شرعی تنها و منحصر در خبر پیامبر می باشد و کتاب و سنت جز از این طریق بر امری دلالت نمی کنند به همین سبب اصول دین را دو نوع قرار دادهاند:
عقلیات و سمعیات (شنیداریها) و قسم اول را در مواردی دانسته اند که با کتاب و سنت قابل شناخت نیست و به دست نمی آید و این اشتباهی از سوی آنان است، بلکه قرآن بر دلایل عقلی، دلالت میکند و آنرا بیان نموده و بدان خبر داده است. یکی از دلایل عقلی، دلایلی است که با چشم و مشاهده دانسته میشود. چنانکه خداوند متعال میفرماید: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»: «به زودی نشانههای خود را در آفاق و در نفس خودشان به آنها نشان خواهیم داد، تا برای آنها روشن گردد که او حق است، آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟!» (فصلت: ۵۳)
و اگر مراد از دلیل شرعی، آنچه شریعت مباح نموده و به آن اجازه داده، باشد، آنچه پیامبر از آن خبر داده و آنچه بر آن دلالت کند و اخبار قرآن و آنچه بر آن دلالت کرده و موجودات بدان شهادت دهند، داخل در آن میباشد.
شارع، دلیل را در مواردی تحریم نموده چرا که در آن دروغ میباشد، مثلا:
الف) اینکه یکی از مقدمات آن باطل باشد، دروغ است و خداوند متعال دروغ را خصوصا دروغ بستن به او تعالی را حرام کرده است؛ مثلا میفرماید: «أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فیهِ»: «آیا پیمان کتاب (الله) از آنها گرفته نشده است که بر الله جز حق نگویند؟ و آنچه در آن است خواندهاند؟» (اعراف: ۱۶۹)
ب) آنرا تحریم کرده در مواردی که متکلم، بدون علم صحبت میکند همچنان که الله تعالی میفرماید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»: «و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن.» (اسراء: ۳۶)
و میفرماید: «وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»: «و چیزی را که نمیدانید به الله نسبت دهید (حرام نموده است).» (اعراف: ۳۳)
ج) آنرا تحریم کرده آنگاه که پس از روشن شدن حق به جدال با آن برمیخیزد. خداوند متعال میفرماید: «یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ»: «آنها پس از آن که حقیقت آشکار شد، دربارۀ حق (= جهاد) با تو مجادله میکنند، گویی به سوی مرگ رانده میشوند و خود مینگرند.» (انفال: ۶)
و میفرماید: «وَجادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ»: «و به باطل جدال کردند، تا با آن حق را از میان بردارند، پس من آنها را (فرو) گرفتم پس (بنگر) عقوبت من چگونه بود؟!» (غافر: ۵)[۳]
با توجه به آنچه شیخ الاسلام در این زمینه مینویسد جایز نیست، دلیل شرعی معارض و مقدم بر دلیل شرعی باشد. وگرنه عاقلانه است بدعتی که خداوند متعال تشریع نکرده، بر شریعتی که بدان امر کرده، پیشی بگیرد؟ یا دروغ بر راست پیشی بگیرد؟ یا خبر غیر پیامبر بر خبر پیامبر مقدم شود یا اعتبار آنچه خداوند از آن نهی کرده بهتر از آن چیزی باشد که بدان امر کرده است؟ بدون شک تمامی این موارد محال میباشد.[۴] و چون در مورد رابطهی میان عقل و عالم غیب که عقل از احاطه بر آن عاجز است، سخن بگوییم مطلب روشنتر میشود.
[۱] – الشاطی: الاعتصام ج ۱، ص ۱۴۵
[۲] – بنگر به کتاب «موقف المعتزله من السنه النبویه ومواطن انحرافهم عنها» تالیف: ابولبابه حسین، ص ۱۱۳-۱۱۴ داراللواء – الریاض ۱۳۹۹هـ – ۱۹۷۹م.
[۳] – بیان مواقفه صریح المعقول لصحیح المنقول ج ۱، ص ۱۱۶
[۴] – همان، ص ۱۱۵