اگر انسانی بخواهد چیزی به شما ببخشد که در پی آن بودید، طبیعی است با سرعت و بدون تأخیر آن را میپذیرید؛ و قبل از این که شخص بخشنده تغییر رأی بدهد، به سرعت آن را میگیرید. این مورد در امور دنیوی صدق میکند که نفس بر دریافت آن حریص است، اما بسیاری در رویارویی با امور اخروی نفسشان چنین واکنش نشان نمیدهند. نفس گاهی اوقات به اموری روی میآورد و از اموری روی برمیگرداند، بعضی وقتها به انجام کارهای مربوط به آخرت علاقه از خود نشان میدهد، مانند تلاوت قرآن، نماز شب، ذکر و… و گاهی هم حالت رویگردانی دارد و نمیخواهد کار نیک انجام دهد. پس بر هر فرد عاقل لازم است که استقبال نفس از کار خیر را غنیمت شمارد و به آن لبیک گفته و آن را از دست ندهد و مجالی برای مانع تراشی شیطان باقی نگذارد. ممکن است شیطان به وی بگوید «این کار خیر را امروز انجام مده» یا «بهتر است این کار خیر به زمانی دیگر موکول شود». چنانچه زمان دیگر نیز بیاید باز درمییابید که سرگرم کارهای دیگر هستید، یا این که از آن شور و شوق و استقبال شما نسبت به آن عمل نیک دیگر خبری نیست، در نتیجه کسالت و تنبلی شما را فرا میگیرد و از انجام آن عمل باز میمانید، این نکتۀ بسیار دقیق، بر بسیاری مخفی مانده است، و به جز عدهای موفق نمیشوند که اینگونه با نفس مدارا کنند.
امام ابن الجوزی بر آموختن این نکته حریص بود. وی میگوید: جمع زیادی از علما و پارسایان را دیدهام که معنی آن را ندانستهاند، چون بعضی از ایشان نفس را مطلقاً از همۀ خواستههایش منع کردهاند و این کار از دو جهت اشتباه است:
- بسیار اتفاق میافتد که به علت منعکردن نفس از امری مباح، شهرت و آوازۀ فراوانی نصیب فرد شود. و نفس نیز از این کار راضی است، زیرا به خاطر خودداری از مباحی مورد ستایش واقع شده و از این که مورد تعظیم جمعی قرار گرفته برخود میبالد. این موضوع زمانی پیچیدهتر میشود که نفس به خاطر خودداری از انجام آن امر مباح خود را برتر از آنهایی بپندارد که چنین نکردهاند. در واقع این واکنشها برای آدمی خطری به مراتب بزرگتر دربر دارند که اگر آن فعل مباح انجام میشد، چنین نتایجی به بار نمیآمد.
- ما مکلف به حفظ نفس هستیم. از جمله اسباب حفظ آن اشتیاق به اموری است که در تعدیل و استواری آن نقش دارند. بنابراین، لازم است چیزی را که مایۀ ثبات و استواری نفس است برآورده کرد. ما در حفظ نفس همچون وکیلی امین هستیم؛ منع نفس از همۀ خواستههایش آسیبهای فراوانی به دنبال دارد. چه بسا خشونت با نفس موجب سستی آن میشود، و چه بسا تنگ کردن عرصه بر نفس موجب فرار آن شود به نحوی که تلافی و جبران آن دشوار باشد. به هنگام برخورد با نفس باید متوجه باشیم که با مریضی عاقل رو به رو هستیم، مریضی که برای بهبودی خود شربت و قرصهای تلخ را میخورد.
مؤمن خردمند نیز اینگونه با نفس برخورد میکند، نه به کلی عنان آن از دستش خارج میشود، و نه نسبت به آن اهمال روا میدارد. گاهی به آن میدان میدهد ولی در عین حال زمامش را در دست دارد، مادامی که بر جاده و راه راست است، عرصه را برآن تنگ نمیکند، و اگر نوعی کجروی از او مشاهد کرد، به آرامی و ملاطفت آن را بازخواست میکند، در صورت سرپیچی هم با زور آن را بر جای خود برمیگرداند.
نفس مانند همسری ضعیف و در عین حال کم عقل است که به هنگام نشوز و نافرمانی، ابتدا شوهر به او اندرز میدهد، اگر نتیجه نگرفت بستر خوابش را جدا میکند، و جدا از او به استراحت میپردازد، و اگر بازهم اصلاح نشد با اعمال زور او را به راه میآورد. در میان تازیانههای تأدیب نفس، تازیانهای بهتر از عزم جدی و تصمیم قاطعانه وجود ندارد. با نفس نیز باید اینگونه مدارا کرد، گاهی عنان او را باید سست کرد و گاهی هم آن را سخت و محکم در دست گرفت. این مدارا یکی از راههای تربیت نفس است که به وسیلۀ آن نفس استوار میشود و میتوان آن را به آسانی به سوی منازل والاتر و بالاتر ارتقا داد. چه بسیار بودهاند صالحینی که فقط معتقد به شدت عمل با نفس بودهاند، یا برعکس عقیده داشتهاند که باید با نفس با مهربانی رفتار نمود که در نتیجه هردو گروه از جاده خارج شدهاند.