از انس رضی الله عنه روایت شده است که گفت:
«کُنْتُ أَمْشِی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَعَلَیْهِ بُرْدٌ نَجْرَانِیٌّ غَلِیظُ الحَاشِیَهِ، فَأَدْرَکَهُ أَعْرَابِیٌّ فَجَذَبَهُ جَذْبَهً شَدِیدَهً، حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى صَفْحَهِ عَاتِقِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ أَثَّرَتْ بِهِ حَاشِیَهُ الرِّدَاءِ مِنْ شِدَّهِ جَذْبَتِهِ، ثُمَّ قَالَ: مُرْ لِی مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی عِنْدَکَ، فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ فَضَحِکَ، ثُمَّ «أَمَرَ لَهُ بِعَطَاءٍ».[۱]
«همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم که عبای پشمی نجرانی با لبهای ضخیم بر تنش بود، میرفتم. مردی بادیهنشین از پشت سر دنبالش آمد و به شدت عبا را کشید. به گردن رسول الله صلی الله علیه وسلم نگریستم که از شدت کشیده شدن عبا، اثر لبهی آن بر گردنش دیده میشد. سپس گفت: ای محمد، فرمان بده از مال خدا که نزد توست، مقداری به من بدهند. پیامبر به او نگاهی کرد و خندید سپس دستور داد بخششی به او بدهند».
[۱]– بخاری، ۲۹۱۶ و مسلم، ۱۷۴۹٫