در مطالب قبلی به این موضوع اشاره کردم که یک نفر عامّی؛ جاهل، و کسی که قدرت درک و فهم و استنباط و استخراج احکام شرعی را با توجه به(ادلههای شرعی ندارد) شرعاً به او اجازه داده میشود که از کسی که نسبت به علم و دین او اعتماد و اطمینان کامل دارد، تقلید کند، و همانا او مکلف به یادگیری ادلّههای شرعی و استنباط احکام بصورت مستقیم از این ادلهها نیست ولی باید گفت که تقلید مشروط است به اینکه این مقلد از جهت اطمینان و اعتماد به این عالم به حدی نرسیده باشد که هرگاه آیهای از قرآن یا حدیث شریف صحیحی در بعضی از مسائل که در مورد آنها از او تقلید میکند، و یعنی آیه و حدیث مخالف با آنها باشند، قول عالم را برآن دو ترجیح دهد، اگر به چنین چیزی رسید بر او واجب است که از حالت تقلید خارج شود و از آنچه که عالم توسط آیات و احادیث برای او ثابت میکند، تبعیت کند، زیرا در مقابل فرموده خداوند تبارک و تعالی و فرموده رسول او صلی الله علیه وسلم هیچ قول و گفته ای ارزش ندارد و جای اعتماد و اعتبار نیست و ما به تبعیت کردن از آنچه که پروردگارمان برای ما نازل کرده و آنچه را که رسول ما حضرت محمد صلی الله علیه وسلم برایمان آورده است، دستور داده شدهایم.
برای ما جایز نیست تبعیت کردن از قول و گفته عالم و تقلید از او مگر به اعتبار اینکه او احکام الهی و دستورات رسول او را به ما انتقال میدهد، اگر برای ما مشخص شد که همانا او در مسألهای دچار لغزش و اشتباه شده است جایز نیست که به هیچ وجه از او تبعیت کنیم – و این مساله درست شبیه شخصی است که بوسیله قطب نما یا بوسیله ستاره گان جهت قبله را برای ادای نمازش، تعیین میکند، و همین شخص زمانیکه به حج میرود در مقابل خود کعبه میایستد و با چشمان خود کعبه را میبیند، آیا هیچ انگیزه ای در او برای پیدا کردن قبله توسط ستاره گان یا بکار بردن قطب نما، باقی میماند؟ ادلههای شرعی نیز همینگونه هستند، با این اعتماد و اعتبار از عالم تبعیت میشود که او ما را به ادلههای شرعی میرساند، اما هرگاه عالمی موثق و مورد اعتماد و اطمینان برای شخص بیان کرد که این آیات و احادیث با این ادلههای شرعی بر خلاف مذهب این عالم است، برای ما جایز نیست که تقلید کردن از او را ادامه دهیم.
امام الشاطبی – رحمه الله – در کتاب خود بنام الاعتصام، (۲/۳۴۴- ۳۶۲) در این باره بطور مفصل ومفید صحبت کرده است که خلاصه ای از آن را برای شما نقل خواهم کرد:
امام –رحمه الله – میگوید: «برهر کسی که مجتهد نیست دو کار واجب است:
اولا:ً با این نیت از عالم تبعیت کند که او عالم است به علمی که او نیازمند آنهاست، یعنی به این دلیل که نیازمند علم اوست و از او تبعیت کند، از آن جهت که عالم طریقهای است برای استفاده از علم او تا آن زمان که خود، علم و آگاهی پیدا میکند و به حدی میرسد که مطئمن شود این عالم در آنچه که به او القا میکند، دچار خطا و اشتباه شده است یا از راه است کنار زده است در این حالت توقف کرده و تا تبیین و مشخص نمودن خطا و اشتباه و اطمینان پیدا کردن از بسیاری از کارها، نباید از او تبعیّت کند.
دوماً: هرگاه در ضمن تقلید کردن خود از لحاظ شرعی متوجه خطا و اشتباهی شد نباید بر تقلید کردن خود مصمّم باشد و به آن ادامه بدهد و نسبت به متبوع خود (یعنی کسی که از او تبعیت میشود) با ادامه دادن بر اتباع از او، تعصب داشته باشد، زیرا این کار او اولا منجر به مخالفت شرعی شده، سپس مرتکب مخالفت یا متبوع خودنیز شده است.زیرا هر عالمی صراحتاً اظهار میدارد که تبعیت کردن از او مشروط است به اینکه توسط شرع حکم صادر کند، نه غیر شرع، و اگر مشخص شد که به خلاف شرع حکم داده است، در این حالت با تصمیم گرفتن و مصمم بودن بر تقلید از او، از شرط متبوع خود خارج شده است و این همان مخالفت با متبوع است.
