شفاعت(۱۱)

ذهبی می‎گوید: «از پانصد سال قبل تا زمان ایشان کسی مانند ایشان نیامده است». و در روایت دیگری «چهارصد». و همچنین می‎گوید: «اگر بین رکن و مقام ابراهیم سوگند داده شوم سوگند می‎خورم که مانند او را ندیده‎ام و او با چشمان خویش مانند خودش را ندیده است، رحمت خدا بر او باد».

 و ابن دقیق العید می‎گوید: «وقتی نزد ابن تیمیه رفتم او را مردی دیدم که همه‌ی دانش‎ها جلوی چشمان او قرار دارد و او آنچه را که می‎خواهد بر می‎دارد و آنچه را که می‎خواهد رها می‎کند، خلاصه اینکه بعد از عصر امام احمد او شبیه و همتایی ندارد».

ایشان در سال ۷۲۸ هـ.ق وفات یافت[۱].

گفته‌اش: (خداوند غیر از خود همه‌ی آنچه را که مشرکین دست به دامان آن می‎شوند را نفی کرده است). یعنی خداوند متعال در آیه‌ی مذکور اعتقاد مشرکین را در مورد غیر الله که معتقد به مالکیت، شرکت در آن، معاونت و شفاعت‎اند را نفی کرده است و مشرکین به این چهار چیز دست می‎آویزند.

گفته‌اش: (این که مالکیت برای غیر الله باشد را نفی کرده است). چنان‎که می‎فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّهٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِیهِمَا مِن شِرۡکٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ٢٢﴾ [سبأ: ۲۲].

 «بگو: کسانی را که جز الله (فریادرس خویش) می‌پندارید، بخوانید؛ ذره‌ای را در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی  ندارند و (پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاری‌دهنده‌ای ندارد».

بنابراین هر کسی به اندازه ذره‎ای مالکیت چیزی را در آسمان‎ها و زمین در اختیار ندارد شایسته نیست که به فریاد خوانده شود.

گفته‌اش: «أو قِسط مِنهُ» (یا قسمتی از آن) یعنی: از مالکیت. و قِسط (با کسره قاف) یعنی: قسمتی از چیزی، چنان‎که خداوند می‎فرماید: ﴿وَمَا لَهُمۡ فِیهِمَا مِن شِرۡکٖ﴾ یعنی: ملائکه و دیگر کسانی که صدا می‎زنید هیچ شراکتی در آسمان‎ها و زمین ندارند و کسی که مالک نیست و شریک مالک هم نیست چگونه بجز الله به فریاد خوانده شود؟!

گفته‌اش: (یا کمک و مددکار خداوند باشد). که در این فرموده‌اش توضیح داده شده است: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ﴾ یعنی کسانی که به فریاد می‎خوانید هیچ یک از آنان مددکار و یاور خداوند نیستند.

گفته‌اش: (و فقط شفاعت باقی می‎ماند پس روشن گردید که شفاعت فایده‎ای نمی‎دهد مگر برای کسی که خداوند اجازه دهد…)

شرایطی که باید کسی که خوانده می‌شود داشته باشد چهار تا هستند و اگر دارای این شرایط باشد می‎تواند به ندای کسی که او را صدا می‎زند پاسخ دهد و این شرایط عبارتند از:

اول: مالکیت، که خداوند آن را نفی کرده و می‎فرماید:  ﴿لَا یَمۡلِکُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّهٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾ «ذره‌ای را در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند».

دوّم: اگر مالک نباشد شریک مالک باشد، که این را هم خداوند نفی کرده و می‎فرماید: ﴿وَمَا لَهُمۡ فِیهِمَا مِن شِرۡکٖ﴾ «و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی  ندارند».

سوم: وقتی مالک نباشد و شریک مالک نباشد کمک و وزیر باشد که این را نیز خداوند نفی کرده و می‎فرماید: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ﴾ «و (پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاری‌دهنده‌ای ندارد».

