پیشوایان چهارگانه و دیگر دانشمندان، از تقلیدشان در صورت روشن شدن سنت، نهی کردهاند. سخن احمد که مؤلف آورده، در این زمینه کافی است و نیازی نیست که سخنان زیادی در این زمینه از وی نقل شود.
امام ابوحنیفه میگوید: «هر وقت حدیث از رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد، روی سر و چشم است و هرگاه از صحابه چیزی به دست ما رسد، روی سر و چشم است و هرگاه از تابعین چیزی به ما برسد، ما مردانی هستیم و آنان هم مردانی هستند».[۱]
در کتاب «روضه العلماء»[۲] آمده است که: «از ابوحنیفه سؤال شد: هرگاه چیزی بگویی و کتاب خدا مخالف آن باشد، چه کار باید کرد؟ ابوحنیفه گفت: قول مرا رها کنید و به کتاب خدا عمل کنید. گفتند: اگر فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و سلم با گفتهات مخالفت داشته باشد، چه کار باید کرد؟ گفت: گفتهی مرا در مقابل خبر پیامبر صلی الله علیه و سلم رها کنید. گفتند: اگر گفتهی صحابی با گفتهات مخالفت داشته باشد، چه کار باید کرد؟ گفت: گفتهی مرا برای گفتهی صحابه رها کنید».[۳]
امام ابوحنیفه سخنی که مخالف کتاب خدا باشد نمیگوید و هرگز ادعای عصمت نکرده چنانکه این مقلدهای جاهل پنداشتهاند.
بیهقی در «السنن» از شافعی نقل کرده که او گفت: «هرگاه چیزی گفته باشم و حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم مخالف گفتهام باشد، حدیثی که از رسول الله صلی الله علیه و سلم به صحت رسیده، در اولویت است پس دیگر در آن قول از من تقلید نکنید».[۴]
ربیع میگوید: از شافعی شنیدم که میگفت: «هرگاه در کتابم سخنی یافتید که مخالف سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم باشد، از سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم پیروی کنید و گفتهی مرا رها کنید».[۵]
از امام شافعی به تواتر رسیده که گفته است: «هرگاه حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم که مخالف گفتهی من است، به صحت برسد، گفتهی مرا به دیوار بزنید».[۶]
امام مالک میگوید: «هر کسی گفتهاش ممکن است پذیرفته شود و ممکن است رها شود جز رسول الله صلی الله علیه و سلم».[۷]
سخنان ائمه از این دسته زیادند. اما متأسفانه مقلدان با این سخنان مخالفت نموده و به آنچه در کتاب های مذهبی است خواه درست باشد و خواه غلط، تعصب دارند با وجودی که بسیاری از این اقوال منسوب به ائمه، اقوال صریح ائمه نیست بلکه فروعات و احتمالات و برداشتهایی از اقوال آنان و قیاس به اقوال شان است. ما نمیگوییم: ائمه بر مسیر خطا و اشتباه بودهاند، بلکه به امید خدا، بر راه هدایت از جانب پروردگارشان بودند و حقیقتاً وظایف و تکالیف خود را به نحو احسن انجام داده و به آنچه بر آنان واجب بود از قبیل ایمان به پیامبر صلی الله علیه و سلم و پیروی از آن حضرت صلی الله علیه و سلم عمل کردند، اما غیر از پیامبر صلی الله علیه و سلم کسی معصوم نیست؛ چون تنها پیامبر صلی الله علیه و سلم است که از روی هوای نفس سخن نمیگوید: ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ ۴﴾ [النجم: ۴]: «آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد».
پس علت پیروی از ائمه و ترک اتباع از کسی که از روی هوای نفس سخن نمیگوید، چیست و چه عذری برای این کار هست؟!.
عبارت: (لعله) یعنی شاید انسانی که سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم در نظرش به صحت رسیده است.
گفتهی: (إذا رد بعض قوله) منظور فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و سلم است.
عبارت: (أن یقع فی قلبه شیء من الزیغ فیهلک) هشدار دادن به این مطلب است که نپذیرفتن فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و سلم سبب انحراف قلب است؛ چیزی که سبب هلاکت و بدبختی در دنیا و آخرت میشود. وقتی بیادبی به پیامبر صلی الله علیه و سلم در خطاب قرار دادن وی سبب برباد رفتن اعمال خوب انسان میشود؛ همان طور که خدای متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَکُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِیِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ کَجَهۡرِ بَعۡضِکُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢﴾ [الححرات: ۲]: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید، و همچنان که با یکدیگر سخن میگویید، با او به آواز بلند سخن مگویید، تا نادانسته اعمالتان بیاجر و ضایع نشود»، پس گمانت نسبت به نپذیرفتن احکام و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم به خاطر قول یک انسان، هرکس که باشد، چیست؟!.
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– بیهقی در «المدخل»، و به شمارهی: ۴۰ این گفته را نقل کرده است. اسناد این روایت، حسن است و سمعانی در «قواطع الأدله»، ۱/۳۷۱ میگوید: «این گفته از ابوحنیفه ثابت شده است». و نگا: مفاتح الجنه، اثر سیوطی، ص ۴۵٫
[۲]– روضه العلماء، اثر شیخ ابوعلی حسین بن یحیی بخاری زندویستی حنفی. نگا: کشف الظنون، ۱/۹۲۸٫
[۳]– ولی الله دهلوی در کتاب «عَقد الجِید فی أحکام الاجتهاد والتقلید»، ص ۲۲ و صنعانی در کتاب «إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ص ۱۴۲ و شوکانی در «القول المفید» ص ۵۴ و الفلّانی در «إیقاظ الهمم»، ص ۵۰ این گفته را به صاحب کتاب «روضه العلماء الزندُستیه» نسبت دادهاند.
[۴]– ابن ابی حاتم در «آداب الشافعی»، ص ۹۳؛ ابونعیم در «الحلیه»، ۹/۱۰۶؛ بیهقی در «معرفه السنن والآثار »، شمارهی ۸۱۸؛ ابن عساکر در «تاریخ دمشق»، ۵۱/۳۸۶ و دیگران این گفته را نقل کردهاند و اسنادش صحیح است.
[۵]– بیهقی در «المدخل إلی السنن الکبری»، ص ۲۰۵؛ ابن عساکر در «تاریخ دمشق»، ۵۱/۳۸۶ و دیگران آن را روایت کردهاند و اسنادش صحیح است.
[۶]– نگا: سیرأعلام النبلاء، ۱۰/۳۵ و قواعد التحدیث، اثر قاسمی، ص ۳۵۱٫
[۷]– نگا: القول المؤمل فی الرد إلی الأمرالأول، اثر أبی شامه، ص ۶۵؛ الآداب الشرعیه، ۲/۲۹۳ و فتاوی السبکی، ۱/۱۴۸٫ این گفته از مجاهد هم به صحت رسیده است و بخاری در «جزء رفع الیدین»، شمارهی ۱۰۳ و غیر بخاری آن را نقل کردهاند و اسنادش صحیح است. همچنین این قول از شعبی و حکم بن عتیبه روایت شده همان طور که در کتاب «القول المؤمل» آمده است.