روش سلف این بود که ابتدا از شریعت شروع می کردند. در فهم و پژوهش آن توجه می نمودند. هر آن چه از شرع می فهمیدند، آن را می گرفتند. و در پی آن عقل را تابع و فرمانبردار شرع می نمودند. و روایت را بر دیدگاه عقلی به روش متکلمین مقدم می داشتند. البته این بدین معنا نیست که آنان معتقد به تعارضِ عقل با نقل بودند. لیکن این تعارض زاییده ی تخیّل و ذهن متکلمین بود؛ آن هم وقتی با شرع مخالفت می کردند. درست است که گاهی شریعت مسایلی را مطرح می کند که عقل را حیران کرده و به تعجب می اندازد، لیکن هرگز چیزی را نمی آورد که از محالات باشد. بعد از بررسی و پژوهش در خواهیم یافت که هرگز میان نقلِ صحیح و عقلِ سالم تعارضی وجود ندارد. نقل صحیح (قرآن و سنت) حجت است و دیدگاه عقلی تابع و فرمانبردار دلیل سمعی است.
اما متکلمین ادله ی عقلی خویش را بر دلایل سمعی مقدم می دارند. در ابتدای بحث و پژوهش خویش آن-چه عقلِ آنان قبول کرده و از آن راضی باشند، را می پذیرند. سپس نصوص شرع را برای اثباتِ برداشت خویش به کار می گیرند. آنان می پندارند ادله ی عقلی، قطعی هستند و ادله ی نقلی ظنّی . از این رو هر دلیل نقلی که با نظریات آنان در تعارض باشد را، تفسیر نادرست می کنند تا با برداشت آنان موافق آید. با جودی این که آن چه را آن ها ادله ی عقلی می نامند، شک و شبهه هایی است که عقل سلیم به بطلان آن پی می برد.