هرگاه سخن از جنگ احد به میان میآمد، ابوبکر صدیق رضی الله عنه میفرمود: «آن روز همهاش از آنِ طلحه رضی الله عنه است؛ من در روز احد، نخستین کسی بودم که پس از بروز هرج و مرج در میان مسلمانان و پراکندگی آنها دوباره به جنگ و کارزار با کافران روی آوردم؛ در این اثنا مردی را دیدم که مشغول نبرد با کفار بود؛ با خود گفتم: گویا او، طلحه رضی الله عنه است. درمیان من و مشرکان، کافری قرار داشت که او را نمیشناختم. من، به رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم نزدیک بودم که ناگهان چشمم به ابوعبیده افتاد؛ خود را به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رساندیم. دندان پیشین آن حضرت شکسته و چهرهی مبارکش زخمی و خونین شده و دو حلقه از خود (کلاه آهنی) درصورتشان فرو رفته بود. رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم به ما فرمودند: «به یاری دوستتان بشتابید.» منظورشان طلحه رضی الله عنه بود که از شدت خونریزی ناتوان و بی رمق شده بود. ما، به قصد کمک و رسیدگی به رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم به گفتهشان توجهی نکردیم. جلو رفتم تا حلقههای آهنین را از صورت آن حضرت بیرون بکشم؛ ابوعبیده مرا سوگند داد که بگذار من این کار را بکنم. من گذاشتم تا او حلقهها را از صورت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بیرون بکشد؛ وی، برای آنکه رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم اذیت نشوند، حلقهها را با دستش نگرفت؛ بلکه حلقهها را به دندان گرفت و به هنگام بیرون کشیدن یکی از حلقهها، آخرین دندان پیشینش با حلقه بیرون آمد. پس از رسیدگی به رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم به سراغ طلحه رضی الله عنه رفتیم و او را در حالی در چالهای دیدیم که بیش از هفتاد جراحت بر اثر شمشیر، نیزه و ضربات وارد آمده، برداشته و یکی از انگشتانش نیز قطع شده بود.» منزلت و جایگاه والای ابوبکررضی الله عنه از آن جا هویدا میگردد که پس از پایان این جنگ ابوسفیان بانگ برآورد که: »آیا محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) در میان شما است؟» رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم دستور دادند که کسی جوابش را ندهد. ابوسفیان سه بار همین پرسش را نمود و چون پاسخی نشنید، سؤال کرد: «آیا پسر ابوقحافه درمیان شما است؟» سه بار این سؤال را تکرار کرد و پاسخی نشنید؛ بنابراین سراغ عمر رضی الله عنه را گرفت و پرسید: «آیا پسر خطاب درمیان شما است؟» ابوسفیان پاسخی نشنید؛ به میان قریشیان بازگشت و گفت: »اینها (محمدصلی الله علیه وآله وسلم، ابوبکر و عمر رضی الله عنها) کشته شدهاند
این ماجرا، بیانگر این است که ابوسفیان، رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم، ابوبکر و عمر رضی الله عنها را پایهها و رجال اصلی اسلام میدانست و به همین خاطر نیز برای آنکه خیالش در مورد نابودی اسلام راحت شود، سراغ این سه نفر را گرفت تا مطمئن شود که آنها کشته شدهاند.
(نام کتاب:خلفای راشدین؛ابوبکرصدیق رضی الله عنه، مؤلف:دکترعلی صلابی)