و در اردوگاه صفیّن سرود:
شبَّت الحرب فأعدوُت لها مفرغَ الحارک مَحبوکَ السَّبج
(شعله های جنگ افروخته گردید لذا خود را مهیای آن نمودم…………………………)
یَصلُ الشَّدَّ بشدٍّ فإذا وَفَتِ الخیل من الشدِّ مَعَج
(به وقت جنگ یورش از پی یورش می آید و چون اسبان از تاخت و تاز فراوان بسنده نمایند راست و خم می شوند)
جُرشع اعظَمُهُ جَفرَتُهُ فإذا ابقل من الماءِ حَدَج
(با عظمت ترین قسمت جرشع میانه ی اوست. و چون با آب خیس و تر شود، زل می زند)
عمرو بن عاص (رض) به معاویه بن ابی سفیان نگاشت:
مُعاویَ لا اُعطیکَ دِینی و لم اَنَل به منک دنیا فانظُرنَ کیف تَصنَع؟
(ای معاویه! دینم را در اختیارت نمی نهم .چه با آن از سوی تو به دارایی دنیا نرسیده ام. لذا منتظرم چه صلاح می بینی؟)
و ما الدین والدنیا سواءً و اننی لآخذ ما تُعطی و رأسی مُقَنَّعُ
(دین و دنیا هر گز یکسان نباشند و من آن می ستانم که بذل و بخشش نمایی در حالی که سرم پوشیده است(یعنی مطیع و فرمانبردارم)
فإن تعطنی مِصراً فأربح بِصفَقهٍ أخذتَ بها شیخاً یضُرّ و یَنفَعُ
اگرحکمرانی مصر را به من ببخشی سود کرده ام. چون در عوض آن سالخورده ای گرفته ای که هم سود و هم زیان ، عایدت می سازد) برخی از اشعار منتسب به عمرو بن عاص (رض) :
و أغضی علی أشیاءَ لو شئتُ قلتها و لو قُلتُها لم اُبقِِ للصَّلح موضِعا
(و از چیزهایی چشم پوشی می کنم که چون بخواهم، بر زبان خواهم آورد
(و چنان چه آن را باز گویم، راهی برای سازش باقی نخواهم گذاشت)
فإن کان عُودی من نُضارٍ فاننَّی لاکرهُ یوماً أن أحطَّمَ خِروَعا
(اگر بنیه و شالوده ام از نضار باشد، پس بیم آن روز دارم که «خروع» را تباه و ویران گردانم)
آن چه گذشت نمونه هایی اندک از اشعار این صحابی صاحب ذوق به شمار می آیند که بیانگر قابلیت شعری منحصر بفرد و فراوانی و گسترده گی گنجینه ی لغات فصیح و اصیل زبان عربی ، نزد وی می باشد. و چه بسا در صورتی که خویشتن را وقف سرودن شعر می نمود. و وقایع و رویدادهای ایام نبرد و امور سیاسی و اداری او را به خود مشغول نمی ساخت، می توانست به جایگاهی ستودنی در میان شاعران طراز اول دست پیدا نماید.
وی به هنگام شعر گفتن هر زمان که ایجاب می نمود، اشعارش را در جمع شنوندگان می خواند. نمونه ای از مقولاتش آن است که در حضورمعاویه بن ابی سفیان به شعری از بکاره هلالیه اشاره می کند:
یا زیدُ دونک فاستشِر من دارنا سیفا حساماً فی التراب دفینا
(ای زید! پند و اندرز نزد ما بجوی، شمشیری کوبنده که در زمین مدفون گردیده)
قد کنتُ أدخَرُه لیومٍ کریههٍ فالیوم أبرَزَهُ الزَّمانَ مَصُونا
(این نصایح ) را به وقت بلا و حوادث کنار گذارده بودم، اما امروز روزگار آن را آشکار ساخته است)
و بسیار نادر است آن ر که انسان شعری بگوید، مگر این که، مجموعه ای بزرگ از اشعار را از بر نموده و به نقل و بازگویی آن مبادرت ورزیده باشد.