( لوطی ) کلمه ای است که نفس ایمان دار از آن متنفر است و نفس محترم این کار قبیح را طرد می کند .
این لقب برای هر کسی که این کار زشت را انجام دهد بکار برده میشود ، آن کاری که قوم لوط علیه السلام انجام می دادند ، خداوند می فرماید :
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِینَ ﴿۸۰﴾ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ…(۸۱) /الاعراف
یعنی : و لوط را [فرستادیم] هنگامى که به قوم خود گفت: آیا آن کار زشت[ى] را مرتکب مىشوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشى نگرفته است . شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان درمىآمیزید .
وهمچنین می فرماید :
أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَهً مِّن دُونِ النِّسَاء…( ۵۵)/ النمل
یعنی : آیا شما به جاى زنان از روى شهوت با مردها در مىآمیزید .
پس لوط علیه السلام در دفع این عمل خطرناک می کوشید ، و در این مورد نصیحت می کرد ، و قومش را از انجام آن بر حذر می داشت .
پس از این توضیح روشن می شود که نسبت دادن این عمل به پیغمبر لوط چه اشتباه بزرگی است ، از این جهت که انجام دهنده و یا مفعول این کار را لوطی می گویند، این نسبتی است ناروا و درست آنست گفته شود : ( کسی که عمل قوم لوط را انجام می دهد ) یا هر اسم دیگری برایش بگذارند .
ما پیغمبر خود لوط علیه السلام را از این نسبت ناروا تبری می کنیم ، و آن را تصحیح کرده و به انجام دهنده اش نسبت می دهیم .
اصل کلمه “لوط”
در کتاب تاج العروس آمده :
“ولاط الشئ بقلبی” یعنى آن چیز به قلبم چسپید و محبوب شد ، یلوط یعنى میچسپد ، محبوب می شود ، ویلیط لوطاً و لیطاً و لیاطاً ، مثل کتاب : یعنی : چسپیدن و محبوب شدن . گفته می شود : هو الوط بقلبی یا الیط ، یعنی : او نزد من دلچسپ تر و محبوب تر است . إنّی لأجد فی قلبی لوطاً و لیطاً ، یعنی : من در قلبم برایش حبّی دارم که به قلب می چسپد ، این معنی را از جوهری و کسائی نقل کرده است .
در حدیث ابو بکر رضی الله عنه آمده است که فرمود : إن عمر لأحب الناس إلی ثم قال : اللهم أعز والولد ألوط . حقیقت عمر محبوب ترین مردم است نزد من ، سپس گفت : خداوندا عزّت بده ، امّا فرزند محبوب تر و دلچسپ تر است ، ابو عبید می گوید : الوط یعنی : به قلب چسپیده تر است ، و همچنین هر چیزی به چیزی دیگر بچسپد می گویند : ” فقد لاط به ” یعنی به او چسپیده است ، این کلمه هم واوی است و هم یائی است ( حرف وسطش هم واو آمده و هم یاء آمده است ) . و لاط فلان بسهم أو بعین : یعنی : تیر یا چشم به فلانی اصابت کرد ، و اینکه حرف وسطش همزه باشد نیز لغتی است . من می گویم : وعینش نیز همچنین است چنانکه قبلاً به آن اشاره شد.
و لاط القاضی فلانا بفلان : فلانی را به فلانی ملحق کرد ، به دلیل سخن عمر : انه کان یلیط أولاد الجاهلیّه بآبائهم : یعنی : عمر فرزندان جاهلیت را به پدرانشان ملحق می کرد ، یائی است . و لاط الشئ لوطاً ، یعنی : آن را پنهان کرد و چسپاند ، واوی است ، و لاط فی الأمر لاطاً : یعنی اصرار کرد ، این را لیث گفته است ، و این نیز واوی است ، چون اصل اللاط اللوط و آن از چسپیدن نزدیک است ؛ چون عادتاً اصرار کننده از به یک چیزی می چسپد .
حکم نسبت دادن کلمه “لوطى” به پیغمبر لوط علیه السلام
شیخ علامه بکر بن عبد الله ابو زید در کتاب المناهی اللفظیه ص ۴۷۶ و ما بعد آن – با کمی اختصار- چنین می گوید :
کلمه ” لَوَطَ در زبان عرب حامل معنی دوست داشتن ، و وصل شدن ، و چشپیدن ، است .
اجماع علما بر این است که این کلمه بدون هیچگونه اختلاف مشهوری کار برد داشته است .
فقهاء احکام لواط ، و لوطیت را در کتابهایشان ذکر کرده اند ، و همچنین مفسرین در کتب تفسیر، و اهل حدیث در شرح سنّت ، و لغویون در کتابهایشان آن را توضیح داده اند .
بعضی موقع ترجمه محدثین مختلف است مثلاً ترمذی می گوید : ” باب آنچه در مورد لوطی آمده است ” و ابو داوود و ابن ماجه می گویند : ” بابی در مورد کسی که عمل قوم لوط را انجام می دهد .
و از اینجاست که عمل قوم لوط را لوطی گفته اند و منظور از این نسبت نهی لوط است نه اینکه نسبت به ذات لوط علیه السلام باشد .
محال است که حتّی به درون فرد تبهکاری هم نسبت دادن چنین چیزی به پیغمبر خدا لوط علیه السلام خطور کند .
به همین خاطر به چیزی که بعضی از نویسندگان – معاصر – داستان پیغمبران گفته اند توجّه نمی شود ، از اینکه بعضی از آنها از بکار بردن این کلمه (اللواط) خود داری کرده اند ، مبنای خودداری کردن آنها غلطی است که در توضیح حقیقت معنای لغوی ” لاط ” واقع شده است ، و مبنای آن را اصلاح قرار داده اند ، در حالی چنانکه گذشت مبنای این کلمه بر حبّ ، و چسپیدن ، و وصل شدن قرار دارد، بعضی موقع این کار سبب اصلاح و بعضی موقع سبب افساد و خرابکاری است، هر یک برحسب کار و نیّتش ، خدا از همه دانا تر است .
بعد از نوشتن آنچه گذشت ، و بعد از مشورت و استخاره ، برایم روشن شد ، تمام استدلالات و اظهاراتی را که نوشته ام خالی نیست از دفاع کردن از علمایی که همچنین مطلبی را دنبال کرده اند ، و نیز دفاع کردن از پیغمبر خدا لوط – علیه السلام – که لایق تر و شایسته تر است برای اینکه از او دفاع شود ، و خداوند می فرماید : ” هل جزاء الإحسان الّا الإحسان ” یعنی آیا پاداش نیکی جز نیکی خواهد بود ؟ پس چگونه این عمل زشت و قبیح را به پیغمبر خدا لوط نسبت می دهیم حتّی اگر به اعتبار این باشد که او نهی کننده این عمل زشت بوده است ، در حالیکه کمترین بی ادبی نسبت به لوط – علیه السلام – به درون مسلمان خطور نمی کند ؟
و شاید از آثار این نسبت باشد که در میان بزرگ مردان کسی را به اسم لوط نمی یابی مگر به ندرت . به عنوان مثال : در کتاب ( سیر اعلام النبلاء ) تنها یک بار کلمه لوط وارد شده و آن نیز ” ابو مخنف لوط بن یحی” است .
آنچه را ادعا می کنم نتیجه تحقیقات خودم است ، و نمی گویم که قطعاً همین است ،پس هر کس بیشتر از آنچه گفته شد آگاهی دارد بنویسد تا حقیقت با استدلال روشن شود . تنها الله یاری رسان است . انتهی .