چهارم- متشابه
لفظی است که مراد از آن خفی است و صیغهاش بر مراد از آن دلالت نمیکند و راهی هم برای ادراک آن وجود ندارد، زیرا قرینهای در دست نیست که این خفا را زایل سازد و دانستن آن را شارع تنها به خود اختصاص داده است.
این آن چیزی است که علمای اصول در تعریف متشابه ذکر کردهاند و حروف مقطعهی مذکور در ابتدای سورهها، چون «حمعسق» و نیز، آیاتِ مربوط به صفات خداوند، چون ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ۵﴾ [طه: ۵]، «خداوند مهربانی است که بر تخت سلطنت قرار گرفته است». و ﴿یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡۚ﴾ [الفتح: ۱۰]، «دست خدا بالای دست آنان است». را به عنوان مثال برای آن ذکر کردهاند.
اما حقیقت آن است که متشابه، با این معنای مورد نظر اصولیون از آن، در حیطهی بحث اصول فقه قرار ندارد و یکی از مباحث علم کلام است و (در استدلال بر این گفته) در این جا برای ما همین کافی است که به صورت گذرا بگوییم: حروف مقطعه و آیات مربوط به صفات خداوند از قبیل آن متشابهِ مورد نظر آنان نیست، زیرا حروف مقطعه برای بیان این امر آمدهاند که قرآن از این حروف و امثال آنها تشکیل شده است و با این وجود هم، بشر از مبارزه با آن عاجز و ناتوان مانده است و همین نشانِ معجزهبودن قرآن و این نکته است که قرآن از جانب خدا نازل شده است. نیز، آیاتِ مربوط به صفاتِ خدا معانی معروفی دارند و حمل بر معانیای میشوند که در شأن خداوند متعال هستند، یعنی این صفات به نحوی برای خدا اثبات و تعریف میشوند که مخالف صفات مخلوقات باشد، زیرا همانطور که ذاتِ خدای متعال شبیه ذاتهای دیگر نیست، همانگونه صفات وی نیز شبیه صفات دیگران نیست و این آیهی کریمه دلیل این گفته است که: ﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ١١﴾ [الشورى: ۱۱]، «چیزی شبیه خدا نیست و او شنوا و بیناست».
در این جا باید توجّه داشت که همانطور که با استقراء نیز ثابت شده، الفاظ متشابه در آیات و احادیثِ مربوط به احکام شرعی عملی وجود ندارد، زیرا منظور از نصوص وارده در باب احکام، عمل به آنها و اجرای آنهاست نه صرف اعتقاد به آنها و اگر چناچه این نصوص از الفاظ متشابه باشند، عمل به آنها ممکن نخواهد بود و چون برای عمل به مقتضای آنها نازل شدهاند، لازم است که هیچ مشبهه و تشابهی در آنها نباشد.