شفاعت (۲)

خداوند متعال می‎فرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ﴾ [سبأ: ۲۳].  «و چون اضطراب و دلهره از دل‌هایشان زدوده شود، می‌گویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ می‌دهند: حق(گفت) و او، بلندمرتبه‌ی بزرگ است».

مؤلف رحمه الله با این عنوان می‎خواهد حالت ملائکه را بیان کند که قوی‎ترین و بزرگترین مخلوقاتی هستند که علاوه از الله مورد پرستش قرار گرفته‎اند، پس وقتی آنها در برابر خدا اینگونه هستند که از او بیم و ترس دارند ، چگونه برخی آنها را به جای الله به فریاد می‌خوانند؟!.

پس وقتی ملائکه به تنهایی و مستقل و یا به صورت واسطه و شفاعت همراه خدا خوانده نمی‎شوند؛ مرده‎ها و بت‎ها که توانایی هیچ کاری را ندارند باید به طریق اولی به فریاد خوانده نشوند و مورد پرستش قرار نگیرند و این ردّی است بر همه‌ی گروه‌های مشرکین که همراه خداوند کسانی را می‎خوانند که از ملائکه به مراتب پایین‎ترند و حتی در یک ویژگی از ویژگی های ملائکه هم با آنها مشترک نیستند.

و خداوند متعال در مورد ملائکه می‎فرماید:  ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَادٞ مُّکۡرَمُونَ٢۶ لَا یَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ یَعۡمَلُونَ٢٧ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡیَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ٢٨﴾ [الأنبیاء: ۲۶- ۲۸]. «و گفتند: (پروردگار) رحمان(از فرشتگان) فرزندی برگزیده است. او پاک و منزه است. بلکه(فرشتگان) بندگانی گرامی هستند. در گفتار بر او پیشی نمی‌گیرند و به فرمانش عمل می‌کنند.(پروردگار) آینده و گذشته‌ی آنان را می‌داند و جز برای کسی که پروردگار رضایت دهد، شفاعت نمی‌کنند و از ترس پروردگار هراسان و بیمناکند».

این حالت و صفات ملائکه است و با این وجود آنها از هیچ ربوبیت و الوهیتی برخوردار نیستند، بلکه ربوبیت و الوهیت فقط از آن خداوند است و او شریکی ندارد و همچنین در این آیه می‎گوید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾  یعنی: وقتی هراس و اضطراب از آنها دور شد که این قول را ابن عباس، ابن عمر، ابوعبدالرحمان سلمی، شعبی، حسن و غیره… گفته‌اند.

ضمیر (در کلمه‌ی قلوبهم) به چیزی بر می‎گردد که ضمیرهای غایب به آن بر می‎گردند در(لا یَملکون) و در «مالهم» و «ما له منهم».

«حتّی» بر غایت دلالت می‎نماید ولی در این کلام چیزی نیست که که«حتی» غایتِ آن باشد، از این رو ابن عطیه می‎گوید: «در جمله چیز محذوفی است که ظاهرا بر آن دلالت می‎کند، گویا می‎گوید: و نه آنها شفاعت کننده هستند آن‎طور که شما گمان می‎برید، بلکه آنها همیشه بندگانی فرمانبردار هستند[۱]».

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾ منظور ملائکه است، چنان که ابن جریر و غیره گفته‎اند[۲].

ابن کثیر می‎گوید: «و آن حقی است که هیچ تردیدی در آن نیست، به دلیل صحت احادیث و روایاتی که در مورد آن آمده‎اند[۳]».

ابوحیان می‎گوید:[۴] احادیث زیادی از پیامبر روایت شده که﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾ [سبأ: ۲۳] مراد ملائکه می‎باشد، هنگامی که صدای وحی خداوند به جبرئیل را می‎شنوند و خداوند متعال با وحی به جبرئیل امر می‌کند؛ صدایی همچون کشاندن زنجیر آهنینی بر سنگی را می‎شنوند و در این هنگام از هیبت و عظمت الهی هراسان و مضطرب می‎شوند و با این معنی، این آیه با آیه‌ی اول که در آن ملائکه ذکر شده‎اند مرتبط می‎گردد و هر کسی نفهمد که از ابتدا فرموده الهی که (الذین زعمتم) به ملائکه اشاره می‌کند، نمی‎تواند آیه را به ما قبل آن ربط دهد[۵].

ابن کثیر می‎گوید: «این عظمت بسیار بلندی است و آن اینکه وقتی خداوند به وحی سخن می‎گوید، اهل آسمان کلام او را می‎شنوند و آنگاه از هیبت او لرزه بر اندام می‎شوند و حالت بیهوشی به آنها دست می‎دهد. این را ابن مسعود، مسروق و غیره… گفته‎اند[۶]».

