سوم- مجمل
مجمل، در لغت به معنای مبهم است و مأخوذ از این قول است که میگویند: «أجملَ الأمرَ» یعنی موضوع را مبهم کرد، و در اصطلاح -چنان که امام سرخسی میگوید- لفظی است که مراد از آن فقط با استفسار از گویندهی مجمل فهمیده میشود و با بیانی از جانب او که با آن مراد لفظ شناخته شود. پس مجمل لفظی است که مراد از آن خفی است به نحوی که مراد از آن فقط با بیان و تفسیری از جانب متکلمِ آن لفظ فهم میشود، زیرا هیچ قرینهای وجود ندارد که بر معنای مورد قصد متکلم دلالت کند. پس سبب خفا در مجمل لفظی است نه عارضی، یعنی لفظ مجمل با صیغهی خویش بر مراد از خود دلالت نمیکند و قراینِ لفظی یا حالیهای هم برای تبیین مراد آن وجود ندارند، بلکه مراجعه به خودِ شارع لازم است تا مراد از لفظ شناخته شود.
سببِ اجمال، گاهی این است که لفظ از نوع الفاظ مشترکی است که قراینی همراه آنها وجود ندارد تا معنای موردنظر از آنها را معین کند و گاهی سببِ اجمال غرابت لفظ است، مانند لفظ «هلوع» در این آیه که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا١٩﴾ [المعارج: ۱۹]، «آدمی کمطاقت و ناشکیبا آفریده شده است». و به همین دلیل هم، خود قرآن آن را تفسیر کرده و در آیات بعد از آن میفرماید: ﴿إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَیۡرُ مَنُوعًا٢١﴾ [المعارج: ۲۰-۲۱]، «هنگامی که بدی به او رو میکند، سخت بیتاب و بیقرار میگردد و زمانی که خوبی به او رو میکند، سخت دریغ میورزد». و نیز مانندِ لفظِ «قارعه» که تفسیر آن در خود قرآن و در همان آیه آمده، آن جا که میفرماید: ﴿ٱلۡقَارِعَهُ١ مَا ٱلۡقَارِعَهُ٢ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلۡقَارِعَهُ٣ یَوۡمَ یَکُونُ ٱلنَّاسُ کَٱلۡفَرَاشِ ٱلۡمَبۡثُوثِ۴ وَتَکُونُ ٱلۡجِبَالُ کَٱلۡعِهۡنِ ٱلۡمَنفُوشِ۵﴾ [القارعه: ۱-۵]، «بلای بزرگ، بلای بزرگ چیست و چگونه است؟! تو چه میدانی بلای بزرگ چیست و چگونه است؛ روزی است که مردمان همچون پروانگان پراکنده میگردند و کوهها همسانِ پشمِ رنگارنگ حلاجی شده میشوند». و گاهی هم، انتقالِ لفظ از معنای لغوی به معنای اصطلاحیاش سبب ایجاد اجمال میشود؛ مانند لفظ حج و صلاه و زکات و به همین دلیل نیز، سنّت نبوی، معانیِ شرعی مورد نظر از این الفاظ را تبیین نموده است و اگر شارع به تفسیر و بیان آنها نمیپرداخت، شناخت معنای مورد نظر شارع از این الفاظ ممکن نبود.