عقیده توهین به مادران ایمان‌داران و پسران فاطمه رضی الله عنها

بنیان‌گذاران مذهب شیعه، هم‌چون پیامبر  صلی الله علیه و سلم، در حق ائمه خود، قایل به عصمت شده، و آنها را برتر از سایر پیامبران دانسته‌اند، و اطاعت کردن از آنها و ایمان آوردن به امامت آنها را هم‌چون ایمان آوردن به پیامبر  صلی الله علیه و سلم و وجوب اطاعت کردن از وی، لازم دانسته‌اند. آنها گمان برده‌اند که ائمه آنها دارای صفات و فضایلی هستند که جز الله تعالی کسی دارای آنها نیست. (دیر زمانی) است که آنها مدعی هستند ائمه‌شان علم آنچه را که بوده و خواهد بود، می‌دانند. و می‌دانند که چه وقتی خواهند مرد. بلکه تنها زمانی خواهند مرد که خود بخواهند[۱]. و عصای موسی و انگشتر سلیمان ـ و نام اعظم خدا، و سلاح امامت[۲] در اختیار آنهاست.

و آنها شجاع‌ترین امت هستند و غیر این‌ها از فضایل و مناقب از یک طرف، و از طرف دیگر، برغم صفات و اعمال خارق‌العاده و معجزات و خرافاتی که برای آنها قایل شده‌اند، مواردی وجود دارد که حتی یک انسان عادی هم خجالت می‌کشد که آنها را دارا شود یا بدان‌ها منسوب گردد، چون جز ننگ و پستی و خواری چیزی برای او به بار نمی‌آورند، مثلاً برای آنها ثابت کرده‌اند که آنها منافق و ترسو و دروغگو و … بوده‌اند!!.

و ما می‌خواهیم که با اقتباس از کتاب‌های معتمد آنها، بخشی از روایت‌ها و اقوال آنها را فراروی دید شما قرار دهیم. آنها در ارتباط با ازدواج عمر t با ام‌کلثوم دختر علی ل می‌نویسند: «این اولین ازدواجی است که ما آن را نپسندیدیم.»[۳]

پناه می‌بریم به خدا از این وقاحت در حق حضرت ام‌کلثوم و پدر و مادرش و برادرانش حسن و حسین t.

و زین‌العابدین به یزید گفت:‌ «نسبت به آنچه که پرسیدی، تصمیم خودم را گرفته‌ام، و من بنده دل ناراحتی برای تو هستم. پس اگر می‌خواهی مرا نگهدار، و اگر می‌خواهی بفروش»[۴].

چگونه امام معصوم در نزد شیعه، به بندگی خود برای یزید اعتراف می‌کند،‌ این در حالی است که او یک امام است».

و کلینی نقل کرده: ابن ‌ابی عمیر می‌گوید: ابو عبدالله  علیه السلام به من گفت: ای ابو عمر  دین در تقیه است و کسی که تقیه ندارد دین ندارد، و تقیه در همه‌چیز است جز در شراب و مسح بر دو خف[۵].

و نقل کرده: «ابو عبدالله گفته است: مواظب دینتان باشید، و آن را با تقیه بپوشانید، چه، کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد[۶].

و از معمربن خلاد نقل است:‌ در ارتباط با قیام برای والیان از ابولحسن سؤال کردم. ابوجعفر  علیه السلام گفت: تقیه جزو دین من و دین پدران من است، و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد»[۷].

و از ابوعبدالله  علیه السلام نقل کرده که او گفت:‌ای سلیمان، شما بر سر دینی هستید که کسی که آن را کتمان سازد، الله تعالی او را عزت می‌دهد. و کسی که آن را پخش و منتشر کند، الله تعالی او را ذلیل کند[۸].

و همچنین نقل کرده:‌ زراره از محمدباقر  علیه السلام درباره مسأله‌ای سؤال کرد، آنگاه گفت: فردا پیش من بیا، تا مطلبی را از کتابی برایت بیان کنم. بعد از ظهر فردای آن روز، پیش او رفتم ـ این در حالی است که آن زمانی بود که من معمولاً در آن لحظه در میان ظهر و عصر با او خلوت می‌کردم، و من کراهت داشتم که از او سؤال کنم مگر در خلوت، از ترس این‌که راز دینم در پیش حضار بر ملا شود»[۹].

و نیز نقل کرده: «ابو عبدالله می‌گوید: پدرم در زمان بنی‌امیه فتوا می‌داد که آنچه توسط عقاب شکار که کشته شود، حلال است. و او در برابر آنها تقیه می‌کرد. و من از آنها تقیه نمی‌کنم، هر آنچه که از آنها کشته شود، حرام است»[۱۰].

و نیز نقل کرده: «وقتی که فوت کرد و رفت، آن را به محمد‌بن علی  علیه السلام واگذار کرد. او هم انگشتر پنجم را باز کرد. آنگاه در آن چنین ملاحظه کرد: کتاب الله را تفسیر کن!… و حق را در حالت ترس و امنیت بگو! و فقط از خدا بترس، او هم چنین کرد[۱۱].

یعنی ائمه‌ای که قبل از آنها بوده‌اند، در حالت خوف و امنیت حق را نگفته، از مردم می‌ترسیده‌اند.

و کلینی همچنین از زراره‌بن اعین از ابوجعفر نقل کرده که:‌ سؤالی از چیزی کردم، و او به من جواب داد، سپس مردی به سراغ او آمد، و همان سؤال را از او کرد، اما او بر عکس جوابی که به من داده بود، به او جواب داد. سپس دیگری آمد و برخلاف من و آن رفیقم به او جواب داد. وقتی که آن دو مرد خارج شدند گفتم: ای پسر رسول خدا، دو مرد از اهل عراق از شیعه شما، نزد شما آمده، از شما سؤال می‌کنند، اما شما به هر یک جوابی متفاوت می‌دهید، قضیه چیست؟! گفت: ای زراره، این برای ما بهتر است،‌ و زمینه بقای ما و شما را بهتر فراهم می‌آورد»[۱۲].

و همچنین کلینی نقل کرده:‌ موسی‌بن اشیم می‌گوید: من نزد ابوعبدالله بودم. آنگاه شخصی در ارتباط با آیه‌ای از کتاب‌ الله از او سؤال کرد، او هم به او جواب داد. پس شخص دیگری وارد شد،‌ و در ارتباط با همان آیه سؤال کرد، آنگاه او جوابی متفاوت با شخص اولی به او داد.

از این قضیه خیلی ناراحت شدم. گویی سینه‌ام را با چاقو می‌شکافتند. با خودم گفتم: ‌ابوقتاده را در شام ترک کردم در حالی‌که چیزی را از قلم نمی‌انداخت. و حال که پیش این آمده‌ام می‌بینم، که همه چیزش اشتباه است!! در حالی که غرق در این افکار بودم، شخص دیگری وارد شد، و از آن آیه پرسید.

آن بزرگوار، جوابی متفاوت با جواب من و جواب رفیقم به او داد. آن‌گاه تا اندازه‌ای دلم آرام گرفت، و دانستم که این کار وی، صرفاً از باب تقیه است. پس به من رو کرد و گفت: ای ابن‌ اثیم! الله تعالی (نبوت) را به سلیمان‌بن‌ داود واگذار کرد و به او گفت:

﴿هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِکۡ بِغَیۡرِ حِسَابٖ ٣٩﴾ [ص: ۳۹].

و به پیامبرش واگذار نمود و گفت:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾ [الحشر: ۷].

«پس آنچه که به پیامبر  صلی الله علیه و سلم واگذار شده، به ما هم واگذار شده است»[۱۳].

آیا این شرک در رسالت محمدی نیست؟! آیا انسان بعد از این اعتقاد ـ پناه بر خدا ـ مسلمان باقی می‌ماند؟!.

و همچنین کلینی نقل کرده: «سلمه‌بن محرز می‌گوید:‌ به ابوعبدالله گفتم‌: مردی ارمانی فوت کرده، و مرا سر وصیت خود قرار داده است. به من گفت: ارمانی چیست؟ گفتم: نبطی از انباط کوه‌ها، مرده، و در ارتباط با ترکه‌اش مرا سر وصیت خود قرار داده و تنها دختری باقی گذاشته است. به من گفت: نصف را به آن دختر بده. من هم زراره را از این قضیه آگاه کردم. آنگاه او به من گفت: همه مال، به او تعلق دارد. بعد از آن بر او وارد شدم. گفتم: ‌خدا تو را اصلاح کند، علمای ما گمان می‌برند که تو از من ترسیده‌ای، گفت: بخدا، در برابر تو تقیه نکرده‌ام، اما از این ترسیدم که عمل کنی آیا کسی از آن آگاه شد،؟ گفتم: نه، گفت:‌ پس مابقی را هم به او بده![۱۴].

از این روایات چنین بدست می آید که ائمه، یک‌بار مسائل را کتمان ساخته، و بار دیگر آن را تحریف کرده، و از شخصی تا شخصی دیگر جواب‌های خود را تغییر می‌دهند. و کتمان مسائل، بیشتر دینشان است بلکه به دروغ و تهمت از آنان روایت کرده‌اند، که کسی که دینش را کتمان می‌سازد، الله تعالی او را عزت می‌دهد، و کسی که آن را ظاهر می‌کند، الله تعالی او را ذلیل می‌کند. پس وقتی که شأن ائمه معصومین در نزد آنها چنین است، شما را بخدا، چگونه می‌توانیم بر آن ائمه اعتماد کنیم؟! آیا آنان به علمای یهود، در تحریف دین و کتمان آن، مشابه نیستند؟! و همه این‌ها بدگویی و اهانتی زشت است در حق ائمه اهل بیت. و البته که آنان از این اقوال دروغین بدور هستند!.

و کلینی نقل کرد،: «هشام‌بن حکم و حماد، از زراره، برای من نقل کردند که:‌ با خود گفتم: شیخ من دانش به خصومت ندارد. (منظورش امامش است»[۱۵].

و ملا خلیل قزوینی فارسی در شرح این روایت نوشته است: «این شیخ بی عقل شده، روش زیبای گفتگو با خصم را بلد نیست».

و کشی از زراره نقل کرده: درباره تشهد از ابو عبدالله سؤال کردم، گفتم التحیات و الصلوات… از تشهد درباره او سؤال کردم او هم گفت:‌ التحیات و الصلوات …

وقتی که بیرون شدم، باد در ریشش کردم و گفته هرگز رستگار نمی‌شود.[۱۶]

این ابو عبدالله همان جعفر صادق است که جماعتی از شیعه به او منسوب می‌باشند و در ارتباط با خود می‌گویند که جعفری هستند، و این زراره، از بزرگان و رؤسای شیعه است، و اکثر روایات مربوط به ائمه را شیعه از او نقل می‌کنند. و این حال او با امامش است،‌ واقعاً چه توهین بزرگی است که زراره آن را انجام داد. و اصلاً از میان عامه مردم چه کسی راضی می‌شود که کسی در چشمش یا ریشش تف بیندازد. حال چه رسد به امام بزرگواری همچون جعفر صادق ـ‌ رحمه‌ الله تعالی ـ

و مجلسی در جلاءالعیون می‌گوید‌: چدر بزرگم از رسول خدا  صلی الله علیه و سلم روایت کرده که: ‌وقتی که جعفر‌بن محمد‌بن علی‌بن حسین متولد شد، او را صادق نام نهید! چرا که وقتی که پنجمین اولاد او متولد شود، همانی که به جعفر نام‌گذاری می‌شود، و امامت را به دروغ مدعی می‌شود و بر الله تعالی افتراء می‌بندد، و او در نزد خدا جعفر کذاب است»[۱۷].

و این کسی که از او نقل می‌کنند، که جعفر کذاب است همان پسر امام نقی ـ یکی از ائمه معصوم در نزد شیعه و برادر تنی امام عسکری ـ است و این یکی نیز یکی از ائمه دوازده امام معصوم در نزد شیعه است. و این جعفر هم از آل علی و فاطمه و از دودمان حسین و زین‌العابدین است پس ادعای باطل آنها مبنی برحب آل بیت چگونه است؟! این سلسله نسب ایشان می باشد، یک سلسله طلایی است، اما او در نزد شیعه ـ که خود را دوستداران اهل بیت می نامند. ملقب به جعفر کذاب است. خدای سبحان به دادمان برس!.

[۱]– اصول کافی ص ۱۵۸-۱۵۹٫

[۲]– مرجع سابق, ۱۷۴٫

[۳]– فروع کافی ج ۲٫

[۴]– فروع کافی, کتاب الروضه.

[۵]– اصول کافی, ص ۴۸۲٫

[۶]– مرجع سابق, ص ۴۸۳٫

[۷]– مرجع سابق, ص ۴۸۴٫

[۸]– مرجع سابق.

[۹]– فروع کافی, ج۳, ص ۵۲٫

[۱۰]– فروع کافی, ج ۳ ص ۸۰٫

[۱۱]– اصول کافی ص ۱۷۱٫

[۱۲]– مرجع سابق ص ۳۷٫

[۱۳]– مرجع سابق ص ۱۶۳٫

[۱۴]– فروع کافی, ج۳, ص ۴۸٫

[۱۵]– اصول کافی, ص ۵۵۷٫

[۱۶]– معرفه اخبار رجال ص ۱۰۶٫

[۱۷]– جلاء العیون, باقر مجلسی, ص ۳۴۸٫

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …