امام طحاوی رحمه الله با این توضیح در صدد رد اعتقاد و باور کسانی چون داود جواربی[۱] و امثال او بوده است که قائل به تشبیه بودند. کسانی که معتقد بودند خدا جسم است و هیکل و اعضا دارد. اما خداوند از آنچه آنان معتقدند، بسیار والاتر و برتر است.[۲]
سلف صالح اتفاق نظر دارند که حد و مرزی برای خداوند متعال وجود ندارد و خداوند را به مخلوق تشبیه نمی کنند. ابو داود طیالسی می گوید: «سفیان و شعبه و حماد بن زید و حماد بن سلمه و شریک و ابو عوانه برای خداوند متعال حد و مرزی قائل نبودند و او را به مخلوقات تشبیه نمی کردند. حدیث را روایت می کردند و قائل به کیفیت و چگونگی آن نبودند. و اگر سوال می شدند، با استناد به روایات و احادیث پاسخ می دادند».
و از عبدالله بن مبارک سوال شد: «چگونه پروردگارمان را می شناسیم؟ فرمود: اینگونه که او بالای عرش است و از مخلوقاتش جداست. گفته شد: با حد (و مرزی)؟ گفت: آری با حدی»[۳].
روشن است که حد آن است که چیزی به وسیله ی آن جدا شده و از غیر خود مشخص و متمایز می گردد. و خداوند متعال در مخلوقاتش حلول نکرده و به وسیله ی آنها قیام نیافته، بلکه او پاینده و قائم به ذات خود است و غیر خود را برپا می دارد. به تعبیر دیگر خداوند قائم به مخلوقاتش نیست بلکه مخلوقاتش قائم به او هستند. بنابراین در مورد حد به این معنا، هیچگونه اختلافی جایز نیست چرا که در ورای نفی آن به این معنا، جز نفی وجود پروردگار و نفی حقیقت آن نیست. اما حد به معنای علم و قول که بندگان آن را تعیین می کنند و برای چیزی حد و مرز قائل اند، از نظر همه ی اهل سنت در خصوص خداوند متعال منتفی است.
ابوالقاسم قشیری در «رساله اش» می گوید: «از شیخ ابوعبدالله سلفی شنیدم (که او هم گفت) از منصور بن عبدالله شنیدم (که او هم گفت) از ابوالحسن شنیدم (که او هم گفت) از سهل بن عبدالله تستری شنیدم که در پاسخ سوالی راجع به ذات خداوند گفت: ذات الهی متصف به علم است. به صورت محیط و همه جانبه درک نمی شود. در این دنیا با چشم دیده نمی شود. ذات الهی به وسیله ی حقایق ایمان موجود است بدون آنکه حد و مرزی داشته باشد و به صورت محیط و همه جانبه درک شود و در موجودات و آفریده های دیگر حلول یابد. چشم ها در سرای آخرت او را می بینند. در فرمانروایی و قدرت خود چیره است. مخلوقات را از شناخت کنه و حقیقت ذاتش محروم کرده و به وسیله ی آیات و نشانه های خود، ذاتش را به آنان نمایانده و معرفی کرده است. پس دل ها او را می شناسند و چشم ها او را درک نمی کنند؛ مومنان در بهشت با چشم خود به او نگاه می کنند بدون اینکه او را به صورت محیط و همه جانبه درک کنند و نیز نهایت و پایان او را درک کنند».[۴]
اما کسانی که صفات را نفی می کنند، در راستای بعضی از صفات ثابت شده با ادله قطعی، مانند ید و وجه، به الفاظی چون ارکان و اعضا و ادوات استدلال می کنند.
ابوحنیفه رحمه الله در «فقه اکبر» می گوید: «خداوند متعال دست و صورت و نفس دارد چنانکه در قرآن این صفات ذکر شده اند. بنابراین خداوند متعال صفاتی دارد که کیفیت و چگونگی آنها مشخص نیست و در تأویل آنها گفته نمی شود: منظور از ید (دست) خداوند، قدرت و نعمت او می باشد. چرا که چنین تأویل (و تحریفی) ابطال صفت می باشد».
آنچه را امام ابوحنیفه رحمه الله در مورد صفات بیان می کند با دلایل قطعی ثابت می باشد.
[۱] – داود الجواربی: او یکی از سران فتنه و تجسیم است. ابوبکر بن ابی عوان می گوید: از زید بن هارون شنیدم که می گفت: جواربی و مریسی دو کافر هستند. سپس یزید برای جواربی مثالی ذکر نموده و گفت: داود جواربی چون کسی است که از پلی عبور می کند و پل شکافته می شود و کسانی را که بر آن هستند غرق می کند و پس از آن شیطان سر برآورده و می گوید: من داود جواربی هستم. و ابن حزم در «الملل و النحل» ذکر می کند که داود جواربی بر این باور بود که پروردگارش چون هیئت انسانی، گوشت و خون دارد. نگا: میزان الاعتدال: ۲/۲۳، ۲۶۶۱؛ و نگا: لسان المیزان، ابن حجر: ۱/۳۸۲
[۲] – و این صفاتی است که در کتاب و سنت وارد نشده است و ما بر مبنای آنها سخن نگفته و بدان اقرار نمی کنیم.
[۳] – امام عبدالله بن مبارک از این جهت مساله حد را ذکر نموده است که جهمیه آن را نفی می کردند و نفی آنها در این مورد بیانگر جدا نبودن خالق از مخلوق و آمیخته بودن آنها با هم بود. و در واقع نفی بر عرش بودن خداوند و فوقیت او تعالی را به دنبال داشت. از این جهت به آن اشاره می کند. بیان تلبیس الجهمیه: ۱/۴۴۳ (مترجم)
[۴] – نگا: شرح العقیده الطحاویه، ابن ابی عبدالعز حنفی: ۲۱۹