سپس شاطبی –رحمه الله – بعضی از اقوال امامان را در رابطه با اینکه: هرگاه دیدید که اقوال و گفتههای آنان مخالف با کتاب (قرآن) و سنت است، ترک کنید سپس ذکر کرده که اقوام زیادی به سبب اعراض و توجه نکردن به دلایل شرعی و اعتماد به اقوال مردان دینی، گمراه شدند و ازراه وروش صحابه و تابعین خارج شدهاند، از هوی و هوس خود بدون علم و آگاهی تبعیت کردند، درنتیجه از راه راست منحرف گردیدند. سپس دهها مثال در این رابطه ذکر میکند: اصرار کفار بر تقلید از آباء و اجدادشان در رابطه با اصول دین، و مسائل اعتقادی، و این کار خود دلایل پیامبر و حجت قرآن و دلایل عقلی را انکارکردند و گفتند:
﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّهٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ﴾ [الزخرف: ۲۲]. «بلکه ایشان میگویند: ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافتهایم و ما نیز بر پی آنان میرویم(و راه بت پرستی را در پیش میگیریم».
خدواند – تبارک و تعالی- حالت و وضعیت آنان را توصیف میکند و میفرماید:
﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ﴾ [البقره: ۱۷۰].
«و هنگامیکه به آنان گفته شود: از آنچه خدواند فرستاده است پیروی کنید(و راه رحمان را در پیش گیرید نه راه شیطان را). میگویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم» (نه از چیز دیگری)…
آنان به همین خاطر مورد سرزنش و نکوهش قرار گرفتهاند زیرا آنان اعتقاد داشتند به اینکه حق تابع آنان است و به این نکته توجه نداشتند که حق همیشه مقدم بر همه چیز و همه کس است.رأی و نظر امامّیه و مهدویه نیز اینگونه است آنان اقوال و گفتههای امامان و راهبران و افعال و کردار آنان را به عنوان حجّت و دلیل برای شریعت خود قرار دادهاند و ادّعا میکنند که امامان و رهبرانشان معصوم و خالی از عیب و گناه هستند. همچنین نظر و رای کسانی که مقلد مذاهب هستند نیز اینگونه است آنان نیز فکر میکنند که همانا نظر امامشان همان نظر شریعت است. و هر گاه کسی که به درجه اجتهاد رسیده و در مورد مسائل میتواند صحبت کند.
ولی هیچگونه ارتباطی با امام آنان نداشته باشد. بدون هیچ دلیلی بلکه بر طبق عادت هیشگی او را انکار میکنند و پشت سر هم او مورد نقد و انتقاد و عیب جویی قرار میدهند و او را از کسانی قرار میدهند که از مسیر حق و حقیقت خارج شده و از چهار چوب اهل سنّت و جماعت نیز خارج شده است. الشاطبی برای تأیید سخن خود این موضوع را به عنوان شاهد مطرح میکند آنچه را که برای امام بقی پسر مخلد، زمانیکه وارد اندلس شد، بیش آمد البته بعد از اینکه علوم شرعی و حدیث را تمام کرد، و از امام احمد مسندش را گرفت و آن را تصنیف کرد بصورتی که در اسلام به مانند آن تصنیف نشده است، و آنچه را که مردم به آن علم نداشتند برای آنان آورد، و درمقابل او را و سخنان او را انکار کردند و با اوبه مبارزه برخاستند او را گمراه شمرده و مورد اذیت و آزار خود قرار دادند.
سپس الشاطبی میگوید: این نشان دهنده حکومت کردن امامان بر حق، افراط و زیاده روی در محبت و دوست داشتن مذهب است. هدفم از نقل این موضوع ازطرف الشاطبی – رحمه الله – آن است که بگویم: بر مقلد واجب است که هرگاه احساس کرد متبوع او(یا کسی را که او از آن تبعیت میکند) درباره چیزی مخالف با قرآن و سنت رفتار میکند، باید از تقلید کردن او رجوع کند و توقف کند، خود امامان مذاهب اربعه نیز به این موضوع اعتقاد داشته باشدو بر آن تأکید داشتهاند که ان شالله نظر و اعتقاد آنان نیز در این باره بزودی خواهد آمد همچنین تمامی علمای محقق و فقهای و عادل، درستکار و امین به این موضوع اقرار کرده و آن را تأکید کردهاند و هیچ کس به غیر انسانهای متعصب و مستبد و سرسخت کسانی که هیچگونه اهمیتی برای آنان قائل نیستند و به حرفهایشان توجه نمیشودبا این واقعیت مخالفت نکرده است.
چرا که در مقابل فرموده خداوند – تبارک و تعالی – و رسول او گفته هیچکسی ارزش و اهمیت ندارد، و مسألهای که در آن به قول الله – جل جلاله – و قول رسول خدا صلی الله علیه وسلم استناد نشده باشد، جزء دین بحساب نمیآید وعمل کردن و پایبند بودن به قول امام یا عالمی که مخالف با فرموده الله – جل جلاله – و رسول خدا صلی الله علیه وسلم میباشد. نهایت جهل و نادانی و سبک مغزی و گمراهی است پناه میبریم به خداوند- تبارک و تعالی- که از اینکه علمی که مطابق با کلام الله و رسول او نیست علم همیشگی ما باشد، چه قدر زیبا گفته است.
آن کس که میگوید:
العلم قال الله قال رسولُه |
قال الصحابهُ لیس بالتمویه |
|
ما العلم نصبک للخلاف سفاهه |
بین الرسول وبین رأى فقیه |