نفس خودت را برای خودت محاسبه کن چرا که برای دیگران، حسابرسی جز تو وجود دارد. [امام علی علیه السلام].
نظر شعراء و حکماء پیرامون بدگویی از دیگران:
مــا نگوییم بـد و میـــل بـه نـاحـق نکنیـم | جامه کس سیـــه و دلـق خود ازرق نکنیـم | |
عیب درویش وتوانگر به کم و بیش بد است | کار بد مصلحت آن است که مطـــلق نکنیم | |
گر بدی گفت حسـودی و رفیقــی رنجیــد | گو توخوش باش که ماگوش به احمق نکنیم | |
حافـظ ار خصم خطا گفــــت نگیریم بر او | ور بـه حـق گفـت جـدل باسخن حق نکنیم |
[حافظ شیرازی]
تـو بـا دشمــن نفـس همخـانـهای | چـه در بنـد پیـکار بیگانـهای | |
تو خود را چو کودک ادب کن به چوب |
بـه گـرز گران مغز مردم مکوب | |
تـرا شهوت و حـرص و کین و حس | چو خون در رگانند و جان در جسد | |
بـود خـار و گل بـا هم ای هوشمند | چه در بند خاری تو گل دسته بند | |
کسـی را کـه زشتی بود در سرشت | نبیند ز طـاووس جز پای زشت | |
صفایی به دست آور ای خیره روی | کـه ننمایـد آیینـه تیـره روی | |
طـریقی طلب کـز عقوبـت رهـی | نه حرفی که انگشت بر وی نهی | |
منه عیب خلق ای فرومایه پیش | که چشمت فرو دوزد از عیب خویش | |
چـرا دامـن آلـوده را حد زنـم | چـو در خـود شنـاسم کـه تـر دامنم | |
چـو بد ناپسند آیدت خود مکن | پس آنگـه بـه همسایـه گـو بد مکن | |
تـو خـاموش اگر من بهم یا بدم | کــه حمـال سـود و زیــان خـودم | |
نکـوکـاری از مـردم نیـکـرای | یکـی را بـه ده مینـویسد ثــواب | |
تو نیز ای عجب هر کرا یک هنر | ببینــی ز ده عیبـش انـدر گــذر | |
نه یک عیب او را بر انگشت پیچ | جهـانـی فضیـلت بــرآور به هیچ | |
چو دشمن که در شعر سعدی نگاه | بـه نفـرت کنـد ز انــدرون سیـاه | |
نه هر چشم و ابرو که بینی نکوست | بخـور پستـه مغـز و بینـداز پوست |
[بوستان سعدی]
تو خود آن کن که به دیگران میآموزی؛ نخست خود را خوب به فرمان آر و سپس دیگران را.
درشت مگو تا نشنوی. به راستی که سخن خشم آلود رنج آورد و به تو نیز همان رسد.
تندرستی بزرگترین نعمتهاست و خرسندی بزرگترین داراییها.
هیچ آتشی چون آرزو و هیچ بدی چو کینه نیست، هیچ شادمانی برتر از آرامش نیست.
آن کس که شادیاش را در رنجه داشتن دیگران آرزو کند، گرفتار بندهای نفرت است و از نفرت آزاد نیست.
خشم را به دور افکن، منیت را رها کن، به همه بندها چیره شو، دلبسته نام و شکلمباش و چیزی را از خود مدان، پس در این حال، تو را رنجی نخواهد بود.
- در مواخذات و ایرادجوییهای ما از گنه کاران،نخوت همواره نقش مهمتری از همدردی بازی میکند. ملامتهای ما بیش از آنکه قصد اصلاح کردن ایشان را داشته باشند بدین منظور ادا میشوند که ما را از خطاها و کاستیهای آنان بری نشان دهند. (لاروشفوکو – تفکرات).
شعر عیبجو (از پروین اعتصامی)
زاغی به طَرف باغ ، به طاووس طعنه زد | کاین مرغ زشت روی چه خودخواه وخودنماست | |
این خط و خال را نتوان گفت دلکش است | این زیب و رنگ را نتوان گفت دلرباست | |
پایش کج است و زشت ، ازان کج رود به راه | دمش چو دم روبه و رنگش چو کهرباست | |
نوکش چو نوک بوم سیه کار ، منحنی است | پشت سرش برامده گردنش دو تاست | |
از فرط عجب و جهل گمان میبرد که اوست | تنها پرندهای که در این عرصه و فضاست | |
این جانور نه لایق باغ است و بوستان | این بیهنر نه در خور این مِدحَت و ثناست | |
رسم و رهیش نیست بجز حرص و خودسری | از پا فتادهی هوس و کشتهی هوی ست | |
اووس خنده کرد که رای تو باطل است | هرگز نگفته است بداندیش حرف راست | |
مردم همیشه نقش خوش ما ستودهاند | هرگز دلیل را نتوان گفت ادعاست | |
بدگویی تو این همه از فرط بد دلی است | از قلب پاک نیت آلوده بر نخاست | |
ما عیب خود هنر نشمردیم هیچگاه | در عیب خویش ننگرد آن کس که خودستاست | |
گاه خرام و جلوه به نزهتگه چمن | چشمم ز راه شرم و تاسف به سوی پاست | |
ما جز نصیب خویش نخوردیم ، لیک زاغ | دزدی کند به هر گذر و باز ناشتاست | |
در من چه عیب دیده کسی غیر پای زشت | نقص و خرابی و کژی دیگرم کجاست؟ | |
پیرایهای به عمد نبستم به بال و پر | آرایش وجود من ای دوست بی ریاست ض |
|
ما بهر زیب و رنگ نکردیم گفتگو | چیزی نخواستیم ، فلک داد آنچه خواست | |
کار آگهی که آب و گِل ما به هم سرشت | بر من فزود، آنچه که از خلقت تو کاست | |
در هر قبیله، بیش و کم و خوب و زشت هست | مرغی کلاغِ لاشخور و دیگری هماست | |
صد سال اگر به دجله بشویند زاغ را | چون بنگری، همان سیه زشت بی نواست | |
هرگز پر تو را چو پر من نمیکَنند | مرغی که چون منش پر زیباست ، مبتلاست | |
آزادی تو را نگرفت از تو هیچ کس | ما را همیشه دیدهی صیاد در قفاست | |
فرمانده سپهر ، چو حکمی نوشت و داد | کس دم نمیزند که صواب است یا خطاست | |
ما را برای مشورت اینجا نخواندهاند | از ما و فکر ما، فلک پیر را غناست | |
احمق، کتاب دید و گمان کرد عالم است | خودبین به کشتی آمد و پنداشت نا خداست | |
ما زشت نیستیم تو صاحبنظر نه ای | این خوردهگیری از نظر کوته شماست | |
طاووس را چه جرم ، اگر زاغ زشت روست | این رمز ها به دفتر مستوفی قضاست |
- تصویری که روحانی و مداح شیعه از حضرت عمر در مغز شیعیان ساخته است تصویر مردی عصبانی و خودرای و خودکامه است که پس از رسول اکرم هر کاری دلش خواسته کرده و احدی هم جرات مخالفت نداشته است: جلوی وصیت پیامبر صلی الله علیه وسلم را میگیرد. دختر او را میکشد. قرآن را تحریف میکند. خلافت را غصب میکند. به زور با دختر علی ازدواج میکند. احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم را میسوزاند و… ولی وقتی در متون تاریخی عمیق میشوی به تواتر به این مساله برخورد میکنی که او حتی نمیتوانسته یک واو از قرآن کم یا زیاد کند! و حتی یک وجب پارچه از سهم غنایم جنگی از پسرش بگیرد!.
- من عقیده ندارم یک نفر بتواند مسیر تاریخ را عوض کند ولی مطمئنم اگر ابوبکر و حضرت عمر نبودند اکنون نه قرآنی داشتیم و نه اسلامی و اگر هم بود با تحریف و غلط به دست ما رسیده بود.
- یکصد آیه از قرآن در تعریف و ستایش اصحاب (انصار و مهاجرین) نازل شده است، بدون هیچگونه ابهام و تاویلی به صورتی بسیار واضح و روشن. بسیار بعید است این افراد به محض وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم، آنقدر بی همیت و بی غیرت شده باشند که کسی بیاید و در گوش دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم سیلی بزند و جنین او سقط شود و در نهایت مسبب مرگ او باشد و هیچکس حتی اعتراضی هم نکرده باشد. ممکن است بگویید از این اتفاق کسی خبر نداشته! پس چگونه در قرن چهارم و پس از گذشت ۳۵۰ سال با پیدا شدن کتاب سلیم ابن قیس در آنجا چنین افسانههایی را میبینیم؟ حتی در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام نه ایشان و نه هیچ شخص دیگری به چنین اتفاق مهمی حتی اشاره هم نکرده است. زیرا موضوع بسیار مهم است: قتل نوه پیامبر (محسن) و دختر او! و بعید است فکر کنیم مردم مدینه در همان زمان از این مسائل بیاطلاع بودهاند و اکنون شیعه در سرزمین ایران پس از ۱۴۰۰ سال از این وقایع مطلع شده است! جالب است که اصحاب بزرگواری مانند ابن عباس یا زید یا عبد الله ابن مسعود و سلمان فارسی و عمار یاسر و… به جای اعتراض با حضرت عمر همکاری میکرده اند! و حتی ابن مسعود مدتها پس از شهادت حضرت عمر با شنیدن نام او به گریه میافتد (با شنیدن نام قاتل دختر پیامبر!) پس همکاری همه جانبه اصحاب و حتی حضرت علی با عمر و ابوبکر باعث میشود چنین نتیجه قاطعی بگیریم که کسی دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم را نکشته است و با بدترین تحلیلها میتوانیم بگوییم فقط به خاطر طبع بشری کدورتی بین حضرت فاطمه و عمر و ابوبکر پیش آمده است که به خاطر رحلت زودهنگام حضرت فاطمه، شاید فرصتی نشد تا این کدورت به آشتی بدل شود و این بهانهای شد تا افسانه سرایان در تاریخ، بکنند آنچه کردند.
- خداوند در آیهای از قرآن فرموده: ما شما را به آنچه در دل دارید مواخذه میکنیم و نه به آنچه از روی لغو بر زبان میآورید. شیطان ظاهر بین از آدم فقط خاک را دید (و به نوعی درست هم دید) و گفت من به او سجده نمیکنم. شیاطین انسان نما نیز از حضرت عمر، فقط تند و تیزی زبان او را دیدهاند در حالیکه در اطرافیان پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم، بی غل و غشتر و صاف و صادقتر از حضرت عمر وجود نداشته است.
- در تاریخ در ارتباط با شخصیتهای مطرح همواره دو جریان وجود داشته است. افرادی مانند چنگیز و هیتلر و نرون و… که گذشت زمان و وجدان عمومی جامعه جهانی پس از گذشت اندک زمانی چهره آنها را نشان داده و نام آنها به بدی در تاریخ بشری ثبت شده است. ولی جریان دومی هم بوده که سعی در تخطئه و ترور شخصیت افرادی داشته که نیت آنها خوب بوده و بسیاری از عملکردهای آنان نیز خوب بوده ولی به خاطر سرشت و ماهیت بشری مرتکب برخی خطاها و اشتباهات شدهاند به همین دلیل، پارهای از انسانهای شیطان صفت برای رسیدن به پارهای اهداف و اغراض سیاسی سعی در ترور شخصیت آنها داشتهاند نمونه بارز آن در زمان نزدیک به ما افرادی مانند دکتر مصدق یا دکتر فاطمی بودهاند که حتی جان بر سر عقاید خود گذاشته و به دست عوامل شاه محکوم و اعدام شده (دکتر فاطمی) یا در دادگاه محکوم و تبعید شدند (دکتر مصدق) شاید آنها خطاها و اشتباهات زیادی هم داشته بودند ولی به جز انسانهای احمق و نادان کسی در نیت آنها شک نمیکند (حتی شاه به ثریا میگوید من که میدانم نیت مصدق خوب است و او وطن پرست است!) دقیقاً همین اتفاق در ارتباط با حضرت عمر و حضرت ابوبکر نیز افتاده است هرچند تاریخ، خود بهترین قاضی است و اکنون جز نامی نیک از این افراد بر جای نگذاشته است.
- قرار و شیوه ما در این تحقیق بر آن است که برای تحلیل درست هر واقعهای خود را به همان محیط و همان زمان ببریم اکنون به دور از هر گونه جنجال تعصبی باید علت سفارش پیامبر صلی الله علیه وسلم به اهل بیت را بررسی کنیم:
در فرهنگ اعراب آن روزگار، نزدیکترین افراد به یک نفر به ترتیب و اهمیت زیر بودهاند[۱]:
۱- پدر و جد پدری ۲- عمو ۳- پسر ۴- برادر و پسر عمو ۵- همسر و دختر که در حاشیه بوده و به صورت نیم بند آنها را از نزدیکان فرد به شمار میآوردهاند. شاید هیچ نیازی به توضیح نباشد (اظهر من الشمس) که در آن زمان، زن هیچ جایگاه سیاسی و اجتماعی نداشته است. اکنون پیامبر صلی الله علیه وسلم میداند که دشمنان زیادی دارد و تقریباً همه قبایل را داغدار کرده است و انتقام گیری شیوه همیشگی اعراب بوده آیا ایشان نباید سفارش خانواده خود را به دیگران بکنند؟ همان عقدهای که در کربلا دهن باز کرد و باعث شد یزید بگوید: امروز تلافی احد شد؟ و برای اینکه نقش دختر در جایگاه اهل بیت یک نفر، بسیار کمرنگ و بیاهمیت بوده (آن هم دختری با سنی بسیار کم زیرا سن کم نیز در بیاهمیت شدن یک شخص، مهم بوده است) پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم مجبور بودهاند سفارش تنها دخترشان را مشخصاً بیشتر بکنند تا مردم او را نیز جزو اهل بیت بدانند (جدا از اخبار واحد و عجیب و غریب و جعلی مانند حدیث کساء که بوی پارتی بازی و عدم عدالت و افسانه سرایی و بیهودگی از سر و روی آن میبارد) اکنون علاوه بر این مورد بسیار مهم، علت سفارش فاطمه به دیگران از قرار زیر است:
- آخرین فرزند همیشه عزیزترین است. (البته پیامبر پس از فاطمه صاحب ابراهیم میشوند که نسبت به او نیز بسیار عشق و علاقه نشان میدادند که او در کودکی میمیرد و چه بسا این مصلحت خدا بوده و گرنه مسلماً شیعه یا به او مقام خدایی میداد یا مقام نبوت یا مقام امامت).
- فوت سایر فرزندان و باقی ماندن فقط فاطمه.
- زنده به گور کردن دختران و بی اهمیت بودن فرزند دختر و خوار و بی مقدار کردن زنان باعث میشده پیامبر صلی الله علیه وسلم به عنوان الگویی عملی این اصول را در ابراز محبت به عایشه[۲] و فاطمه نقض کنند.
- نسل پیامبر صلی الله علیه وسلم از جانب فاطمه باقی ماند.
- فقر و آسیبهای سه ساله در محاصره اقتصادی و سایر صدمات هجرت به مدینه و از دست دادن مادر (خدیجه).
- علاقه شدید اعراب به عمو و پسر عموی خود و اینکه علی پسر عموی ایشان همسر فاطمه بوده است.
- پاکی و پاکدامنی و بزرگ شدن فاطمه تحت تعالیم اسلامی از همان اوان کودکی و معرفی ایشان به عنوان الگوی یک زن پاکدامن و قانع برای سایر زنان.
با عنایت به موارد فوق و اینکه طبق نص صریح و روشن قرآن کریم پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بشری بوده مانند سایرین ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ﴾ «بگو من انسانی مانند شما هستم». واقعاً نمیدانم یعنی انسان هر قدر هم احمق باشد باید معنی این چند کلمه ساده را بفهمد هرچند اگر کسی خودش را به خواب زده باشد با هیچ زبانی نمیتوان او را بیدار کرد) همه این موارد باعث شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم، مطابق رغبات شخصی خود، سفارش به فاطمه کرده باشند و براستی برای من جای تعجب است که دست تقدیر چگونه تمامی مصالح مورد نیاز برای گمراهی شیعیان را در کنار هم قرار داده است! مثلا باید در غدیر چنان اتفاقی بیفتد و بعد علی در سقیفه حاضر نشود و به اینکار معترض شود تا شیعه از دل این جریانات، خلافت منصوص حضرت علی علیه السلام را بیرون بکشد؟
[۱]– چنانچه کسی در طبقات ارث و میزان سهم الارث، تحقیقی انجام دهد این اصل برای او مسلمتر میشود.
[۲]– اگر پیامبر عایشه را دوست نمیداشت از سایر زنان خود نمیخواست اجازه دهند ایشان در آخرین روزهای عمر خود در اتاق او باشند.