خداوند متعال میفرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ﴾ [سبأ: ۲۳]. «و چون اضطراب و دلهره از دلهایشان زدوده شود، میگویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ میدهند: حق(گفت) و او، بلندمرتبهی بزرگ است».
مؤلف رحمه الله با این عنوان میخواهد حالت ملائکه را بیان کند که قویترین و بزرگترین مخلوقاتی هستند که علاوه از الله مورد پرستش قرار گرفتهاند، پس وقتی آنها در برابر خدا اینگونه هستند که از او بیم و ترس دارند ، چگونه برخی آنها را به جای الله به فریاد میخوانند؟!.
پس وقتی ملائکه به تنهایی و مستقل و یا به صورت واسطه و شفاعت همراه خدا خوانده نمیشوند؛ مردهها و بتها که توانایی هیچ کاری را ندارند باید به طریق اولی به فریاد خوانده نشوند و مورد پرستش قرار نگیرند و این ردّی است بر همهی گروههای مشرکین که همراه خداوند کسانی را میخوانند که از ملائکه به مراتب پایینترند و حتی در یک ویژگی از ویژگی های ملائکه هم با آنها مشترک نیستند.
و خداوند متعال در مورد ملائکه میفرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَادٞ مُّکۡرَمُونَ٢۶ لَا یَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ یَعۡمَلُونَ٢٧ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡیَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ٢٨﴾ [الأنبیاء: ۲۶- ۲۸]. «و گفتند: (پروردگار) رحمان(از فرشتگان) فرزندی برگزیده است. او پاک و منزه است. بلکه(فرشتگان) بندگانی گرامی هستند. در گفتار بر او پیشی نمیگیرند و به فرمانش عمل میکنند.(پروردگار) آینده و گذشتهی آنان را میداند و جز برای کسی که پروردگار رضایت دهد، شفاعت نمیکنند و از ترس پروردگار هراسان و بیمناکند».
این حالت و صفات ملائکه است و با این وجود آنها از هیچ ربوبیت و الوهیتی برخوردار نیستند، بلکه ربوبیت و الوهیت فقط از آن خداوند است و او شریکی ندارد و همچنین در این آیه میگوید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾ یعنی: وقتی هراس و اضطراب از آنها دور شد که این قول را ابن عباس، ابن عمر، ابوعبدالرحمان سلمی، شعبی، حسن و غیره… گفتهاند.
ضمیر (در کلمهی قلوبهم) به چیزی بر میگردد که ضمیرهای غایب به آن بر میگردند در(لا یَملکون) و در «مالهم» و «ما له منهم».
«حتّی» بر غایت دلالت مینماید ولی در این کلام چیزی نیست که که«حتی» غایتِ آن باشد، از این رو ابن عطیه میگوید: «در جمله چیز محذوفی است که ظاهرا بر آن دلالت میکند، گویا میگوید: و نه آنها شفاعت کننده هستند آنطور که شما گمان میبرید، بلکه آنها همیشه بندگانی فرمانبردار هستند[۱]».
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾ منظور ملائکه است، چنان که ابن جریر و غیره گفتهاند[۲].
ابن کثیر میگوید: «و آن حقی است که هیچ تردیدی در آن نیست، به دلیل صحت احادیث و روایاتی که در مورد آن آمدهاند[۳]».
ابوحیان میگوید:[۴] احادیث زیادی از پیامبر روایت شده که﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾ [سبأ: ۲۳] مراد ملائکه میباشد، هنگامی که صدای وحی خداوند به جبرئیل را میشنوند و خداوند متعال با وحی به جبرئیل امر میکند؛ صدایی همچون کشاندن زنجیر آهنینی بر سنگی را میشنوند و در این هنگام از هیبت و عظمت الهی هراسان و مضطرب میشوند و با این معنی، این آیه با آیهی اول که در آن ملائکه ذکر شدهاند مرتبط میگردد و هر کسی نفهمد که از ابتدا فرموده الهی که (الذین زعمتم) به ملائکه اشاره میکند، نمیتواند آیه را به ما قبل آن ربط دهد[۵].
ابن کثیر میگوید: «این عظمت بسیار بلندی است و آن اینکه وقتی خداوند به وحی سخن میگوید، اهل آسمان کلام او را میشنوند و آنگاه از هیبت او لرزه بر اندام میشوند و حالت بیهوشی به آنها دست میدهد. این را ابن مسعود، مسروق و غیره… گفتهاند[۶]».
گفتهاش: «قالوا الحق» یعنی میگویند: خداوند حق گفته است، چون وقتی آنها سخن خدا را میشنوند و بیهوش میافتند وسپس به هوش میآیند، از یکدیگر میپرسند و میگویند: (ماذا قال ربّکم) پروردگارتان چه گفت؟ میگویند: حق گفت.
گفتهاش: (و هو العلی) یعنی بلند مرتبه، پس او بر فراز هر چیزی است. و او تعالی در عرش است که عرش بالای آسمانهاست، چنان که میفرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ۵﴾ [طه: ۵] «(او) پروردگار گستردهمهر و رحمان است که بر عرش استواء دارد».
در حدیث صحیح از ابوهریره روایت است که میگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «وقتی خداوند در آسمان کار را فیصله مینماید؛ ملائکه به عنوان اطاعت و انقیاد بالهایشان را به هم میزنند و صدایی دارد مانند کوبیدهشدن زنجیر بر سنگ که این صدا در قلب فرشتهها نفوذ میکند: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ﴾ [سبأ: ۲۳] «و چون اضطراب و دلهره از دلهایشان زدوده شود، میگویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ میدهند: حق(گفت) و او، بلندمرتبهی بزرگ است».
آنگاه این گفتههای الهی را شیاطینی که برای استراق سمع [از رویدادهای عالم بالا] تلاش میکنند، میشنوند و استراق سمع کنندگان روی همدیگر قرار میگیرند.
سفیان با دستش کیفیت روی هم قرار گرفتن شیاطین را نشان داد و انگشتانش را از هم جدا کرده و آن را کج کرد و آن شیطانی که در بالا است سخن را میشنود و آن را به شیاطینی که پایین او هستند میرسانند و آن به دیگری، همینطور تا به کاهن برسد. شهاب سنگ، شیاطین را فرا میگیرد و گاهی قبل از آن که شهاب سنگ با او برخورد نماید آن را به کاهن میرساند و کاهن با آن صد دروغ اضافه میکند و گفته میشود: آیا فلان روز به ما فلان سخن را نگفت و به سبب آن سخنی که از آسمان شنیده شده کاهن تصدیق میشود.
گفتهاش: (فی الصحیح) یعنی: در صحیح بخاری[۷].
گفتهاش: (وقتی خداوند در آسمان کار را فیصله مینماید) یعنی وقتی در آسمان به چیزی سخن میگوید که آن را فیصله نموده که در آینده انجام شود، چنان که سعید بن منصور، ابوداود و ابن جریر از ابن مسعود روایت کردهاند که گفت: «وقتی خداوند به وحی سخن میگوید، اهل آسمان صدایی میشنوند مانند صدای کشاندن زنجیر بر صخرهی سنگ[۸].
ابن أبی حاتم و ابن مردویه از ابن عباس روایت کردهاند که گفت: وقتی خداوند به محمد صلی الله علیه و سلم وحی نمود فرشتهای که قاصد است را فرا خواند تا او را همراه وحی بفرستد، آنگاه ملائکه صدای خداوند را شنیدند که به وحی سخن میگوید، وقتی دلهایشان آرام میگیرد، میپرسند که خداوند چه گفت، آنگاه میگویند: حق گفته است و میدانند که خداوند جز حق نمیگوید[۹].
و گفتهاش: فرشتهها به نشان فروتنی در برابر گفتهی خداوند بالهایشان را به هم میزنند، حافظ میگوید: خضعاناً یعنی خاضعین (با فروتنی)[۱۰].
گفتهاش: (گویا صدایی که شنیده میشد مانند صدای کوبیده شدن زنجیر آهنین بر صخره سنگی بود). حافظ میگوید: این مانند سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم است که در مورد آغاز وحی میفرماید: «صدایی مانند صدای زنگ» و آن صدای فرشته است که وحی را میرساند.
ابن مردویه از ابن مسعود و او از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکند: «وقتی خداوند به وحی سخن میگوید، اهل آسمانها صدایی میشنوند مانند صدای زنجیر بر صخرهی سنگ…[۱۱]». حدیث[۱۲].
و گفتهاش: خداوند این قول و گفته را در قلب ملائکه می اندازد و در دلهایشان نفوذ میکند تا اینکه از آن مضطرب میشوند. چنانکه در حدیث نواس و در روایت ابن عباس که ابن مردویه از طریق عطا بن سائب و او از سعید بن جبیر و او از ابن عباس روایت میکند: «بر اهل هیچ آسمانی فرود نمیآید مگر آنکه بیهوش میشوند[۱۳]».
ابوداود از ابن مسعود و غیره و آنها از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کردهاند: «وقتی خداوند به وحی سخن میگوید اهل آسمان دنیا صدایی مانند صدای کشاندن زنجیر بر صخره سنگ میشنوند و بیهوش میافتند و همچنان باقی میمانند تا اینکه جبرئیل نزد آنها میآید…».
گفتهاش: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾ [سبأ: ۲۳]. یعنی تا آنکه ترس و هراس از دلهایشان دور میشود.
﴿قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ﴾ [سبأ: ۲۳]. فرشگان به یکدیگر میگویند: پروردگارتان چه گفت؟
﴿قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ﴾ [سبأ: ۲۳]. میگویند: خداوند حق گفت، میدانند که خداوند جز حق چیزی دیگر نمیگوید.
گفتهاش: (شیاطینی که برای استراق سمع در عالم بالا کوشا هستند سخنی را که خداوند فیصله نموده میشنوند). شیاطین روی یکدیگر سوار میشوند و صدای فرشتگان که دربارهی فرمان خداوند، سخن میگویند را میشنوند، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَحَفِظۡنَٰهَا مِن کُلِّ شَیۡطَٰنٖ رَّجِیمٍ١٧ إِلَّا مَنِ ٱسۡتَرَقَ ٱلسَّمۡعَ فَأَتۡبَعَهُۥ شِهَابٞ مُّبِینٞ١٨﴾ [الحجر: ۱۷- ۱۸] «و آن را از هر شیطان راندهشدهای محافظت کردیم. مگر آنکه دزدانه(به اخبار آسمان) گوش فرا دهد که بدینسان شهابی روشن دنبالش میکند». و در صحیح بخاری عایشهی صدیقه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکند که فرمود: «ملائکه در ابرها فرود میآیند و از آنچه در آسمانها فیصله شده سخن میگویند، شیاطین با استراق سمع سخنان آنها را میشنوند و آن را به کاهنان میرسانند و کاهنان به آن صد دروغ از سوی خود اضافه میکنند[۱۴]».
ظاهر این حدیث میگوید که شیاطین سخن آن ملائکهای که در آسمان دنیا هستند را نمیشنوند بلکه سخن ملائکهای که در ابرها هستند را میشنوند.
گفتهاش: (سفیان کیفیت سوار شدن شیاطین بر یکدیگر را با دستهایش نشان داد).
او سفیان بن عُیینه ابو محمد هلالی کوفی مکی است. وی ثقه، حافظ، فقیه، امام و حجت بود. اما در اواخر عمرش حافظهاش تغییر کرده بود و گاهی تدلیس میکرد اما از افراد ثقه روایت مینمود وی در سال۱۹۸ هـ.ق در نود و یک سالگی در گذشت[۱۵].
گفتهاش: (شیطانی که در بالاست سخنی را که میشنود به شیطانی که در پایینتر او است میرساند) و همینطور تا که آن را به کاهن میرسانند و آنگاه با شهاب سنگ هدف قرار میگیرند.
گفتهاش: (و گاهی این شهاب و ستارهای که به سوی شیاطین پرتاب میشود آنها را فرا میگیرد) شهاب سنگ: ستارهای است که با آن هدف قرار میگیرند؛
یعنی گاهی پیش از آنکه سخن را به شیطان پایینتر برسانند شهاب سنگ آنها را در مییابد و گاهی پیش از آنکه شهاب سنگ به آنها برخورد کند سخن را میرسانند و این دلالت مینماید که زده شدن شیاطین با شهاب سنگ قبل از مبعث وجود داشته است.
چنانکه احمد، مسلم، ترمذی و نسائی از معمر و او از زهری و او از علی بن حسین و او از ابن عباس روایت میکند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم در میان تعدادی از یارانش نشسته بود ستارهای پرتاب شد و همه جا روشن گردید، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «در دواران جاهلیت وقتی چنین چیزی را مشاهده میکردید چه میگفتید؟». گفتند: میگفتیم: مرد بزرگی به دنیا آمده یا مرد بزرگی میمیرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «این ستارهها برای مرگ یا زندگی کسی پرتاب نمیشود، بلکه وقتی پروردگارمان کاری را فیصله میکند حاملان عرش تسبیح میگویند و سپس اهل آسمانی که بعد از حاملان عرش قرار دارند تسبیح میگویند، ملائکهای که بعد از حاملان عرش قرار دارند به حاملان عرش میگویند: پروردگارتان چه گفت؟ آنها به ایشان خبر میدهند و اهل هر آسمانی به اهل آسمان دیگر خبر میدهد تا اینکه خبر به این آسمان میرسد و جنها استراق سمع میکنند آنگاه با ستارهها زده میشوند و هر سخنی که بیاورند اگر به همان صورتی که شنیدهاند باشد حق است، اما آنها آن را تحریف میکنند و اضافه مینمایند».
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– المحرر الوجیز ابن عطیه۴/۴۱۸٫
[۲]– تفسیر ابن جریر۲۲/۹۲۹۳٫
[۳]– تفسیر ابن کثیر۳/۵۷۳٫
[۴]– آنچه شیخ سلیمان به أبی حیان نسبت داده، أبی حیان او را از ابن عطیه نقل کرده، پس سخن مال ابن عطیه است.
[۵]– المحرر الوجیز۴/۴۱۸ و البحر المحیط۷/۲۶۵٫
[۶]– تفسیر ابن کثیر.
[۷]– صحیح بخاری ش ۴۷۰۱، ۴۸۰۰، ۷۴۸۱ از ابوهریره.
[۸]– بخاری در کتاب التوحید به صورت معلق باب ش ۳۲(۶/۲۷۱۹- البغا) و در خلق افعال ص۹۹ به صورت موصول روایت کرده است و سعید بن منصور در تفسیرش و عبد بن حُمید، ابن منذر، ابن أبی حاتم و ابن مردویه روایت کردهاند چنان که در الدر المنثور۶/۶۹۹ آمده و ابن جریر در تفسیرش ۲۲/۹۰ و ابن خزیمه در کتاب التوحید ش۲۰۸، ۲۱۱ و محمد بن نصر در تعظیم قدر الصلوه ش۲۱۷- ۲۱۸ و ابوالشیخ در العظمه ش۲۸ و لالکائی در شرح اصول الاعتقاد ش۵۴۹ و ابوبکر نجاد در الرد علی من یقول بخلق القرآن ش۶-۵ و دیگران روایت کردهاند. و اسناد آن صحیح است و به صورت مرفوع روایت شده است. که تخریجش خواهد آمد.
[۹]– ابن جریر در تفسیرش۲۲/۹۱ و ابن أبی حاتم و ابن مردویه روایت کردهاند چنان که در الدر المنثور۶/۶۹۷ از طریق محمد بن سعد عوفی و او از پدرانش روایت میکند که اسنادش ضعیف است؛ نگا: الرد علی المنطقیین شیخ الاسلام ص۵۳۳٫
[۱۰]– فتح الباری۸/۵۳۸٫
[۱۱]– ابو داوود در سنن ۴۷۳۸، ابن خزیمه کتاب التوحید ۲۰۷، ابن حبان در صحیح ش۳۷، آجری در الشریعه ص۲۹۴-۲۹۵، بیهقی در الأسماء و الصفات ۱/۵۰۷، لالکائی در شرح اصول اعتقاد اهل السنه، ش۵۴۷-۵۴۸، خطیب در تاریخ بغداد ۱۱/۳۹۲ و دیگران از ابن مسعود و او از پیامبر روایت کردهاند. و ابن خزیمه، ابن حبان و دیگران آن را صحیح دانستهاند. دارالقطنی در العلل ۵/۲۴۲ میگوید روایت آن به صورت موقوف محفوظتر است. و خطیب در تاریخ خود میگوید این حدیث غریب است و شاگردان أبی معاویه از او به صورت موقوف روایت کردهاند و این حدیث شواهدی دارد که از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت شده چنان که از ابوهریره، نواس، ابن عباس و غیره… آمده است.نگا: السلسله الصحیحه ش۱۲۹۳٫
[۱۲]– فتح الباری ۸/۵۳۸٫
[۱۳]– ابن مردویه روایت کرده است چنان که در فتح الباری۸/۵۳۸، بیهقی در دلایل النبوه ۲/۲۴۰، ابن عساکر در تاریخ ۴/۳۹۰ و دیگران، و این حدیث از روایت حماد بن سلمه از عطاء بن السائب است که دچار اختلاط شده است و حماد بن سلمه از کسانی است که پیش از اختلاط و پس از آن از وی روایت کردهاند.
[۱۴]– امام بخاری در صحیحش ش۳۲۱۰ از عایشه روایت کرده است.
[۱۵]– شرح حال او را در تهذیب الکمال ۱۱/۱۷۷ مطالعه کنید.