و رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها به خنده اکتفا نمی کرد، بلکه با همسرش مسابقه دو می داد:
از عایشه رضی الله عنها روایت است که گفت:
«خَرَجْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ وَأَنَا جَارِیَهٌ لَمْ أَحْمِلْ اللَّحْمَ وَلَمْ أَبْدُنْ فَقَالَ لِلنَّاسِ تَقَدَّمُوا فَتَقَدَّمُوا ثُمَّ قَالَ لِی تَعَالَیْ حَتَّى أُسَابِقَکِ فَسَابَقْتُهُ فَسَبَقْتُهُ فَسَکَتَ عَنِّی حَتَّى إِذَا حَمَلْتُ اللَّحْمَ وَبَدُنْتُ وَنَسِیتُ خَرَجْتُ مَعَهُ فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ فَقَالَ لِلنَّاسِ تَقَدَّمُوا فَتَقَدَّمُوا ثُمَّ قَالَ تَعَالَیْ حَتَّى أُسَابِقَکِ فَسَابَقْتُهُ فَسَبَقَنِی فَجَعَلَ یَضْحَکُ وَهُوَ یَقُولُ هَذِهِ بِتِلْکَ»[احمد: ۲۵۷۴۵؛ وابو داود: ۲۵۷۸؛ وابن ماجه: ۱۹۷۹؛ سلسله الصحیحه: ۱۳۱].
(در یکی از سفر ها با رسول الله –صلی الله علیه وسلم- همراه شدم، آن زمان دختری بودم که هنوز لاغر بودم (و سنگین وزن نشده بودم)، به مردم فرمود: شما بروید، وقتی مردم رفتند، به من فرمود: بیا تا با تو مسابقه دهم، پس با او مسابقه دادم و مسابقه را بردم، بعد از آن ساکت شدند، تا اینکه بزرگتر و سنگین شدم، و فراموش کرده بودم، در یکی از سفرها که همراه ایشان رفته بودم، به مردم فرمود: بروید، آنان رفتند، سپس فرمود: بیا تا با تو مسابقه دهم، با ایشان مسابقه دادم، ایشان مسابقه را از من بردند، خندیدند و فرمودند: این (برد من) در مقابل آن (برد تو) است).
معنای آن چنین است: که این برد و پیروزی من بر تو در مقابل برد و پیروزی تو بر من در بار اول است.
پیامبر بزرگوار صلی الله علیه وسلم با وجود مشغولیت های فراوانی که داشتند، بازم نیاز همسر به آرامش را برآورده می کند، و کاری را انجام می دهد که بسیاری از ما امروزه انجام آن را ننگ و عار می دانیم، حتی اگر در صحرا با هم تنها باشیم!!
بلکه بسیاری از راه رفتن با همسرشان خود داری می کنند، چه رسد به مسابقه با او.
رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که با همسرانش به مسافرت می رفت شب را با آنان می گذراند، و سخنان لطیف و شیرین با آنان رد و بدل می نمود:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِذَا خَرَجَ أَقْرَعَ بَیْنَ نِسَائِهِ فَطَارَتِ الْقُرْعَهُ عَلَى عَائِشَهَ وَحَفْصَهَ فَخَرَجَتَا مَعَهُ جَمِیعًا وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِذَا کَانَ بِاللَّیْلِ سَارَ مَعَ عَائِشَهَ یَتَحَدَّثُ مَعَهَا فَقَالَتْ حَفْصَهُ لِعَائِشَهَ أَلاَ تَرْکَبِینَ اللَّیْلَهَ بَعِیرِى وَأَرْکَبُ بَعِیرَکِ فَتَنْظُرِینَ وَأَنْظُرُ قَالَتْ بَلَى. فَرَکِبَتْ عَائِشَهُ عَلَى بَعِیرِ حَفْصَهَ وَرَکِبَتْ حَفْصَهُ عَلَى بَعِیرِ عَائِشَهَ فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِلَى جَمَلِ عَائِشَهَ وَعَلَیْهِ حَفْصَهُ فَسَلَّمَ ثُمَّ صَارَ مَعَهَا حَتَّى نَزَلُوا فَافْتَقَدَتْهُ عَائِشَهُ فَغَارَتْ فَلَمَّا نَزَلُوا جَعَلَتْ تَجْعَلُ رِجْلَهَا بَیْنَ الإِذْخِرِ وَتَقُولُ یَا رَبِّ سَلِّطْ عَلَىَّ عَقْرَبًا أَوْ حَیَّهً تَلْدَغُنِى رَسُولُکَ وَلاَ أَسْتَطِیعُ أَنْ أَقُولَ لَهُ شَیْئًا» [بخاری: ۵۲۱۱؛ مسلم: ۲۴۴۵].
(رسول الله صلی الله علیه وسلم هر وقت برای سفر بیرون می رفت، میان همسرانش قرعه می انداخت، در یکی از سفرهایش قرعه به نام عایشه و حفصه افتاد، آن دو برای مسافرت حرکت کردند، و رسول الله صلی الله علیه وسلم شب را کنار عایشه حرکت می کرد و با او صحبت می کرد، حفصه به عایشه گفت: امشب بر شتر من سوار نمی شوی تا من بر شتر تو سوار شوم و شترهای یکدیگر را امتحان کنیم؟ عایشه گفت: باشه، عایشه بر شتر حفصه و حفصه بر شتر عایشه سوار شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد شتر عایشه که حفصه بر آن سوار بود آمد سلام کرد و همراه با آن حرکت کرد، تا اینکه یک جا اتراق کردند، عایشه چون (همراهی) رسول الله را از دست داده بود رشک می برد، چون اتراق کردند پای خود را در بوته ی إذخر قرار داد و می گفت: پروردگارا عقرب یا ماری را مسلط گردان تا مرا نیش بزند، رسول تو (اینجا است) و من نمی توانم (در این باره) چیزی به ایشان بگویم).
چیزی که گفت و انجام داد بخاطر افراط در غیرت (نوعی حساسیتی که هر زنی نسبت به شوهرش دارد) بر رسول الله صلی الله علیه وسلم است، که این غیرت بخشیده می شود.