گفته‌اش: «قالوا الحق» یعنی می‎گویند: خداوند حق گفته است، چون وقتی آنها سخن خدا را می‎شنوند و بیهوش می‎افتند وسپس به هوش می‎آیند، از یکدیگر می‎پرسند و می‎گویند: (ماذا قال ربّکم) پروردگارتان چه گفت؟ می‎گویند: حق گفت.

گفته‌اش: (و هو العلی) یعنی بلند مرتبه، پس او بر فراز هر چیزی است. و او تعالی در عرش است که عرش بالای آسمان‎هاست، چنان که می‎فرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ۵﴾ [طه: ۵]  «‏(او) پروردگار گسترده­مهر و رحمان است که بر عرش استواء دارد».

در حدیث صحیح از ابوهریره روایت است که می‎گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «وقتی خداوند در آسمان کار را فیصله می‎نماید؛ ملائکه به عنوان اطاعت و انقیاد بالهایشان را به هم می‎زنند و صدایی دارد مانند کوبیده‌شدن زنجیر بر سنگ که این صدا در قلب فرشته‎ها نفوذ می‎کند: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ﴾ [سبأ: ۲۳] «و چون اضطراب و دلهره از دل‌هایشان زدوده شود، می‌گویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ می‌دهند: حق(گفت) و او، بلندمرتبه‌ی بزرگ است».

آنگاه این گفته‎های الهی را شیاطینی که برای استراق سمع [از رویدادهای عالم بالا] تلاش می‌کنند، می‌شنوند و استراق سمع کنندگان روی همدیگر قرار می‎گیرند.

سفیان با دستش کیفیت روی هم قرار گرفتن شیاطین را نشان داد و انگشتانش را از هم جدا کرده و آن را کج کرد و آن شیطانی که در بالا است سخن را می‎شنود و آن را به شیاطینی که پایین او هستند می‎رسانند و آن به دیگری، همین‎طور تا به کاهن برسد. شهاب سنگ، شیاطین را فرا می‎گیرد و گاهی قبل از آن که شهاب سنگ با او برخورد نماید آن را به کاهن می‎رساند و کاهن با آن صد دروغ اضافه می‎کند و گفته می‎شود: آیا فلان روز به ما فلان سخن را نگفت و به سبب آن سخنی که از آسمان شنیده شده کاهن تصدیق می‎شود.

گفته‌اش: (فی الصحیح) یعنی: در صحیح بخاری[۷].

گفته‌اش: (وقتی خداوند در آسمان کار را فیصله می‎نماید) یعنی وقتی در آسمان به چیزی سخن می‎گوید که آن را فیصله نموده که در آینده انجام شود، چنان که سعید بن منصور، ابوداود و ابن جریر از ابن مسعود روایت کرده‎اند که گفت: «وقتی خداوند به وحی سخن می‎گوید، اهل آسمان صدایی می‎شنوند مانند صدای کشاندن زنجیر بر صخره‌ی سنگ[۸].

ابن أبی حاتم و ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده‎اند که گفت: وقتی خداوند به محمد صلی الله علیه و سلم وحی نمود فرشته‎ای که قاصد است را فرا خواند تا او را همراه وحی بفرستد، آنگاه ملائکه صدای خداوند را شنیدند که به وحی سخن می‎گوید، وقتی دلهایشان آرام می‎گیرد، می‎پرسند که خداوند چه گفت، آنگاه می‎گویند: حق گفته است و می‎دانند که خداوند جز حق نمی‎گوید[۹].

و گفته‌اش: فرشته‎ها به نشان فروتنی در برابر گفته‌ی خداوند بالهایشان را به هم می‎زنند، حافظ می‎گوید: خضعاناً یعنی خاضعین (با فروتنی)[۱۰].

گفته‌اش: (گویا صدایی که شنیده می‎شد مانند صدای کوبیده شدن زنجیر آهنین بر صخره سنگی بود). حافظ می‎گوید: این مانند سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم است که در مورد آغاز وحی می‎فرماید: «صدایی مانند صدای زنگ» و آن صدای فرشته است که وحی را می‎رساند.

ابن مردویه از ابن مسعود و او از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت می‎کند: «وقتی خداوند به وحی سخن می‎گوید، اهل آسمان‎ها صدایی می‎شنوند مانند صدای زنجیر بر صخره‌ی سنگ…[۱۱]». حدیث[۱۲].

و گفته‌اش: خداوند این قول و گفته را در قلب ملائکه می اندازد و در دلهایشان نفوذ می‎کند تا اینکه از ‎آن مضطرب می‎شوند. چنان‎که در حدیث نواس و در روایت ابن عباس که ابن مردویه از طریق عطا بن سائب و او از سعید بن جبیر و او از ابن عباس روایت ‎می‎کند: «بر اهل هیچ آسمانی فرود نمی‎آید مگر آنکه بیهوش می‎شوند[۱۳]».

ابوداود از ابن مسعود و غیره و آنها از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کرده‎اند: «وقتی خداوند به وحی سخن می‎گوید اهل آسمان دنیا صدایی مانند صدای کشاندن زنجیر بر صخره سنگ می‎شنوند و بیهوش می‎افتند و همچنان باقی می‎مانند تا اینکه جبرئیل نزد آنها می‎آید…».

گفته‌اش: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾ [سبأ: ۲۳]. یعنی تا آن‎که ترس و هراس از دلهایشان دور می‎شود.

﴿قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ﴾ [سبأ: ۲۳].  فرشگان به یکدیگر می‎گویند: پروردگارتان چه گفت؟

﴿قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ﴾ [سبأ: ۲۳]. می‎گویند: خداوند حق گفت، می‎دانند که خداوند جز حق چیزی دیگر نمی‎گوید.

گفته‌اش: (شیاطینی که برای استراق سمع در عالم بالا کوشا هستند سخنی را که خداوند فیصله نموده می‎شنوند). شیاطین روی یکدیگر سوار می‎شوند و صدای فرشتگان که درباره‌ی فرمان خداوند، سخن می‌گویند را می‌شنوند، چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿وَحَفِظۡنَٰهَا مِن کُلِّ شَیۡطَٰنٖ رَّجِیمٍ١٧ إِلَّا مَنِ ٱسۡتَرَقَ ٱلسَّمۡعَ فَأَتۡبَعَهُۥ شِهَابٞ مُّبِینٞ١٨﴾ [الحجر: ۱۷- ۱۸] «و‌ آن‌ را از هر شیطان رانده‌شده‌ای محافظت کردیم. مگر آنکه دزدانه(به اخبار آسمان) گوش فرا دهد که بدین‌سان شهابی روشن دنبالش می‌کند».  و در صحیح بخاری عایشه‌ی صدیقه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت می‎کند که فرمود: «ملائکه در ابرها فرود می‎آیند و از آنچه در آسمان‎ها فیصله شده سخن می‎گویند، شیاطین با استراق سمع سخنان آنها را می‎شنوند و آن را به کاهنان می‎رسانند و کاهنان به آن صد دروغ از سوی خود اضافه می‎کنند[۱۴]».

ظاهر این حدیث می‎گوید که شیاطین سخن آن ملائکه‎ای که در آسمان دنیا هستند را نمی‎شنوند بلکه سخن ملائکه‎ای که در ابرها هستند را می‌شنوند.

گفته‌اش: (سفیان کیفیت سوار شدن شیاطین بر یکدیگر را با دستهایش نشان داد).

او سفیان بن عُیینه ابو محمد هلالی کوفی مکی است. وی ثقه، حافظ، فقیه، امام و حجت بود. اما در اواخر عمرش حافظه‎اش تغییر کرده بود و گاهی تدلیس می‎کرد اما از افراد ثقه روایت می‎نمود وی در سال۱۹۸ هـ.ق در نود و یک سالگی در گذشت[۱۵].

گفته‌اش: (شیطانی که در بالاست سخنی را که می‎شنود به شیطانی که در پایین‌تر او است می‎رساند) و همین‎طور تا که آن را به کاهن می‎رسانند و آنگاه با شهاب سنگ هدف قرار می‎گیرند.

گفته‌اش: (و گاهی این شهاب و ستاره‎ای که به سوی شیاطین پرتاب می‎شود آنها را فرا می‎گیرد) شهاب سنگ: ستاره‌ای است که با آن هدف قرار می‌گیرند؛

یعنی گاهی پیش از آنکه سخن را به شیطان پایین‌تر برسانند شهاب سنگ آنها را در می‌یابد و گاهی پیش از آنکه شهاب سنگ به آنها برخورد کند سخن را می‎رسانند و این دلالت می‎نماید که زده شدن شیاطین با شهاب سنگ قبل از مبعث وجود داشته است.

 چنان‎که احمد، مسلم، ترمذی و نسائی از معمر و او از زهری و او از علی بن حسین و او از ابن عباس روایت می‎کند که گفت‎: پیامبر صلی الله علیه و سلم در میان تعدادی از یارانش نشسته بود ستاره‎ای پرتاب شد و همه جا روشن گردید، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «در دواران جاهلیت وقتی چنین چیزی را مشاهده می‎کردید چه می‎گفتید؟». گفتند: می‎گفتیم: مرد بزرگی به دنیا آمده یا مرد بزرگی می‎میرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «این ستاره‎ها برای مرگ یا زندگی کسی پرتاب نمی‎شود، بلکه وقتی پروردگارمان کاری را فیصله می‎کند حاملان عرش تسبیح می‎گویند و سپس اهل آسمانی که بعد از حاملان عرش قرار دارند تسبیح می‎گویند، ملائکه‎ای که بعد از حاملان عرش قرار دارند به حاملان عرش می‎گویند: پروردگارتان چه گفت؟ آنها به ایشان خبر می‎دهند و اهل هر آسمانی به اهل آسمان دیگر خبر می‎دهد تا اینکه خبر به این آسمان می‎رسد و جن‎ها استراق سمع می‎کنند آنگاه با ستاره‎ها زده می‎شوند و هر سخنی که بیاورند اگر به همان صورتی که شنیده‎اند باشد حق است، اما آنها آن را تحریف می‎کنند و اضافه می‎نمایند».

 

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– المحرر الوجیز ابن عطیه۴/۴۱۸٫

[۲]– تفسیر ابن جریر۲۲/۹۲۹۳٫

[۳]– تفسیر ابن کثیر۳/۵۷۳٫

[۴]– آنچه شیخ سلیمان به أبی حیان نسبت داده، أبی حیان او را از ابن عطیه نقل کرده، پس سخن مال ابن عطیه است.

[۵]– المحرر الوجیز۴/۴۱۸ و البحر المحیط۷/۲۶۵٫

[۶]– تفسیر ابن کثیر.

[۷]– صحیح بخاری ش ۴۷۰۱، ۴۸۰۰، ۷۴۸۱ از ابوهریره.

[۸]– بخاری در کتاب التوحید به صورت معلق باب ش ۳۲(۶/۲۷۱۹- البغا) و در خلق افعال ص۹۹ به صورت موصول روایت کرده است و سعید بن منصور در تفسیرش و عبد بن حُمید، ابن منذر، ابن أبی حاتم و ابن مردویه روایت کرده‎اند چنان که در الدر المنثور۶/۶۹۹ آمده و ابن جریر در تفسیرش ۲۲/۹۰ و ابن خزیمه در کتاب التوحید ش۲۰۸، ۲۱۱ و محمد بن نصر در تعظیم قدر الصلوه ش۲۱۷- ۲۱۸ و ابوالشیخ در العظمه ش۲۸ و لالکائی در شرح اصول الاعتقاد ش۵۴۹ و ابوبکر نجاد در الرد علی من یقول بخلق القرآن ش۶-۵ و دیگران روایت کرده‎اند. و اسناد آن صحیح است و به صورت مرفوع روایت شده است. که تخریجش خواهد آمد.

[۹]– ابن جریر در تفسیرش۲۲/۹۱ و ابن أبی حاتم و ابن مردویه روایت کرده‎اند چنان که در الدر المنثور۶/۶۹۷ از طریق محمد بن سعد عوفی و او از پدرانش روایت می‎کند که اسنادش ضعیف است؛ نگا: الرد علی المنطقیین شیخ الاسلام ص۵۳۳٫

[۱۰]– فتح الباری۸/۵۳۸٫

[۱۱]– ابو داوود در سنن ۴۷۳۸، ابن خزیمه کتاب التوحید ۲۰۷، ابن حبان در صحیح ش۳۷، آجری در الشریعه ص۲۹۴-۲۹۵، بیهقی در الأسماء و الصفات ۱/۵۰۷، لالکائی در شرح اصول اعتقاد اهل السنه، ش۵۴۷-۵۴۸، خطیب در تاریخ بغداد ۱۱/۳۹۲ و دیگران از ابن مسعود و او از پیامبر روایت کرده‎اند. و ابن خزیمه، ابن حبان و دیگران آن را صحیح دانسته‌اند. دارالقطنی در العلل ۵/۲۴۲ می‎گوید روایت آن به صورت موقوف محفوظ‎تر است. و خطیب در تاریخ خود می‎گوید این حدیث غریب است و شاگردان أبی معاویه از او به صورت موقوف روایت کرده‎اند و این حدیث شواهدی دارد که از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت شده چنان که از ابوهریره، نواس، ابن عباس و غیره… آمده است.نگا: السلسله الصحیحه ش۱۲۹۳٫

[۱۲]– فتح الباری ۸/۵۳۸٫

[۱۳]– ابن مردویه روایت کرده است چنان که در فتح الباری۸/۵۳۸، بیهقی در دلایل النبوه ۲/۲۴۰، ابن عساکر در تاریخ ۴/۳۹۰ و دیگران، و این حدیث از روایت حماد بن سلمه از عطاء بن السائب است که دچار اختلاط شده است و حماد بن سلمه از کسانی است که پیش از اختلاط و پس از آن از وی روایت کرده‌اند.

[۱۴]– امام بخاری در صحیحش ش۳۲۱۰ از عایشه روایت کرده است.

[۱۵]– شرح حال او را در تهذیب الکمال ۱۱/۱۷۷ مطالعه کنید.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …