سلف صالح، به شدت در برابر علم کلام موضع گرفتند و با اهل کلام مخالفت و مبارزه نموده و از غوطه ور شدن در این علم دوری گزیدند. زمانی که معتزله قوت گرفتند، به میدان آمده و در برابر آنان ایستادند و با منهجی مخالف با منهج و روش آنان، علامات منهج خالص سلفی را در عنایت و توجه به حدیث نبوی و اتخاذ قرآن و احادیث به عنوان نقطه ی شروع، آشکار نمودند مانند عدم تاویل خارج از مدلولات قرآن و سنت و محافظت از تفسیری که از صحابه و تابعین روایت شده است.
بارزترین نشانه های موج خروشان کلام معتزلی که پیشتر بیان کردیم، دشمنی با اهل حدیث و طعنه وارد کردن در احادیث نبوی است. معتزله بر محدثین هجوم برده و روی به جدال آوردند و بر اصولی که به گمان آنها اصولی عقلی و بدور از نقل است، تکیه کردند و آیات متشابه قرآن کریم را به گونهای تاویل نمودند که سلف صالح چنین تاویلاتی را بیان نکرده بودند و مساله ی صفات پروردگار، از مهمترین مسائل مورد اختلاف و درگیری میان آن دو بود تا اینکه تبدیل به علمی در میان این دو گروه گشت.
شهرستانی می گوید: «گروه بزرگی از سلف، برای خداوند متعال صفاتی ازلی و همیشگی اثبات میکردند از جمله علم، قدرت، حیات، اراده، سمع، بصر، کلام، جلال و اکرام، جود، اِنعام، عزت و عظمت؛ و میان صفات ذاتی و فعلی تفاوتی قایل نبودند. بلکه کلام را یکی میدانستند. همچنین صفات خبری مانند «یدین» و «رجلین» را نیز اثبات میکردند و آنها را تاویل نمیکردند. و تنها آن صفات را صفاتی خبری می دانستند. و چون معتزله صفات پروردگار را نفی و سلف صفات او تعالی را اثبات میکردند، سلف، صفاتیه و معتزله، معطله نامیده شدند.
موج اعتراض در برابر معتزله به صورت دو گرایش شکل گرفت، گرایش اول گرایش سلفی است که در طریقه و شیوه ی خود به روش اولین مسلمانان متمسک شده اند؛ سپس گرایشی جدید شکل گرفت که ادعای ارتباط و اتصال به سلف را داشت و این مدرسه ی اشعری است که با ابن کلاب شروع شد و ابوالحسن اشعری نیز از او پیروی کرد و بعد از او شیوخ و بزرگان مذهب عبارت بودند از امثال باقلانی، جوینی، غزالی، شهرستانی، رازی و …
این دو گرایش در تفکر اسلامی، پیوسته و تا به امروز بر پا و زنده اند درحالیکه تاثیر دو مدرسه ی طحاوی و ماتریدی بسیار کم رنگ شده است. همچنین نمیتوان از توجه شیعیان متاخر نسبت به تاویلات کلامی معتزله چشم پوشید.