می گویند:
عمر در مقابل نصوص صریح قرآن و سنت نبوی اجتهاد و تأویل می کرد. از جمله اینکه می گوید: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم و أنا أنهی عنهما وأعاقب علیهما»: «دو متعه که در زمان رسول خدا صلى الله علیه وسلم وجود داشتند من شما را از انجام آنها منع و به سبب انجام دادن آن نهی می کنم». و خطاب به کسی که جنب می شد و آبی برای غسل کردن نمی یافت می گفت: نماز نخوان. علیرغم اینکه خداوند در سوره مائده فرموده است: «فإن لم تجدوا ماءً فتیمموا صعیداً طیباً»[ صحیح ان چنین است {فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً}. (سوره مائده آیه ۶). «چنانچه [برای وضو یا غسل] آب نیافتید با خاک پاک تیمم کنید».
جواب
طعن این گونه افراد نسبت به عمر رضی الله عنه به سبب نهی او از دو متعه از اتهامات قدیمی این گروه نسبت به عمر بن خطاب رضی الله عنه است که علما به وسیله آنچه ادعایشان را باطل می کند به آن پاسخ داده اند.
عمر در مقابل نص قرآن و برخلاف آن اجتهاد می کرد
می گویند:
عمر در مقابل نصوص صریح قرآن و سنت نبوی اجتهاد و تأویل می کرد. از جمله اینکه می گوید: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم و أنا أنهی عنهما وأعاقب علیهما»: «دو متعه که در زمان رسول خدا صلى الله علیه وسلم وجود داشتند من شما را از انجام آنها منع و به سبب انجام دادن آن نهی می کنم». و خطاب به کسی که جنب می شد و آبی برای غسل کردن نمی یافت می گفت: نماز نخوان. علیرغم اینکه خداوند در سوره مائده فرموده است: «فإن لم تجدوا ماءً فتیمموا صعیداً طیباً»[ صحیح ان چنین است {فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً}. (سوره مائده آیه ۶). «چنانچه [برای وضو یا غسل] آب نیافتید با خاک پاک تیمم کنید».
جواب
طعن این گونه افراد نسبت به عمر رضی الله عنه به سبب نهی او از دو متعه از اتهامات قدیمی این گروه نسبت به عمر بن خطاب رضی الله عنه است که علما به وسیله آنچه ادعایشان را باطل می کند به آن پاسخ داده اند.
شیخ الاسلام ابنتیمیه (رحمه الله) در منهاج السنه در ردّ کلام ابن مطهر در این باره می فرماید: «اگر آنها به این علت نسبت به عمر طعن وارد کنند، پس باید بدانند که ابوذر بیش از عمر از این کار نهی می کرد [مسلم در صحیحش روایت از ابراهیم تیمی به نقل از پدرش به روایت از ابوذر آورده است که گفت: «متعه فقط مخصوص اصحاب پیامبر صلى الله علیه وسلم بود» و در روایت دیگری آمده است:«دو متعه یعنی متعه زنان و متعه حج فقط برای ما جایز است. (صحیح مسلم متاب الحج باب جواز المنتع) ج۲ ص۸۹۷٫] و می گفت: متعه فقط مخصوص اصحاب پیامبر صلى الله علیه وسلم بود. این در حالی است که این گروه گمراه ادعا می کنند ابوذر را دوست دارند و او را گرامی می دارند. اگر در این مسأله مستوجب طعن و سرزنش باشد. پس باید ابوذر را هم به خاطر این گفته سرزنش کنند و گر نه چگونه است که عمر و نه ابوذر را سرزنش می کنند در حالی که عمر از فضایل، فقه و علم بیشتری داشت».
همچنین باید گفت عمر رضی الله عنه متعه حج را تحریم نکرد. بلکه از ضبّی بن معبد روایت شده است زمانی که گفت: من برای حج و عمره با هم احرام بسته ام. عمر به او گفت: تو به سنت پیامبرت هدایت شدهای. نسائی و دیگران آن را روایت کرده اند.
از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت شده است که او آنها را به متعه فرا می خواند. به او گفتند: پدرت مردم را از آن نهی می کرد. او در پاسخ گفت: قصد پدرم آن چیزی نبود که شما می گویید. هنگامی که بر او اصرار کردند گفت: آیا رسول خدا سزاوارتر است که از او پیروی کنید یا عمر؟
همچنین از عمر روایت شده است که گفت: چنانچه حج بگذارم متعه می کنم. یعنی حج و عمره را با یک احرام انجام خواهم داد. قصد عمر این بود که به آنها دستور بدهد بهترین و برترین اعمال را انجام دهند. به علت آسان بودن متعه حج، مردم به جا آوردن عمره در غیر از ماههای حج را ترک کردند. پیامبر صلى الله علیه وسلم خواست که خانه خدا در طول سال خالی نباشد. به همین دلیل حج واجب را در ماههای حج به تنهایی به جا آورند. سپس در طول سال عمره خود را انجام دهند. این عمل به اجماع علمای مذاهب چهارگانه اهل سنت و علمای دیگر دارای ثواب بیشتری است. چنانچه امام برای مردمش امر بهتر را برگزیند در واقع از امر دیگری نهی کرده است. بنابراین نهی عمر از متعه حج بنا به وجه اختیار بود نه تحریم. برخلاف آنچه این گروه ادعا میکنند او نگفت من آنها را حرام اعلام میکنم. بلکه گفت: من شما را از انجام آن دو عمل نهی می کنم. نهی او از متعه حج بنا به انتخاب عمل بهتر بود نه تحریم آن. گفته شده است: او از فسخ [نیت حج و عمره] مردم را نهی می کرد. فسخ در نظر بسیاری از علما حرام است. این امر جزو مسائل اجتهاد است. ابوحنیفه، مالک و شافعی فسخ را حرام می دانند. اما امام احمد و فقهای دیگر به ویژه فقهای معاصر فسخ را نه تنها حرام نمی دانند بلکه آن را مستحب نیز می شمارند. بلکه بعضی از آنها آن را واجب نیز می دانند و از نظر علما در این مسأله پیروی نمی کنند. بلکه به گفته علی، عمران بن حصین، ابن عباس و ابن عمر و اصحاب دیگر در این امر عمل می کنند.