مخالفان سلف بر دو دستهاند:
نخست: منکران نصوص شرعی کتاب و سنت که اینها خود بر سه دستهاند: دستهای که نص شرعی را از اساس رد میکنند، و دستهای دیگر نصوصی را که مخالف عقل آنهاست نمیپذیرند، و گروهِ سوم نصوصی را که به زعمشان با برخی از علوم و تجارب جدید در تضاد است، رد میکنند.
و اگر نتوانستند [نصوص را رد کنند] در صحت آنچه مخالف هوای نفسشان است، شک میاندازند.
دوم: کسانی که از ترس غیرت دینیِ مردم، زیر نقاب «تاویل وحی» و تحریف معانی آن پنهان شدهاند.
مورد نخست بر اساس تکذیب لفظ نص از اساس، بنا شده، اما مورد دوم ـ که خطرناکتر است ـ بر تکذیب معنای نص که همان منظور الله و پیامبرش از ایراد نص است، بنا شده.
هر دو گروه در واقع اصل دین یعنی فرمانپذیری و تسلیم شدن در برابر الله و پیامبر را با مقاومت و رویارویی، مورد هدف قرار میدهند. انکار گروه اول از روی عناد و عدم تسلیم در برابر «لفظ نص» است، و تاویل نصوص گروه دوم نیز از روی عناد و عدم گردن نهادن در برابر «معنای نص» است.
تسلیم و پذیرش، اساس کلی دین است، و حقیقت آن پذیرش کامل نص و معنای آن است.
هر که در تاریخ بدعتها و انحرافات تامل نماید متوجه خواهد شد که بیشتر گمراهی منتسبین به اسلام نه از انکار وحی بلکه به سبب تاویل معنای آن به خلاف مراد خداوند و پیامبر اوست، و این روشِ بیشتر اهل اهواء است که هر گاه راهی برای رد نص نیابند، به «تاویل» روی میآورند که در واقع تحریف و به بازی گرفتن نص است.
تحریف معانی نصوص و باقی گذاردن لفظِ آن یکی از روشهای یهودیان است که الله متعال آنان را چنین توصیف نموده است:
﴿یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ﴾ [بقره: ۷۵]
(سخن الله را میشنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف میکردند و خودشان هم میدانستند).
«از آنجایی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ آگاهمان نموده که این امت، همانند تیرهایی که کنار هم چیده شدهاند، از راه و روش امتهای پیشین پیروی خواهد کرد… به همین سبب وجود کسانی در میان این امت حتمی است؛ کسانی که سخن را از جایگاه آن تحریف نمایند و در نتیجه معنای کتاب و سنت را از آنچه خداوند خبر از آن داده یا به آن امر نموده دچار تغییر سازند…».[۱]
این مسلک یکی از لغزشگاههای بس بزرگی است که بسیاری از مردم به سبب آن دچار انحراف شدهاند.
ابن قیم رحمه الله میگوید:اساس بلایی که اسلام دچار آن شده، تاویل اهل تحریف و بطلان است.
ابن برهان، به طور خلاصه زیانهای تاویل فاسد را چنین بیان کرده است: «هیچ کس دچار لغزش نشده مگر با تاویل فاسد».[۲]
مگر اختلاف امتها با پیامبرانشان جز به سبب تاویل بوده؟
و آیا فتنههای بزرگ یا کوچک جز به سبب تاویل اتفاق افتاده است؟
و آیا خون مسلمانان در فتنهها جز به سبب تاویل به زمین ریخته است؟[۳]
باب تاویل، بابی است وسیع که زندیقان به هدف ویران ساختن اسلام از آن وارد میشوند و نصوص را تحریف کرده از ظاهر آن برمیگردانند و به هر معنایی که خود دوست بدارند حمل میکنند.
بشر مریسی میگوید: «هیچ چیز مانند قرآن سخن ما را باطل نمیکند؛ بنابراین آن را در ظاهر بپذیرید و سپس [معنای] آن را با تاویل برگردانید».[۴]
ابن أبی العز حنفی ـ رحمه الله ـ میگوید: «تحریفگران از این راه توانستند بر نصوص تسلط یابند و گفتند: ما آنچه را مخالف با نظرمان باشد تاویل میکنیم. اینگونه به هدف تزیینِ تحریف، و برای آنکه مورد پذیرش قرار گیرد، آن را تاویل نامیدند».[۵]
مسلمانان در طول تاریخ، فرقهها و افرادی را شناختهاند که راه تحریف نصوص از معنایش و تاویل آن را در پیش گرفتند تا با اندیشههای منحرفشان همخوانی یابد؛ فرقههایی مانند معتزله و خوارج و فرقههای باطنی و برخی از اهل تصوف؛ آنان هیچ چیزی از امور دین را رها نکرده مگر آنکه تاویلش نمودند،[۶] و اگر حمایت الله و سرپرستی او بر این دین نبود، بیشک نشانههای آن از بین میرفت و مرزهایش ناپدید میشد.
گمراهان، واجبات را تاویل نموده از معنای آن برگرداندند و پشت گوش انداختن نصوص را برای پیروان خود ساده ساختند و حرامها را چنان تاویل کردند که گناهکاران بر انجام آن جرات یافتند. نصوص عذاب قبر و نعیمِ آن و قیامت و هول و هراس آن و حشر و میزان و بهشت و جهنم را دستخوش تاویل ساختند به طوری که تاثیر نصوص در نفوس بندگان از بین رفت.
همچنین با تاویل نصوصِ صفات، باعث ضعیف شدن رابطهٔ بندگان با پروردگار شدند و هیبت نص را از بین بردند به طوری که نص بازیچهای شد در دستان تاویلگران که شبانهروز با انواع تاویل، آن را از معنایش برگردانند».[۷]
[۱] – مجموع الفتاوی (۲۵/ ۱۳۰).
[۲] – زرکشی در بحر المحیط (۴/ ۳۱۷).
[۳] – إعلام الموقعین عن رب العالمین (۵/ ۱۲۷).
[۴] – درء تعارض (۳/ ۹).
[۵] – شرح العقیده الطحاویه (۲۳۲).
[۶] – «حسن حنفی» میگوید: «هیچ نصی وجود ندارد مگر آنکه میتواند تاویلش نمود و منظور از تاویل در اینجا ضرورتا خارج ساختن نص از معنای حقیقی به سوی یک معنای مجازی با وجود قرینه نیست، بلکه نهادن یک مضمون معاصر برای نص است؛ زیرا نص یک قالب بدون مضمون است». کتاب «من العقیده إلی الثوره» (۱/ ۳۹۷-۳۹۸).
[۷] – مراجعه کنید به کتاب «التأویل وخطورته» نوشته دکتر عمر سلیمان الأشقر.