چهارم: پس وقتی مالک، شریک و مددکار نباشد، شفاعت کننده است، این را هم خداوند نفی کرده و فرموده که شفاعت نزد او با اجازه‎اش خواهد بود، پس خداوند است که به شفاعت‌کننده اجازه‌ی شفاعت می‎دهد، پس وقتی این امور منتفی است دعا و صدا زدن غیر الله باطل است، چون کسی غیر از او هیچ سود و زیانی را در اختیار ندارد، که این را ایجاب کند که مورد عبادت قرار گیرد، چنان‎که خداوند می‎فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَهٗ لَّا یَخۡلُقُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ وَلَا یَمۡلِکُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا یَمۡلِکُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَیَوٰهٗ وَلَا نُشُورٗا٣﴾ [الفرقان: ۳]. «و (کافران) معبودانى جز الله گرفتند که چیزى نمى‏آفرینند و خود آفریده شده‏اند و مالک هیچ زیان و سودى برای خویش نیستند و اختیار و توانایی مرگ و زندگانى و برانگیختن ندارند».

و می‎فرماید: ﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُهُمۡ وَلَا یَضُرُّهُمۡۗ وَکَانَ ٱلۡکَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِیرٗا۵۵﴾ [الفرقان: ۵۵]. «و جز الله معبودانی را مى‏پرستند که هیچ سود و زیانی به آنان نمی‏رسانند. و کافر همواره در برابر پروردگارش پشتیبان و یار(شیطان‏) است».

و می‎فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَهٗ لَّعَلَّهُمۡ یُنصَرُونَ٧۴ لَا یَسۡتَطِیعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ٧۵﴾ [یس: ۷۴-۷۵]. «آنان بدین امید که یاری شوند، معبودانی جز الله برگزیدند. ولی معبودان باطل، توانایی یاری رساندن به اینها را ندارند و اینها برای معبودان باطل سپاهیانی حاضر و آماده به خدمت‌اند‏».

و گفته‌اش: (پس این شفاعتی که مشرکین گمان می‎برند) در روز قیامت وجود ندارد، همان‎طور که قرآن آن را نفی کرده است.

یعنی شفاعتی که مشرکین از واسطه‎ها و پیامبران طلب می‎کنند در دنیا و آخرت منتفی است، چنان‎که خداوند در مورد مؤمن سوره یاسین می‎گوید: ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَهً إِن یُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّی شَفَٰعَتُهُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُنقِذُونِ٢٣ إِنِّیٓ إِذٗا لَّفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ٢۴﴾ [یس: ۲۳-۲۴]. «آیا جز او معبودانی برگزینم که اگر پروردگار رحمان بخواهد به من زیانی برساند، شفاعتشان هیچ سودی به من نمی‌بخشد و نمی‌توانند مرا نجات دهند؟ در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود».

و در مورد مؤمن آل فرعون می‎گوید: ﴿لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِ لَیۡسَ لَهُۥ دَعۡوَهٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَلَا فِی ٱلۡأٓخِرَهِ وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ۴٣﴾ [غافر: ۴۳]. «بی‌گمان چیزی که مرا به سوی آن می‌خوانید، در دنیا و آخرت(توانایی پذیرفتن) هیچ دعایی را ندارد و شکی نیست که بازگشتمان به سوی الله است. و بی‌گمان تجاوزکاران، دوزخی‌اند».

و می‎فرماید: ﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَهَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِکَ إِفۡکُهُمۡ وَمَا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٢٨﴾ [الأحقاف: ۲۸]. «پس چرا کسانی که آنها را معبود و واسطه‌ی خویش برای تقرب و نزدیکی به الله گرفتند، به آنان یاری نرساندند؟ بلکه از نظرشان ناپدید شدند. و این(میانجی‌گری)، پندار دروغین آنان و سخن باطل و خودساخته‌‌ای است که سرِ هم می‌کنند».

و می‎فرماید: ﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡۖ فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِی یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّکَۖ وَمَا زَادُوهُمۡ غَیۡرَ تَتۡبِیبٖ١٠١﴾[هود: ۱۰۱]. «ما به آنان ستم نکردیم؛ بلکه خودشان به خویش ستم کردند و چون عذاب پروردگارت فرا رسید، معبودانی که جز الله صدا می‌زدند، چیزی از عذاب الهی را از آنان دور نکردند و تنها بر هلاکت و زیانشان افزودند».

