یا سائلی عن موضع التقلید خذ | عنـی الجـواب بفهم لب حاضر |
واصخ الـی قولی ودِن بنصیحتی | واحفظ علی بوادری ونوادری |
لا فــرق بیــن مقلـد وبهیمـه | تنقـاد بیـن جنـادل ودعاثـر |
تبا لـقاض او لمفـت لا یــری | عدلا ومعنی للمقال السائر |
فاذا اقتدیتفبالکتاب وسنه الـ | ـمبعوث بالدین الحنیف الطاهر |
واذ الخلاف اتی فدونک فاجتهد | ومـع الدلیل فمل بفهـم وافـر |
وعلی الاصول فقِس فروعک لا تَقس | فرعا بفرع کالمجهـول الحائــر |
«ای کسی که در مورد تقلید سوال می کنی، با دقت به پاسخ آن گوش ده. به سخن من گوش ده و نصیحتم را فرا گیر و سخنانم را به خاطر بسپار. تفاوتی میان مقلد و چهارپا نیست. نابود شود قاضی یا مفتی که بر مبنای عدالت سخن نمی گوید و بر اساس اقوال دیگران قضاوت می کند و فتوا می دهد. چون اقتدا نمودی به کتاب و سنتِ کسی اقتدا کن که با دین حنیف و پاک مبعوث شد. و چون اختلاف بوجود آمد اجتهاد کن و با دلیل همراه شو. مسائل اجتهادی را بر اصول قیاس کن و از این پرهیز کن که همچون افراد جاهل و سرگردان امور فرعی را بر یکدیگر قیاس کنی».
و از این قبیل است ابیاتی که یکی از علما، منذر بن سعید بلوطی خطیب خلیفه عبدالرحمن الناصر سروده است که در آنها از قید و بندهای تعصب مذهبیِ مردود شکایت می کند و حالِ مذهبی های مقلد و دیدگاه و موضع آنان در برابر دعوتگران به کتاب و سنت را بیان نموده و می گوید:
عـذیری من قوم یقولون کلما | طلبت دلیلا هکذا قال مالک |
فان عدت قالوا: هکذا قال اشهب | وقد کان لا تخفی علی المسالک |
فان زدت قالوا: سُحنُن مثله | ومن لم یقل ما قاله فهو آفک |
فان قلت: قال الله ضجوا واکثروا | وقالوا جمیعا: انت قرن مماحک |
وان قلت: قد قال الرسول، فقولهم | اتت مالکا فی ترک ذاک المسالک |
«از قومی که هرگاه از آنها دلیل می خواهم، می گویند: مالک چنین گفته است، پوزش می خواهم.
پس اگر دوباره از آنها دلیل بخواهم می گویند: اشهب چنین گفته است. و مسائل مختلف از وی پوشیده نیست.
پس اگر بیش از این برای ذکر دلیل اصرار کنم، می گویند: سُحنُن مانند آن را نیز گفته است. و هرکس مطابق با دیدگاه او سخن نگوید، افترا زننده است.
پس اگر بگویم: خداوند فرموده است؛ فریاد می زنند و غوغا به پا کرده و همگی می گویند: تو لجبازی می کنی.
و اگر بگویم: رسول خدا فرموده است، می گویند: مالک در ترک آن موارد زیادی را ذکر کرده است».