- عبد الرحمن محمدی ـ کاشان
… حکایت کابوس مرگ و واهمه و دلهره ای که در دلها جای داده… و قصه شیرین زندگی که هر چند تلخ نمودار شود, باز هم دوست داشتنی است و در پست ترین مراحل و مراتب – حداقل – از مرگ, شیرین تر جلوه می کند. این چه لذتی است که «سکرات مرگ» و سختی آن و دل بریدن از دنیای زیبا را در برابر دیدگان سید قطب, هیچ و پوچ قلم می زند و او را وا می دارد که همیشه بدان سوی این پل خیره شود.
برای درک این قضیه, ابتدا شاهکار علمی سید قطب را که همان تفسیر والای فی ضلال القران اوست ورق می زنیم و سپس به کتابش معالم فی الطریق نظری می افکنیم- کتابی که باعث شد سید به شرف شهادت نایل شود – در نهایت گوشهایمان را با طنین زیبای نی سید نوازش می دهیم تا برایمان از پشت میله های زندان, ترانه« برادرم» را بسراید ترانه ای که الهام وار بر قلبهای زنده اسیران مومن چنان نقش بسته که در پشت میله های سرد زندانهای خاموش همچون صوفیان و درویشان خانقاهها دور هم حلقه می زنند و با اوراد این نغمه های زیبا لکه های کبود خون ستم را از دلهایشان می زدایند.
پس از آن که سوره آل عمران از خباثت ملتهای جور و ظلم پرده برداشت و مکر و حیله هایشان را بر ملا ساخت و رسول حق را دلداری داد که این بومان ستم و جاحد و منکران هدایت, زاییده زمانه ات نبوده, بلکه همیشه روزگار گرگانی بوده اند که سد راه کاروان هدایت می شده اند و چه بسا که رهبران راه و پیامبران حق را نیز دریده اند.
در این سیاق حساس و در این لحظه های نوین امید, خداوند متعال اشاره بسیار صریح و روشنی می کند به حقیقتی زنده وپوشیده.
گویا ناقوس خطر به ناگاه صدا در می آید که: هان ای بنده غافل! â کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَهُ الْمَوْتِ á هر انسانی می بایستی از زیر پل مرگ بگذرد. همه باید طعم مرگ را چه شیرین و چه تلخ بچشند.
قلم استاد شهید سید قطب در سایه این آیه پر نور چنین می نگارد:
«این واقعیت انکار ناپذید می بایستی در قلبها رسوخ کند که زندگی را در زیر این زمین خاکی پایانی است و در نقطه پایان, مرگ در کمین است.
پاکان در می گذرند و زشتان می میرند. مجاهدان جام شهادت می نوشند و آنها که در خانه سعادت لمیده اند, می میرند. آ انه سعادت لمیده اند, می میرند خانه سعادت لمیده اند, می میرند
نانی که پرچم عقیده و ایده شان در بلندای همت و عزتشان قرار گرفته طعم شیرین مرگ را می بایستی بچشند و آنانی که در زیر پای بردگان به خاک افتاده اند نیز خواهند مرد. پهلوانان شجاعی که از ذلت و خواری ابا می ورزند می میرند و ترسوهایی که به دامن پلید زندگی چسبیده اند و حاضرند هر لقمه آن را به هر قیمتی که باشد بخرند نیز جان می دهند.
صاحبان فکر و اندیشه های والا و آنانی که در پی اهداف بزرگ گام می نهند می میرند و همچنین آنانی که فقط و فقط برای چند لحظه هوسرانی سست و بی اساس دنیا می زیند, نیز خواهند مرد.
همه می میرند â کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَهُ الْمَوْتِ á هر انسانی می بایستی این جام را سر کشد و از این زندگی رخت بربندد. همه انسانها در سر کشیدن این جام تلخ با هم همسفرند و هیچ راه فرار و گریزی از آن نیست. اما فرق در چیزی دیگر است, درجه گویای تفاوت در قیمت و بهای دیگر است. آری در عاقبت و سر نوشت…»
از لابلای این تفسیر نورانی, سید قطب مرگ را سکوی پروازی می داند که همه می بایستی از بلندای آن خود را رها سازند آنانی که در زندگی با عروج روح و بلندای همت و مردانگی با دو بال «ایمان و تقوا» بر قله های سر به فلک کشیده انسانیت و دعوت به اصلاح طلبی و سازندگی به پرواز درمی آمدند. از آن سکوی حقیقت تلخ به سوی بهشتهای بلند به پرواز در خواهند آمد, اما آن بیچارگانی که در منجلاب زرق و برق دنیای فانی غرق بودند از آنجا به دره های هولناک آتش جهنم پرت می شوند.را سر >خ هر انسانی می باس- می میرند و همچنین آنانی که فقط و فقط برای چند لحظه هوسرانی سست و بی اساس دنیا می زیند,نیز خواهند
آیات سوره نساء سعی دارند روح جوانمردی و همت بی همتای مجاهد را در بازوانش به حرکت در آورند این آیات در گوش آن کسانی زمزمه می کنند که آخرت را به بهای دنیای فانی خریده اند و با شوقی بی دریغ در پی جام شهادتند و آنانی که غباری ناچیز بر همتای وقی بی دریغ در پی جام شهادتند و آنانی که غباری ناچیز بر زوانش به حرکت در آورند ان =آهنینشان لمیده با لهجه ای تند مورد سرزنش و عتاب قرار می دهند که: چه شده شما را که چنین آرام نشسته اید؟! مگر ناله و آه و رنج مردان مومن و زنان با ایمان و کو دکان معصومی را که از زیر تازیانه های ظلم و ستم شما را به سوی خود فرا می خوانند نمی شنوند؟! بروید با شمشیرهای برانتان سرهای مست باده شیطان را بر کنید و خون پلیدشان را بر زمین ریزید.
این ندای قرانی, مبارزان راه توحید را توشه راه می شود تا قدم در راه نهند. اما گروهی که از بیم چکاچک شمیرهای بران درپشت درهای به هم دوخته خانه هایشان و در زیر کابوسهای هولناک عرق می ریزند, هرگز چنین ندایی را درک نمی کنند. اینجاست که سوره نساء گوشهای آنان را به هم می مالد و آنان را با این حقیقت تلخ رو برو می سازد که:
â أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَهٍ ..á [نساء:۷۸].
را سر >خ هر انسانی می باس- می میرند و همچنین آنانی که فقط و فقط برای چند لحظه هوسرانی سست و بی اساس دنیا می زیند,نیز خواهند { هر کجا که باشید مرگ شما را در مییابد، حتی اگر در پشت قویترین دژهای آهنین پناه گیرید.}
پس ترس و وحشت از مرگ، هرگز نمی تواند شما را از این حقیقت فراری دهد.
“این اسلوب نمونه قرآنی میکوشد این بزمین دوختگان را از پستی گل و لای بیرون کشد و به سوی آسمانها عروج دهد و همت نگریستن به مقامهای بلند سعادت را در آنان بیدار سازد و تشویق کند که وسعت و پهنای بیهمتای آخرت را با دنیای تنگ و ناچیز خریداری کنند و در هر دو صورت؛ شهادت و یا پیروزی، آنان را با سخاوت و نعمتهای بیدریغ الهی انس دهد”. ( فی ظلال القرآن ج/۲ ، ص/۷۰۷)
“پس از آن، شمعی دیگر برمیافروزد، شمعی که نگرشها و اندیشهها را در برابر حقیقت مرگ و زندگی روشن میسازد”.
” مرگ بدون هیچ شک و تردیدی در لحظه معین خویش فرا میرسد و به جنگ و ستیز و صلح و آرامش هیچ ربطی ندارد”.
” این چیزی است و آن چیزی دیگر و هیچ نخی این دو را به هم نمیدوزد، اما رابطه واقعی در آنجاست.. بین مرگ و تقدیر الهی، بین وقتی که خداوند تعیین نموده و بین فرا رسیدن آن لحظه معین”.
این قرآنی که بارها و بارها به احتیاط و آمادگی اشاره نموده، رابطه مرگ و زندگی را تنها با اجل و قضای الهی خلاصه میکند تا ترس و وحشت را از قلبهای بزدلان بزداید.
لحن سوره انعام بر تاری دیگر مینوازد، پتکی است به وزن هزاران تن که بر پردههای فولادی گوشهای ظالمان فرود میآید. آن گوشهایی که از شنیدن ناله واندوه مظلومان کر بودند و آن دیده های پف زدهای که از دیدن خون گلگون بیگناهان کور بودند و آن عواطف و احساسات سرد و خاموشی که از شک کودکان معصومی که لباس که لباس یتیمی را از دستان بیرحمشان به تن کشیدند و آه مادران داغدار و همسران بی پناه هم نتوانست آنها را به حرکت درآورد و در یخچالهای قلبهایشان قطرهای اشک ذوب کند. صحنهای که این سوره به تصویر میکشد عاقبت و سزای آن ظالمان و مشرکان است، صحنهای است بسیار هولناک و دردناک و پر از اندوه و رنج و مصیبت. در غمرات و سکرات موت ـ کلمه غمرات، سایه پردرد و رنج مصیبت هولناک را بر جمله گسترانده است ـ فرشتگان عذاب دستهای پر از عذاب و شکنجه را به سویشان دراز میکنند و روحهایشان را با بیرحمی به بیرون فرا میخوانند و با لحنی شدید آنها را مورد مذمت و سرزنش قرار میدهند:
â … وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِکَهُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَá [انعام:۹۳].
{اگر ( حال همه ستمگران ، از جمله این ) ستمکاران را ببینی ( و بدانی که چه وضع نابهنجار و دور از گفتاری دارند ) در آن هنگام که در شدائد مرگ فرو رفتهاند و فرشتگان دستهای خود را ( به سوی آنان ) دراز کردهاند ( و بر بناگوششان تپانچه و بر پشتشان تازیانه میزنند و بدیشان میگویند : اگر میتوانید از این عذاب الهی ) خویشتن را برهانید . این زمان به سبب دروغهائی که بر خدا میبستید و از ( پذیرش ) آیات او سرپیچی میکردید ، عذاب خوارکنندهای میبینید .}
سزای استکبار و ظلم و ستم عذابی است هولناک. این سرزنش و عذاب بیپایان، سزای دروغ پردازی بر خدای عالمیان است. صحنهای است بسیار وحشتناک که درد و رنج بر آن چیره گشته و غصه و خشم و اندوه را در گلو میپیچاند و قلبها را از تپش باز میدارد. ( فی ظلال القرآن ۲/ ۱۱۴۹).
مرگ ستمگران و ظالمان غیر از مرگ مؤمنان است. زندگی ظالمان پرتویی است از وحشت و نا امنی در لباس آرامش و سعادت دروغین و پس از آن، این صحنه هولناک مرگ.
â کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ á [عنکبوت:۷۵].
{( سرانجام همه انسانها میمیرند و ) هر کسی مزه مرگ را میچشد سپس به سوی ما بازگردانده میشوید ( و هر یک جزا و سزای خود را میگیرید ) .}
سوره عنکبوت پس از درهم کوبیدن تبیلغات مشرکان که بسان تار بیمحتوای عنکبوتی بر سر راه دعوت اسلامی میبافند و بیان اینکه عذاب و ستم مشرکان کمرهایشان را خم نموده و هفت خوان رستم بر سر راه دعوتشان نهاده، به وسعت و پهنای بیدریغ زمین الهی متوجه و گوشزد میکند.
آن گاه که مؤمن قید بندگی و بردگی غیر خدا را از گردن می نهد, دیگر زادگاه عزیزیش چندان برایش مهم نیست و روابط خویشاوندیش به گونه ای دیگر ترتیب می یابد. اسلام می شود؛ پدر و مادرش, خواهر و برادرش، خویش و عزیزش و کار برای دین؛ هدفش, و آرمانش سعادت در جهان آخرت؛ حال اگر زادگاهش او را به تنگ آوردند, زمین خدا بسیار بزرگ است. دل بریدن از خانه و کاشانه و شهر و دیاری که همه احساسات و عواطف او با آب و خاک آن آمیخته است کار ساده ای نیست, و علاوه بر آن در سرزمین هجرت هزار و یک بلا ممکن است در کمین او باشند…
مرگ!… آری مرگ او را در آنجا به شدت تهدید می کند.
اینجاست که آیات عنکبوت این فهم نادرست را اصلاح می کنند؛ مرگ واقعیتی است که جای و مکان نمی شناسد. پس لازم نیست حساب آن را در کار آورد, چرا که سببهای آن پوشیده و در نهایت, ایستگاه آخر آن پیش پروردگار است. و در واقع عروجی است به سوی ملکوت الهی. آنان بر صحنه گسترده زمین به سوی او هجرت نموده اند و در نهایت نیز به سوی او عروج می کنند.
آنان بندگان اویند که در دنیا و آخرت پشتیبان و نگه دارنده شان است. کیست که بعد از این اشاره های رحمانی هنوز هم قلبش از ترس و وحشت بلرزد و در بند زنجیرهای فولادین آینده مجهول خودش را به بردگی بکشد؟!
«هدف بیرون کشیدن آنان از زندگی جور وستم و دوری از سرزمینی که با مشاعر و احساساتشان انس گرفته نیست, بلکه اشاره است به آنچه که برایش جان و مالشان را فدا کرده اند، و اشاره است به رضایت الهی و آنچه برای مومنان در آخرت مهیا نموده است. آنان شهر و دیارشان را رها می کنند و در زمین الهی گستردگی و پهنای بزرگ تری را خواهند یافت و از خانه و کاشانه شان دل می کنند: و در قصرهای بهشت برین برایشان جایگزینی است از همان نوع و به همان نام, اما در واقع چیزی است دیگر که با آنچه از دست داده اند به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.»
نعمتهای دنیای فانی را کجا توان مقابله با بهشت و سعادت ابدی آن است! چه رسد عالم خاک را به عالم افلاک!..
سوره «ق» پس از مراجعه صفحه زندگی آن را بر می گرداند تا انسان را در مقابل صفحه احتضار قرار دهد:
â وَجَاءتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ á [ق:۱۹].
{ سکرات مرگ ( سرانجام فرا میرسد و ) واقعیت را بهمراه میآورد ( و دریچه قیامت را به رویتان باز میکند ، و حوادث و صحنههای دنیای جدید را کم و بیش نشانتان خواهد داد . بدین هنگام انسان را فریاد میزنند که ) این همان چیزی است که از آن کناره میگرفتی و میگریختی .}
مرگ شدیدترین چیزی است که همه انسانها می خواهند از آن جان سالم به در برند و یا کابوسش را از خاطرشان دور سازند, اما کسی را توان آن نیست . این حقیقتی است انکار ناپذیر که حتما گلویش را خواهد فشرد؛ مرگ همیشه در پی انسان است وشکست و ناامیدی را نمی شناسد و قطعا هنگام فرا رسیدن موعدش به سراغ آدمی خواهد آمد.
از اینجا یادآوری «سکرات مرگ » موی را بر بدن راست می کند و جانها را از ترس به لرزه در می آورد در این صحنه است که گوشها در مقابل واقعیت باز می مانند که: â ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ á!
در روایتهای صحیح آمده است که چون لحظه عروج پیامبر اکرم به سوی پرودگار فرا رسید و می بایستی از این جهان فانی رخت برمی بست, عرقی را که از شدت سکرات موت بر پیشانی مبارکشان جاری بود پاک می کردند و می فرمودند:« پاک و منزه است پرودگار یگانه, سوگند به خدا که موت را سکراتی است!»
این حالت کسی است که مشتاق دیدار پرودگار خویش است و می خواهد به سوی آن ذات پاک عروج نماید.
حال بنگر که دیگران در چه حالتی خواهند بود؟!!
اگر باز به آیه بنگری کلمه «الحق» نظرت را جلب خواهد کرد:
â وَجَاءتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ á …اشاره ای است به اینکه در هنگام مرگ , پرده غیب از برابر چشمان انسان کنار می رود و حق در مقابلش واضح و روشن جلوه می نماید. آنگاه است که حجاب جهل و نادانی ذوب می شود و پرده انکار دریده می شود, اما چه فایده ـ ایمان در این حالت مثل داروست پس از مرگ سهراب! ـ در این لحظه، از کسی پذیرفته نمیشود. آن حقیقتی بود که آشکارا انکارش میکردند و میخواستند با نادانی خویش آن را در نطفه خفه کنند و اکنون خوار و ذلیل با چشمهای خویش خود را در چنگش اسیر میبینند، اما چه سود که این درک و شعور و این گواهی و شهادت را هیچ ارزشی نیست. این اولین مشتی است که بر دهانشان کوبیده میشود تا آنها را به سوی عذاب هولناک جهنم سوزان، خوار و ذلیل سوق دهد.