و می‎فرماید: ﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّهٖ وَتَرَکۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰکُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِکُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَکُمۡ شُفَعَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِیکُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَیۡنَکُمۡ وَضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٩۴﴾ [الأنعام: ۹۴]. «اینک همانند نخستین بار که شما را آفریدیم، تک و تنها نزدمان آمدید و آنچه را به شما بخشیده بودیم، پشت سرتان رها کردید و ما همراهتان شفیعانی که گمان می­کردید در زندگی و پرورشتان با الله شریکند، نمی‏بینیم. تمام پیوند­هایی که در میانتان وجود داشت، از هم گسست و امیدی که گمانش را داشتید، از میان رفت».

و می‎فرماید: ﴿وَقِیلَ ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ یَهۡتَدُونَ۶۴﴾ [القصص: ۶۴]. «و گفته می‌شود: معبودانتان را که شریک پروردگار می‌ساختید، بخوانید. پس آنان را می‌خوانند؛ ولی آنها، پاسخشان را نمی‌دهند. و عذاب را می‌بینند و(آرزو می‌کنند) ای کاش هدایت می‌یافتند».

پس همه‌ی کسانی که بجز الله برای شفاعت یا غیره در دنیا و آخرت به فریاد خوانده می‎شوند اینگونه هستند.

گفته‌اش: (و پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده است که او می‎آید و برای خدا سجده می‎کند و او را ستایش می‎گوید و نخست شفاعت را آغاز نمی‎کند …)

این حدیث را در صحیحین و غیره از أنس رضی الله عنه و دیگران از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کرده‎اند که فرمود: «آنگاه بلند می‎شوم و در میان دو گروه از مؤمنان می‎روم تا آن که اجازه‌ی حضور نزد پروردگار را می‎طلبم و چون او را می‎بینم برای پروردگارم به سجده می‎افتم و مرا خداوند به مقداری که می‎خواهد به حال خود رها می‎کند، سپس گفته می‎شود: سرت را بلند کن ای محمد صلی الله علیه و سلم بگو به سخنت گوش داده می‎شود و شفاعت کن شفاعت تو پذیرفته می‎شود و بخواه آنچه بخواهی به تو داده می‎شود، آنگاه سرم را بلند می‎کنم و خداوند را ستایشی می‎کنم که به من آن را می‎آموزد. پس از آن شفاعت می‎کنم و او مقداری را برایم معین می‎کند و آنان را وارد بهشت می‎گردانم، سپس بار دوم نزد پروردگارم بر می‎گردم و چون پروردگارم را ببینم برای او به سجده می‎افتم و او به مقداری که می‎خواهد مرا به حالم رها می‎کند و سپس می‎گوید: ای محمد سرت را بلند کن و بگو به سخنت گوش داده می‎شود و بخواه آنچه بخواهی به تو داده می‎شود و شفاعت کن، شفاعت تو پذیرفته می‎شود».

آنگاه سرم را بلند می‎کنم و او را ستایش می‎کنم که آن را به من می‎آموزد و سپس شفاعت می‎کنم و خداوند مقداری برایم مشخص می‎کند که آنان را وارد بهشت می‎گردانم و سپس برای بار سوم نزد پروردگارم بر می‎گردم، چون پروردگارم را ببینم برای او به سجده می‎افتم و او مرا به مقداری که می‎خواهد به حال خود رها می‎کند، سپس گفته می‎شود: ای محمد سرت را بلند کن و بگو به سخنت گوش داده می‎شود و بخواه که آنچه بخواهی به تو داده می‎شود و شفاعت کن که شفاعت تو پذیرفته می‎شود، آنگاه سرم را بلند می‎کنم و خداوند را ستایش می‎کنم که آن را به من می‎آموزد؛ سپس شفاعت می‎کنم، آنگاه مقداری را برایم مشخص می‎کند و آنان  را وارد بهشت می‎گردانم، سپس برای بار چهارم نزد پروردگارم بر می‎گردم و می‎گویم: پروردگارا کسی باقی نمانده جز کسانی که قرآن آنها را نگاه داشته است.[۲]

پس پیامبر صلی الله علیه و سلم بیان فرموده که ایشان شفاعت نمی‎کند مگر بعد از آن که به او اجازه‌ی شفاعت داده می‎شود و همچنین بعد از اجازه‌ی شفاعت برای کسانی که برای آنها شفاعت می‎کند، چنان‎که فرمود: «مقداری برایم مشخص می‎شود پس آنها را (با اجازه خدا) وارد بهشت می‌کنم».

گفته‌اش: (و ابوهریره به ایشان صلی الله علیه و سلم گفت: چه کسی سعادت شفاعت شما را در خواهد یافت …).

این حدیث را امام بخاری و نسائی از ابوهریره روایت کرده‎اند که گفت: گفتم: ای پیامبر خدا روز قیامت سعادت شفاعت شما بهره‌ی چه کسی خواهد شد، فرمود: «گمان می‎کردم ای ابوهریره که قبل از تو هیچ کسی در این مورد از من نمی‎پرسد چون تو به فراگیری حدیث علاقه‌ی زیادی داری، شفاعت من روز قیامت بهره‌ی کسی خواهد شد که خالصانه از ته دل بگوید: لاإله إلاالله»[۳]. و در روایتی دیگر: «خالصانه و با اخلاص با قلبش یا با روح و روانش[۴]».

و امام احمد از طریقی دیگر این حدیث را روایت کرده و ابن حبان آن را صحیح دانسته است. که در آن آمده است: «شفاعت من روز قیامت برای کسی است که مخلصانه گواهی دهد که هیچ معبودِ به حقّی جز الله نیست و قلبش آنچه را به زبان می‎گوید تصدیق کند و زبانش آنچه را در دل دارد تصدیق کند»[۵].

شیخ الاسلام می‎گوید: پس کسی را مستحق شفاعت خویش قرار داده که [موحّدتر و] مخلص‎تر باشد و در حدیث صحیح می‎فرماید: «هر کسی مقام وسیله که مقامی در بهشت است را برای من از خداوند بخواهد روز قیامت شفاعت من برای او خواهد بود»[۶].

و در اینجا نگفته: سعادتمندترین (سزاوارترین) مردم به شفاعت من. پس معلوم می‎شود که با توحید و اخلاص بنده مستحق شفاعتی ویژه از پیامبر صلی الله علیه و سلم می‎شود که با دیگر اعمال مستحق آن شفاعت نمی‎گردد گر چه دیگر اعمال صالح باشد، مانند طلب مقام وسیله از خداوند برای پیامبر صلی الله علیه و سلم ،پس چگونه کارهایی که پیامبر صلی الله علیه و سلم به آن امر نکرده و بلکه از آن نهی فرموده سبب شفاعت می‌شوند؟؛ بنابراین نه در دنیا و نه در آخرت به خیری دست نمی‌یابد ، مانند غلو و افراط نصاری در مورد حضرت مسیح که این غلو به ضرر آنهاست و برایشان سودی ندارد و مثل آن حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم که می‎فرماید: «هر پیامبری دعایی دارد که مجاب و پذیرفته شده است من هم دعایم را گذاشته‎ام که برای امت خویش روز قیامت شفاعت کنم و این شفاعت به خواست خداوند شامل کسی می‎شود که در حالی که هیچ چیزی را شریک خداوند نکرده است بمیرد.[۷]

و همچنین در همه‌ی احادیث شفاعت آمده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فقط برای اهل توحید شفاعت می‎کند، پس بر حسب یگانه‌پرستی بنده، و اخلاص او در اطاعت و عبادت مستحق شفاعت و غیره می‎شود.[۸] ابن قیم می‎گوید: معنای آن چیست: «در این حدیث بیاندیشید که چگونه بزرگترین وسیله‎ای که سبب آن شفاعت شامل حال بنده می‎شود توحید است، بر عکس آنچه مشرکین می‎گویند که شفاعت صالحان و أنبیاء با واسطه قرار دادن آنها و پرستش آنان به جای الله، به دست می‎آید. پس پیامبر صلی الله علیه و سلم گمان دروغین آنها را باطل نمود و خبر داد که سبب شفاعت توحید و اخلاص است و وقتی فرد طاعت و عبادت را خالصانه و فقط برای خداوند انجام دهد، خداوند به شفاعت کننده اجازه می‎دهد که برای او شفاعت کند.

از جهالت فرد مشرک این است که اعتقاد دارد هر کسی فرد صالح یا پیامبری را ولی یا شفیع قرار دهد برایش شفاعت می‎کند و نزد خدا به او سود می‎رساند، همانگونه که مقربان پادشاهان و حکام می‎توانند برای دوستان خود نزد پادشاهان مفید باشند و مشرکین نمی‎دانند که نزد خداوند هیچ کسی بدون اجازه او شفاعت نمی‎کند و اجازه‌ی شفاعت ندارد.

مگر برای کسی که گفتار و کردارش نزد خدا پسندیده باشد. چنان‎که خداوند می‎فرماید: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِ﴾ [البقره: ۲۵۵].  «هیچکس نمی­تواند نزدش شفاعت کند مگر به اِذنش».

 و می‎فرماید: ﴿وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾ [الأنبیاء: ۲۸]. «و جز برای کسی که پروردگار رضایت دهد، شفاعت نمی‌کنند».

و سوم اینکه خداوند فقط توحید و اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و سلم را می‎پسندد، پس این سه مورد بود که درخت شرک را از قلب کسی که آن را فهمیده و متوجه شد قطع می‌کند[۹].

و حافظ می‎گوید: «منظور از این شفاعت بعضی از انواع شفاعت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم می‎گوید: «امّت من امّت من» آنگاه به ایشان  صلی الله علیه و سلم گفته می‎شود: هر کسی که مقداری ایمان در دلش هست را از جهنم بیرون بیاور.

پس کسی بیشتر بهره‌ی برخورداری از شفاعت را دارد که ایمانش کاملتر باشد، اما کسانی بیش از دیگران از شفاعت عُظْمای پیامبر صلی الله علیه و سلم که برای راحت شدن مردم از سختی‎های محشر است، برخوردار می‎شوند که قبل از دیگران وارد بهشت می‎شوند یعنی کسانی که بدون حساب و بازخواست وارد بهشت می‎شوند، سپس کسانی که بعد از آنها وارد بهشت می‎شوند بعد از آن که از آنها حساب گرفته می‎شود اما بدون آن که عذاب ببینند به بهشت می‎روند و سپس کسانی که گرمای آتش به آنها می‎رسد اما به آتش نمی‎افتند.

شفاعت پیامبر صلی الله علیه و سلم روز قیامت شش نوع است همان‎طور که ابن قیم گفته است:

اول: شفاعت کبری که پیامبران اوالوالعزم علیهم الصلوه و السلام از آن سر باز می‎زنند تا اینکه قضیه به پیامبر صلی الله علیه و سلم می‎رسد و می‎گوید: «من برای آن هستم» و این هنگامی است که مردم به پیامبران مراجعه می‎کنند تا نزد خدا شفاعت نمایند تا خداوند آنها را از سختی محشر برهاند و راحت کند. و این شفاعت مختص پیامبر صلی الله علیه و سلم است و کسی در این کار با او مشارکت ندارد.

دوّم: شفاعت پیامبر صلی الله علیه و سلم برای اهل بهشت تا وارد آن شوند. و ابوهریره این شفاعت را در حدیثی طولانی و متفق علیه ذکر کرده است[۱۰].

سوّم: شفاعت پیامبر صلی الله علیه و سلم برای گناهکارانی از امّتش، که مستحق دوزخ شده‎اند. برای آنها شفاعت می‎کند که به دوزخ برده نشوند.

چهارم: شفاعت پیامبر صلی الله علیه و سلم برای گناهکارانی از اهل توحید که به سبب گناهانشان وارد دوزخ شده‎اند. و احادیث در این مورد متواترند که صحابه و اهل سنت بر آن اجماع کرده‎اند، و انکار کنندگانِ این شفاعت را اهل بدعت و گمراه دانسته‎اند.

پنجم: شفاعت برای گروهی از اهل بهشت که پاداش آنها بیشتر شود و مقامشان بالاتر رود و در این مورد همه اتفاق دارند.

ششم: شفاعت پیامبر صلی الله علیه و سلم برای یکی از کافران اهل دوزخ تا عذابش تخفیف داده شود و این مختص ابوطالب است[۱۱].

 و گفته‌اش: حقیقت قضیه‌ی شفاعت این است که (خداوند، یکتاپرستان و مخلصان را مورد لطف قرار داده و آنان را به واسطه‌ی دعای کسی که خداوند به او اجازه‌ی شفاعت می‎دهد ـ تا او را گرامی بدارد و به مقام محمود برساند ـ می‎آمرزد).

این است حقیقت شفاعت نه آن‎گونه که مشرکین و جاهلان می‎پندارند که شفاعت اینگونه است که شفاعت کننده از همان ابتدا در مورد هر کسی که بخواهد شفاعت کند و هر کس را که بخواهد از دوزخ نجات می‎دهد و وارد بهشت می‎نماید. از این رو از مرده‎ها و غیره می‎خواهند که برایشان شفاعت کنند و می‎گویند: مرده‌ی بزرگی که روح او مقرّب درگاه خداوند است و نزد خداوند صاحب امتیاز است همراه الطاف الهی به او می‎رسد و بر روح او خوبیها سرازیر است. پس وقتی که زائر روح خود را وابسته به او بکند از فیضیات روح مرده برخوردار می‎شود و اینگونه به واسطه‌ی مرده از الطاف الهی که بر مرده می‎آید به او می‎رسد، همان‎طور که نور در آیینه و آب بر جسم مقابل بازتاب دارد.

و می‎گویند زیارت کامل این است که زائر با روح و قلب خود متوجه مرده شود و تمام قصد و اراده‌ی خود را متوجه او نماید به گونه‎ای که به هیچ کسی جز او توجه و التفاتی نکرده باشد. و هر چقدر کاملتر به او متوجه شود بیشتر فایده می‎برد و بیشتر شفاعت مرده به او می‎رسد.

 

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– نگا: شرح حال ایشان را در العقود الدریه ابن عبدالهادی، و معجم الشیوخ، ذهبی ص۲۵ و الشهاده الزکیه فی ثناء الأئمه على ابن تیمیه، مرعی الکرمی و الرد الوافر ابن ناصر الدین ص۳۵٫

[۲]– بخاری در صحیح۷۴۱۰ و مسلم در صحیح ۱۹۳ از انس و این حدیث از دوازده صحابی روایت شده است، چنان‎که در نظم المتناثر ص۲۳۳ آمده است.

[۳]– روایت صحیح بخاری۶۲۰۱-البغا و نسائی در سنن کبری(۵۸۴۲).

[۴]_ روایت بخاری در صحیحش(۹۹-البغا) و در آن مخلصاً نیامده. و در هیچ روایتی ندیدم که بین خالصاً و مخلصاً جمع شده باشد.

[۵]– مسند احمد۲/۳۰۷،۵۱۸ و مسند اسحاق بن راهویه، ش۳۳۷ و بخاری در التاریخ الکبیر۴/۱۱۱ و صحیح ابن حبان، ش۶۴۶۶ و حاکم در مستدرک بر صحیحین۱/۷۰  آن را صحیح دانسته است. و آن حدیث صحیحی است.

[۶]– مسلم در صحیح ش۳۸۴ از عبدالله بن عمرو.

[۷]– بخاری در صحیح ش۶۳۰۴ و مسلم در صحیح ش۱۹۸ از ابوهریره به صورت مختصر روایت کرده‌اند.

[۸]– مجموع الفتاوی۲۷/۴۴۰٫

[۹]– نگا: مدارج السالکین۱/۳۴۱ و إغاثه اللهفان۱/۲۳۸٫

[۱۰]– بخاری در صحیح ش۳۱۶۲- البغا  و مسلم در صحیح ش۱۹۴٫

[۱۱]– شرح العقیده الطحاویه ص۲۵۲/۲۶۰٫

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …