سیاست در لغت

سیاست در لغت

معنی‌های سیاست حول بپا خواستن بر چیزی و تدبیر آن و تصرف در آن آنطور که به صلاحش است دور می‌زند، در المعجم الوسیط آمده است: «ساس الناس سیاسه: تولّی ریاستهم وقیادتهم، والدواب: راضها وأدبها، والأمور: دبّرها وقام بإصلاحها فهو سائس».([۱])

ترجمه: «با مردم به سیاست رفتار کرد: ریاست و رهبری‌شان را به عهده گرفت، به نسبت حیوانات: آن را راضی و تربیت نمود، به نسبت کارها: آن را تدبیر نمود و به اصلاح آن بپا خواست پس او سیاست‌مدار است».

[۱]– نک: تبصره الحکام ۲/۱۱۵، و الطرق الحکمیه ۲۹٫

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …