ابن قیم میگوید: «قضاء و قدر چهار درجه دارد:
اول- علم پروردگار به اشیاء قبل از به وجود آمدن شان.
دوم- نوشتن آن اشیاء در ازل پیش از آفرینش آسمانها و زمین.
سوم- مشیت خدا که شامل هر موجودی میشود. پس هیچ موجودی از مشیت خدا خارج نیست همان طور که از علم خدا خارج نیست.
چهارم- آفرینش و ایجاد و به وجود آوردن اشیاء. پس الله خالق هر چیزی است و غیر خدا مخلوق است»[۱].
مؤلف میگوید: (وقال ابن عمر: «والذی نفس ابن عمر بیده، لوکان لأحدهم مثل أحد ذهباً، ثم أنفقه فی سبیل الله؛ ما قبله الله منه حتی یؤمن بالقدر». ثم استدل بقول النبی صلی الله علیه و سلم: «الإیمان أن تؤمن بالله، وملائکته وکتبه، ورسله، والیوم الآخر، وتؤمن بالقدر خیره وشره». رواه مسلم[۲])
ابن عمر میگوید: «سوگند به کسی که جان ابن عمر در دستش است، اگر یکی از آنان به اندازهی کوه احد، طلا داشته باشد و سپس در راه خدا انفاق کند، خدا از وی نمیپذیرد تا اینکه به قدر ایمان بیاورد». سپس به این فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و سلم استدلال کرده که میفرماید: «ایمان این است که به خدا، فرشتگان خدا، کتاب های آسمانی، پیامبران خدا، روز آخرت و قدر خیر و شر خدا ایمان داشته باشی». [روایت مسلم].
ابن عمر، همان عبدالله بن عمر بن خطاب است.
در عبارت: (والذی نفس ابن عمر بیده)، لفظ روایت این است: «والذی یحلف عبدالله بن عمر . . .» و در آن، عبارت: «والذی نفس ابن عمر بیده» وجود ندارد.
عبارت: (لوکان لأحدهم مثل أحد ذهباً، ثم أنفقه فی سبیل الله ما قبله الله منه . . . ) ابن عمر این جمله را به غُلات (افراطیهای) قدریه گفته است؛ کسانی که انکار میکردند که الله تعالی به اعمال بندگان پیش از اینکه از آنان سر بزند، علم دارد. اینان معتقدند که پس از آنکه این اعمال از بندگان سر زد، خدا نسبت به آن علم دارد. قرطبی میگوید: «در تکفیر کسانی که چنین عقیدهای دارند، شک و تردیدی وجود ندارد؛ چون آنان چیزی را که به طور بدیهی از شریعت اسلام، معلوم است، انکار کردهاند. به همین دلیل ابن عمر از آنان برائت و بیزاری جسته و فتوا داده که اعمال و انفاق شان از آنان پذیرفته نمیشود، و آنان همچون کسانی هستند که الله تعالی دربارهشان فرموده است: ﴿وَمَا مَنَعَهُمۡ أَن تُقۡبَلَ مِنۡهُمۡ نَفَقَٰتُهُمۡ إِلَّآ أَنَّهُمۡ کَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ [التوبه: ۵۴]: «هیچچیز مانع پذیرش نفقات، بذل و بخششهایشان نشده است جز این که آنان به خدا و پیغمبرش ایمان ندارند».
امروزه اثری از این مذهب باقی نمانده و کسی از متأخرین مشهور سراغ نداریم که به این مذهب، انتساب داشته باشد[۳].
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– طریق الهجرتین، ص ۱۶۱٫
[۲]– مسلم این حدیث را در صحیحش، به شمارهی ۸ روایت کرده است.
[۳]– المفهم لما أشکل من تلخیص کتاب مسلم، ۱/۱۳۲٫