هفده نکته از داستان حضرت یوسف که در سوره یوسف بیان شده است که هر کدام شامل پند و اندر مهم و آشکار است به چشم میخورد، امید است که مورد استفاده عموم قرار گیرد:
۱- پرهیز از تبعیض و حسادت نسبت به دیگران کما اینکه برادران یوسف او را مورد تبعیض و حسادت قرار دادند.
۲- پرهیز از دروغ مخصوصاً نسبت به پدر و مادر کما اینکه فرزندان حضرت یعقوب به چاه انداختن یوسف را پنهان کردند و به جای آن گفتند که گرگ یوسف را خورده است.
۳- حفظ عفت و پاکدامنی کما اینکه حضرت یوسف نسبت به عزیز مصر، پاکدامنی خود را حفظ کرد.
۴- انسان باید شرف و وجدان خود را از طمع ورزیدن و از ارتکاب هوا و هوس دور نگه دارد کما این که حضرت یوسف حاضر شد که به زندان برود ولی با قبول کردن طمع و انجام گناه خود را آلوده نکند.
۵- انسان باید هنگام هجوم بلا و گرفتاری صبر جمیل داشته باشد و صبر جمیل یعنی از لحظه شروع و ظهور بلا انسان باید بردبار باشد و جزع و فزع و ارتکاب گناه را به خود راه ندهد، پیامبرص میفرماید: «اَلصَّبرُ عِندَ الصَّدمه الاُولی» ثواب صبر هنگامی است که از لحظه شروع بلا انسان، تحمل و صبر داشته باشد. و پرده صبر و تحمل خود را بر روی غم و اندوه پیش آمده بکشد و تنها به درگاه خداوند پناه ببرد و شکایت کند چنانکه خداوند میفرماید:
﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ﴾ [النمل: ۶۲].
«[آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند] یا آنکه وقتی درماندهای او را بخواند اجابت میکند و آسیب و گرفتاریش را دفع مینماید».
تنها نجاتدهنده انسانهای گرفتار و در بند واقع شده، خدای بزرگ است و بس.
۶- هر گاه انسان نسبت به حفظ و نگهداری چیزی از چیزهایی بر خدا توکل کند، خداوند آن را در امان خود قرار میدهد. چنانکه حضرت یعقوب هنگامی که برادران بنیامین از او خواستند که برای همراهی بنیامین در کاروان دوم با آنها موافقت کند بعد از موافقت فرمود: خداوند بهترین حافظان هست و اوست ارحم الراحمین.
۷- انسان هرگز نباید از رحمت خدا مأیوس و ناامید شود مگر بیباوران. کسی که مؤمن و اهل توحید باشد در هر حال و شرایط بر اعتقاد خود ثابت است و مردم محیط خود را به خداشناسی و توحید دعوت میکند. همچنانکه حضرت یوسف در ایام و سالهای زندانی بودنش مردم محیط خود و همزندانیان خود را به خداپرستی دعوت میکرد.
۸- انسان هرگاه به کسی چیزی را وعده داد و انجام آن را قبول کرد نباید نسبت به آن بیتوجه باشد و آن را به دست فراموشی بسپارد کما این که همزندانی یوسف هنگامی که آزاد شد، فراموش کرد که کارشناسی یوسف را در تعبیر کردن خوابها نزد پادشاه بیان کند.
۹- هر چند جمال خورشید حق چند صباحی زیر پرده ابرهای تیره و تار دروغ و تبلیغ و تزویر و عوام فریبی قرار گیرد و راهی برای جلوه خود نداشته باشد بالآخره نور حق در آسمان صاف و روشن صداقت ظهور میکند چنان که «همسر عزیز» مصر گفت: هم اینک حق آشکار میشود این من بودم که یوسف را به خود خواندم ولی نیرنگ من در او اثر نکرد و او از راستان در گفتار و کردار است.
۱۰- هنگامی که انسان قدرت انتقام داشته باشد باید به جای انتقام عفو و گذشت را از خود نشان دهد، چنان که یوسف در مورد برادرانش فرمود ﴿قَالَ لَا تَثۡرِیبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَ﴾ [یوسف: ۹۲]. یعنی امروز هیچگونه سرزنش و توبیخی نسبت به شما در میان نیست و بلکه از شما در میگذرم و برایتان از خداوند طلب آمرزش مینمایم.
۱۱- تجلی برای انبیاء دائمی نبوده است بلکه با اجاره و اراده الهی و در شرایط مخصوص صورت میگیرد، همچنان که هنگامی کاروان از مصر به سوی شام حرکت کرد، حضرت یعقوب به کسانی که پیش او بودند گفت: اگر مرا بیخرد و بیمغز ننامید به شما میگویم من واقعاً بوی یوسف را میبویم. ولی هنگامی که برادران ناتنی یوسف او را در چاه انداخته بودند، حضرت یعقوب در آن حال هیچ گونه احساس و کشف و شهودی برایش حاصل نشد. چنان که شیخ سعدی رحمهالله علیه در این مورد چنین سروده است:
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند
که ای روشن گهر پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گــــــهی بر طارم اعلی نشینم
گهی بر پشت پای خود نبینم
اگر درویش بر حالی بماندی
سردست از دو عالم برفشاند