نقد احادیث شیخ کلینی(۳)

  • در اصول کافی در «باب ما عند الأئمه من سلاح رسول الله -صلى الله علیه وسلم- ومتاعه» داستان خری آمده بنام «عفیر» و شیخ کلینی ماجرای مضحکی در باره این خر نقل می‌‌کند و بدون آنکه سندش را بیاورد می‌نویسد:

«روی أن أمیر المؤمنین -علیه السلام- قال: إن ذلک الحمار کلم رسول الله -صلى الله علیه وسلم- فقال: بأبی أنت وأمی إن أبی حدثنی عن أبیه، عن جده، عن أبیه أنه کان مع نوح فی السفینه فقام إلیه نوح فمسح علی کفله ثم قال: یخرج من صلب هذا الحمار حمار یرکبه سید النبیین وخاتمهم، فالحمد لله الذی جعلنی ذلک الحمار».[۱]

یعنی: «روایت شده که امیر مؤمنان -علیه السلام- فرمود که آن خر، با رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به سخن در آمد و گفت پدر و مادرم فدایت شود! همانا پدرم از پدرش و او از جدّش و او از پدرش برای من حدیث آورد که پدر جدِّ ما با نوح در کشتی همراه بود و نوح برخاسته دستی به کفل او کشید و گفت: از پشت این خر، خری در آید که سرور پیامبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، پس خدا را سپاس که مرا همان خر قرار داده است».!

چنانکه ملاحظه می‌‌شود این روایت، مرسل و مقطوع است و معلوم نیست چه کس این افسانه غریب را ساخته و برای شیخ کلینی نقل کرده است و شگفت از کلینی که آن را باور داشته و در کتابی که بقول خود، آن را از «آثار صحیح» فراهم آورده، گنجانیده است!

کسی نمی‌‌داند که این جماعت خران، چگونه حدیث نوح -علیه السلام- را در خاطر نگاهداشته‌اند و به یکدیگر رسانده‌اند؟! و نیز بر کسی معلوم نیست که خران، هر یک چند صد سال عمر کرده‌‌اند که از روزگار پیامبر اسلام -صلى الله علیه وسلم- تا زمان نوح -علیه السلام- را تنها در پنج نسل گذرانده ‌اند؟! سخن گفتن آخرین خر، به زبان فصیح عربی و نقل حدیث بصورتی که محدّثان گزارش می‌‌نمایند، نیز از عجائب است! من گمان می‌کنم کسی با کلینی سر شوخی داشته و این افسانه خنده‌ آور را برای او حکایت کرده است.

  • شیخ کلینی در «باب مولد ابی جعفر محمد بن علی الثانی» از اصول کافی حدیث غریب دیگری آورده است بدین صورت:

«علی بن إبراهیم، عن أبیه قال: استأذن علی أبی جعفر -علیه السلام- قوم من أهل النواحی من الشیعه فأذن لهم فدخلوا فسألوه فی مجلس واحد عن ثلاثین ألف مسأله فأجاب -علیه السلام- وله عشر سنین».[۲]

یعنی: «علی بن ابراهیم از پدرش روایت کرده است که گفت: گروهی از شیعیان از شهرهای دور آمدند و از ابو جعفر دوّم (امام جواد -علیه السلام-) اجازه ورود خواستند. ایشان بدان‌ها اجازه داد و بر او وارد شدند و در یک مجلس، سی هزار مسئله از وی پرسیدند و همه را پاسخ داد در حالی که ده سال داشت»!

این روایت از حیث سند، مقطوع است زیرا پدر علی بن ابراهیم که ابراهیم بن هاشم قمّی باشد معلوم نیست این حکایت را از چه کسی شنیده؟ بویژه که به حضور خود در آن مجلس نیز اشاره‌‌ای نمی‌کند. امّا متن روایت بوضوح بر دروغ بودنش دلالت دارد! زیرا چگونه می‌‌شود که در یک مجلس، به سی هزار مسأله پاسخ داد؟ گیرم که جواب مسائل بر امام جواد -علیه السلام- آسان بوده ولی پرسش ‌کنندگان چگونه توانسته‌‌اند از سی هزار مسأله در یک مجلس (فی مجلس واحد) سؤال کنند؟ مگر آن مجلس چند شبانه ‌روز به طور انجامیده است؟!

  • شیخ کلینی در «کتاب فضل القرآن» از اصول کافی روایتی بدین صورت آورده است:

«علی بن الحکم عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله -علیه السلام- قال: أن القرآن الذی جاء به جبرئیل -علیه السلام- إلی محمد -صلى الله علیه وسلم- سبعه عشر ألف آیه».[۳]

یعنی: «علی بن حکم از هشام بن سالم از امام ابو عبدالله صادق -علیه السلام- روایت کرده که گفت: قرآنی که جبرئیل برای محمّد -صلى الله علیه وسلم- آورد هفده هزار آیه بود».!

می‌‌دانیم که آیات شریفه قرآن -چنانکه در میان ما است- به هفت هزار آیه نمی‌‌رسد و اگر روایت اصول کافی را صحیح بپنداریم باید بیش از نیم قرآن، حذف شده باشد! و این قول، بکلی باطل و بی‌‌اساس است زیرا با وعده الهی مخالفت دارد که می‌فرماید:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: ۹].

«ما خود این ذکر را فرو فرستادیم و ما خود نگاهبانش هستیم».

و روایت مشهور از علی -علیه السلام- نیز وارد شده که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمود: «جمیع آیات القرآن سته آلاف آیه ومائتا آیه وست وثلاثون آیه».[۴] یعنی: «آیات قرآن بر روی هم، شش هزار و دویست و سی و شش آیه است».

امّا آنچه برخی از شارحین اصول کافی احتمال داده‌‌اند که شاید اختلاف روایت کافی با مصحف کنونی بدلیل شمارش آیات باشد، احتمالی ناموجّه است زیرا لازم می‌‌آید که امام صادق -علیه السلام- هر آیه ‌ای از مصحف موجود را تقریباً سه آیه به شمار آورده باشد و بطلان این محاسبه روشن است. علاوه بر آنکه با حدیث نبوی مخالفت دارد. ضمناً در سند اصول کافی انقطاع و افتادگی دیده می‌شد زیرا علی بن حکم، با کلینی معاصر نبوده است.

 

[۱]– الأصول من الکافی، ج ۱، ص ۲۳۷ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۱، ص ۳۴۳٫

[۲]– الآصول من الکافی، ج ۱، ص ۴۹۶ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۲، ص ۴۱۹٫

[۳]– الأصول من الکافی، ج ۲، ص ۶۳۴ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۴، ۴۴۶٫

[۴]– تفسیر مجمع البیان، اثر شیخ طبرسی، جزء بیست و نهم، ص ۱۴۰، چاپ لبنان.

مقاله پیشنهادی

آنچه به هنگام بازگشت از حج یا عمره یا غیره گفته می‌‌شود

عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رضی الله عنهما قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه …