اثبات درجه اتّباع (۳)

آیا دیدید آقای البوطی در مورد خود و امثال خود در مقالات گذشته(اثبات درجه اتّباع۱-۲)  چگونه قضاوت کرده است؟ و جز این نمی‌توانیم بگوئیم که دچار آشفتگی و درهم و برهمی شده است. از موارد دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد، آنچه را که البوطی درفایده چهل و هشتم از ابن القیم نقل می‌کند: هرگاه شخصی صحیح بخاری و صحیح مسلم یا یکی از دوصحیحین را نزد خود داشته باشد یا کتابی شامل سنت‌های رسول الله صلی الله علیه وسلم که به آنچه در آن است بتوان اعتماد و اطمینان کرد، در نزد او باشد، می‌تواند در مورد آنچه که حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم به طور ظاهر و مشخص و صریح برای هر کسی که بخواهد حکم آن را بشنود بتواند راحت و آسان آن را بشنود و احتمال چیز دیگری یا حکم دیگر ندهد، به آن عمل کند و درستی یا نادرستی این حدیث را توسط قول فقیه یا امامی مشخص نسازد بلکه حجت او همان قول رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد، در این حالت می‌تواند شخص مورد نظرطبق این حدیث فتوی صادر کند.

اما اگر دلالت احادیث نامشخص باشند طوری که هدف از آن مشخص نشود در این حالت برای شخص مورد نظر فتوی یا دستور دادن به آنچه که شخص از احادیث مورد نظر برداشت می‌کند. تازمانیکه در مورد احادیث سئوال نکرده و از علماء درخواست بیان و توضیح حدیث را از جهات مختلف نکند، جایز نیست.- ای برادر خواننده به خدا سوگندت می‌دهم – به این سخنان دقت کن، آیا تمامی مطالب به نفع ما و دلیلی بر درستی اعتقاد ما نیست؟ آیا این همان چیزی نیست که سلف صالح بر آن تأکید داشته و آن را گفته‌اند؟ ما که برخلاف این‌ها سخنی نمی‌گوییم، دیدی که ابن القیم از گفته ما دفاع می‌کند و راضی نیست به اینکه هرگاه مسلمانی از معنی و مفهوم حدیثی اطلاع پیدا کرد وآن حدیث با مذهب او مخالفت داشته باشد لازم نیست که همچنان بر تقلید مذهب خود در این موضوع اصرار داشته باشد، بلکه بر او واجب است که به حدیث عمل کند، به‌ آن فتوی دهد اگر چه مذهبش برخلاف او فتوی داده باشد، صحت و درستی حدیث را توسط فقیه یا امامی طلب نکند، بلکه قول و فرموده رسول اکرم صلی الله علیه وسلم حجّت تمام وکمال است.

آیا هیچ چیزی می‌تواند به اندازه این روش که در بالا گفته شد در نابودی بنیان و اساس تعصّب مذهبی ویران کردن و درهم شکستن هستی و وجود آن مؤثرتر، تندتر و شدیدتر باشد؟ نفع و نیکی و احسان خداوند بزرگ چقدر زیاد و تدبیر و اندیشه او تاچه حدّ محکم، استوار، دانا و عاقلانه است! این سخن که اساس و بنیان تعصّب مذهبی را خرد و خاک کرده و پخش و پلا می‌کند، مردی از طرفداران مذهبی، متعصب نقل می‌کند، بدون اینکه بداند که خود اوبا این سخنان اساس تعصب مذهبی را رد کرده است.

و بمانند مثال بالاست آنچه را که البوطی در فائده پنجاهم از ابن القیم نقل کرده است که هرگاه سخنی از مذهبی غیر از مذهب خود اطلاع و آگاهی پیدا کردکه دلیل او از دلیل مذهبش صحیح تر است درست آن است که از اصول و قواعد امام خود خارج شود و اصول و قواعد امام دیگر را اختیار کند. زیرا امامان مذاهب نسبت به اصول احکام متفق و یکی هستند.[۱] مجدداً در مورد اثبات درجه اتباع می‌توان به این مورد نیز اشاره کرد که البوطی در فایده شماره ۴۸ از ابن القیم نقل می‌کند. در مورد شخصی که کتاب صحیحی از کتاب‌های حدیثی نزد او است یا به عبارت دیگر بر کتابی از کتاب‌های صحیح حدیث اطلاع و آگاهی کامل دارد، در این حالت او می‌تواند طبق آن کتاب عمل کند و بوسیله احادیثی که معنی آن‌ها یا ارشاد و راهنمایی آن‌ها واضح و مشخص و بیان کننده صدرصد احکام شرعی است، فتوی دهد سپس در دنباله این موضوع می‌گوید: و این شرایط زمانی درست است که شخص مورد نظراهلیّت و شایستگی این کار را داشته باشد، ولی در ارتباط با شناخت فروع و قواعدعلماء اصول و قواعد عربی مثلا کوتاهی کرده است (یعنی توانایی درک قواعد اصول فقه وفروع وقواعد عربی را ندارد) این به چه معنی است؟ آیا این بدین معنا نیست که این شخص در مرتبه و درجه ای بین اجتهاد و تقلید قرار دارد.

او مجتهد نیست چون در رابطه با شناخت فروع و قواعد اصولیین و قواعد زبان عربی اطلاع و آگاهی کامل به آن‌ها ندارد. به همین ترتیب می‌توان گفت که مقلّد هم نیست زیرا ابن القیم در مورد آن شخص گفت که نوعی اهلیّت و شایستگی و توانایی در او وجود دارد.

در این حالت اگر او متبّع نباشد پس چیست؟ می‌بینی –برادر خواننده – این علماء و غیر ایشان به حقیقت به وجود مرتبه و درجه ای بین اجتهاد و تقلید اقرار کرده و معتقد بوده‌اند و کلمه الاتباع را بر آن مصطلح کرده و نام نهاده‌اند، به حقیقت ضرورت ایجاب می‌کند که چنین اسمی یا اصطلاحی را بر آن مرتبه و درجه بگذارند، لذا جز مخالفت و دشمنی و اختلاف، اغتشاش چه چیزی می‌تواند مانع این کار شود؟ در آخر، روی سخن خود را به طرف البوطی جهت داده و از او سئوال می‌کنیم و می‌گوئیم: فرض کنیم که فقط دو درجه اجتهاد و تقلید می‌تواند در انسان موجود باشد یا به عبارت دیگر فرض کنیم که انسان یا مجتهداست یا مقلد، پس تو در کدامیک از این دو مرتبه قرار داری؟ به کدامین مرتبه یا درجه، خود را منسوب می‌کنی؟ ما مطمئن هستیم که او هیچ گاه در مورد خود نمی‌گوید: که مجتهد است، زیرا در مناظره ای که بین او و استاد ما پیش آمد صراحتاً اعلان کرد که او بیشتر از یک مقلد نیست و این زمانی بود که استاد از او سئوال کرد که: نظر شما در رابطه با نماز خواندن یک نفر شافعی به امامت یک نفر حنفی مذهبی که به اعتقاد ماموم یا همان شافعی مذهب، مرتکب مکروهی شده است چیست؟

البوطی جواب داد: در این حالت دو نظر در مذهب وجود دارد: زمانیکه استاد از رأی و نظر او در این باره سئوال کرد سخت عصبانی شد. برآشفت و سخت از کوره در رفت، از اینکه هیچ وقت در این رابطه نظر و رای داشته باشد، خودداری کرد، استاد انتظار چنین اقراری را از طرف البوطی داشت تا به او بفهماند: که ما خیلی وقت است، می دانیم که تو درباره مسائل صاحب رأی و نظر نیستی، یعنی شایستگی و اهلیت این را نداری که در مورد مسائل رای و نظر داشته باشی.

بنابراین الدکتور با توجه به اعتراف شخص خود، مقلّد است و‌آنطور که برای ما نقل شده است او به مقلد بودن خود افتخار هم می‌کند.

در همین جا خواننده گرامی را مجدداً به توجه کردن درمعنی و مفهوم تقلید، بر می‌گردانیم و می‌گوئیم: علماء اتفاق دارند بر اینکه تقلید یعنی پیروی کردن از گفته دیگری است بدون شناخت دلیل، و این بدان معناست که مقلّد جاهل است، حتی می‌توان گفت که مقلد کور است، همانطور که از عبارت و جمله الشاطبی – رحمه الله – استنباط می‌شود. تقلید پایین‌ترین مراتب و درجات است، و این کار مسلمانان جاهل و اراذل و توده پست مردم و کسانی است که نمی‌توانند مسائل را بفهمند ویاد بگیرند، بخوانند، تفقّه کنند و چیزی را بخوانند، در این حالت برای آنان تقلید به عنوان اضطرار، جایز است همانطوریکه خوردن نعش و لاشه حیوانی که طبق دستور شرع ذبح نشده است. در وقت اضطرار جایز است. به حقیقت دکتر این استاد دانشگاه خود را در زمره انسان‌های جاهل، عامی، و اراذل وتوده پست مردم قرار داده و در حق خود بی‌ادبی و توهین، بی‌حرمتی بزرگی کرده و خود را به عنوان انسانی جاهل معرفی کرده است. در همین جا آن ضرب المثل عربی از یادآور می‌شویم که می‌گوید: «علی نفسیها جنت براقش» «تمامی این هذیان‌گوئیها بر ضد خود او تمام شد.

اگر البوطی واقعاً به وجود مرتبه و درجه اتباع اقرار می‌کرد به آن معتقد می‌بود، خود را از ین مخمصه، گرفتاری و مشکل بزرگ نجات می‌داد و برای خود شخصیت و احترام قائل می‌شد تا اینکه خود را به عنوان مردی جاهل معرفی می‌نماید، ولی خودش این را وضعیت طلب می‌کند، پس باید عاقبت رفتار خود را نیز در نظر داشته باشد. ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰکِنۡ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ ١١٧﴾ [آل عمران: ۱۱۷]. «وخداوند (با هدر دادن ایمانشان) بر آنان ستم ننموده است و بلکه خودشان (با ارتکاب پستی‌ها و زشتی‌ها) به خویشتن ستم روا می‌دارند».

در این حالت مجبوریم که بگوییم: دریغا، آه افسوس، وااسفا! به حال مسلمانان، بعضی‌ها مسئولیت تدریس در دانشگاه‌ها را بر عهده می‌گیرند وبهترین یا بالاتربن درجات علمی از جمله (دکترا) را دارند، و مدرسان دینی، قضاه و حکّام توسط آنان، از دانشگاه‌ها فارغ التحصیل می‌شوند، وا اسفا، دریغا، جای بسی تاسف است. اگر این‌ها جاهل، کور، نابینا باشند در حالیکه خودشان به این وضعیت راضی بوده و افتخار هم می‌کنندو خود را سربلند می‌دانند.

آیا چیزی دردآورتر ناراحت کننده تراز این هست، که دل نزدیک است که بخاطر آن‌ها پاره پاره شود، چشمها بخاطر تأسف بر چنین حالتی اشک می‌ریزد، آیا دردآورتر و ناراحت کننده تر از این چیز دیگری هست؟به نظر شما دانشجویان، دانش آموزان آنان چه خواهند بود؟ مردمی را که آنان راهنمایی و هدایت می‌کنند چه خواهند بود؟ قسم به خدا مصیبت و بلای خانمانسوز و خرد کننده‌ای است. مبالغه نکرده‌ام اگر بگویم: براستی این وضعیت و پیشامد از بزرگ‌ترین علت‌های عقب ماندگی، انحطاط، فساد و ذلت و خواری سیر قهقرایی، عقب افتادگی و پس ماندگی ما مسلمانان است و همین باعث بوجود آمدن خشم و غضب خداوند –تبارک و تعالی – بر مسلمانان و اینکه آنان را با انواع بلاها و مصیبت گرفتار کرده، شده است.رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نیز از این وضعیت و حال ما خیر داده می‌فرماید:

«إن الله لا یقبض العلم ینتزعه انتزاعاً من العباد ولکن یقبض العلم بقبض العلماء حتی إذا لم یبق عالم اتخذ الناس رؤوسا جهالاً فسئلوا فأفتوا بغیر علمٍ فضلوا وأضلوا[۲]» «همانا خداوند علم را از میان بندگان خود بر نمی‌دارد بلکه آن را با قبض روح علما یعنی مراندن علما از بین مردم بر می‌دارد، طوریکه هیچ عالمی باقی نماند، در نتیجه مردم رؤسای جاهل را برای خود بر می‌گزیند، از آنان سئوال کرده و آنان نیز بدون علم و آگاهی برایشان فتوی صادر می‌کنند و با این کار هم خود و هم دیگران را گمراه می‌سازند». «إنا لله وإنا إلیه راجعون».

 

۱- اللامذهبیه،ص ۴۰٫

۱- متفق علیه.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …