ابن جریر میگوید: «ابن حمید از مهران و او از سفیان از موسی از محمد بن قیس روایت میکند که «یغوث» «یعوق» و «نسر» افراد صالحی بودند و پیروانی داشتند که از آنها پیروی میکردند، وقتی ایشان مردند کسانی که از آنها پیروی میکردند، گفتند اگر تصاویر آنها را بسازیم با به یادآوردن آنها بیشتر برای عبادت تشویق خواهیم شد. از این رو تصاویر آنها را ساختند. وقتی این گروه از میان رفتند و نسل دیگری آمد شیطان آنان را وسوسه کرد و گفت: گذشتگان تصاویر بزرگان را میپرستیدند به سبب آنها باران میباریده است آنگاه آنان پرستش آن تصاویر را شروع کردند. سفیان از پدرش و او از عکرمه روایت میکند که فاصله بین آدم و نوح ده قرن بود و همه بر اسلام بودند.[۱]
ابن أبی حاتم از عروه بن زبیر روایت میکند: که اینها فرزندان آدم بودند و ودّ بزرگترین و نیکوترین آنها بود.[۲]و عمر بن شبه در «اخبار مکه» نیز از طریق محمد بن کعب قرظی این را روایت کرده است.[۳]
سهیلی در «التعریف» میگوید: یغوث فرزند شیث بن آدم بود و همچنین سواع و غیره؛ مردم به دعای آنها تبرک میجستند و هرگاه یکی از آنها میمرد مجسمهاش را میساختند و به قصد تبرک به آن دست میکشیدند تا زمان مهلاییل[۴]. سپس به تدریج شیطان آنها را وسوسه کرد و به عبادت آن پرداختند و سپس این بتپرستی در میان عربهای جاهلیت رواج گرفت. البته نمیدانم که این اسمها از کجا به عربها سرایت کرد آیا از سوی هندیها؟ گفته شده: هندیهای بعد از نوح، آغازگر بتپرستی بودهاند، و یا اینکه این نامها را شیطان به عربها القا کرده است.[۵]
فاکهی از ابن کلبی روایت میکند که گفت: عمرو بن ربیعه با جنی در ارتباط بود که پیش او میآمد، آن جن نزد او آمد و گفت: ندای ابا ثمامه را اجابت کن و بدون نکوهش و ملامت وارد شو. و به جده بیا بتهایی آماده خواهی یافت آن بتها را به تهامه بیاور و نترس و سپس عربها را به پرستش آن فرا بخوان، مردم دعوت تو را میپذیرند.
آنگاه عمرو به ساحل جده آمده و آن جا بُت ودّ، سواع، یغوث و نسر را یافت، اینها بتهایی بودند که در دوران نوح و ادریس پرستش شده بودند و سپس طوفان این بتها را به اینجا انداخته بود و ریگها آن را پوشانده بود، عمرو این بتها را بیرون آورد و به تهامه برد و به موسم حج رفت و مردم را به عبادت این بتها فرا خواند و مردم دعوت او را قبول کردند.
حافظ میگوید: عمرو بن ربیعه همان عمرو بن لحی است.[۶]
عمرو بن ربیعه سردار قبیلهی خزاعه بود؛ او اولین کسی بود که ذبح شتران را برای بتها رواج دارد و دین ابراهیم را تغییر داد و عربها قبل از او بر آیین پدرشان ابراهیم بودند تا اینکه عمرو در میان آنها پدید آمد و او شرک را به وجود آورد، چنانکه ابن جریر از ابی هریره روایت میکند که گفت: از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم شنیدم که به اکثم بن جَون گفت: «ای اکثم! عمرو بن لحی بن قمعه را در دوزخ دیدم و تو بیش از همه به او شباهت داری و او از همه به تو شباهت بیشتری دارد». اکثم گفت: ای رسول خدا آیا بیم آن داری که شباهت من به او به من ضرر برساند؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: نه، تو مؤمن هستی و او کافر و او اولین کسی بود که دین ابراهیم را تغییر داد و بحیره[۷] و سائبه[۸] و حامی را ایجاد کرد.[۹] سندش حسن است.
[۱]– تفسیر طبری۲۹/۹۸ – ۹۹ و در اسنادش محمد بن حمید رازی وجود دارد که متروک است.
[۲]– تفسیر ابن ابی حاتم ش۱۸۹۹۶ از طریق ابی حرزه از عروه.
[۳]– ابوالشیخ در العظمه ۵/۱۵۹۰ روایت کرده و در سند آن ابومعشر است که ضعیف است.
[۴]– همچنین میتوان مهلائیل گفت. ابن کثیر در البدایه و النهایه ۱/۲۳۲ میگوید: این همان کسی است که فارسها گمان میبرند او پادشاه هفت اقلیم است. و میگویند او اولین کسی است که درختان را قطع کرد و شهرها و قلعههای بزرگی ساخت و اوست که شهر بابل و شهر شوش سفلی را ساخت و او شیطان و لشکریانش را شکست داد و آنان را به گوشه و کناره و درههای کوهها آواره و فراری کرد. و گروهی از جنهای سرکش را کشت و او تاج بزرگی داشت و برای مردم سخنرانی میکرد. حکومتش چهل سال ادامه یافت.
[۵]– در الروض الأنف ۱/۳۶ میگوید: مهلائیل یعنی ممدوح. و در زمان او بتپرستی آغاز شد و گفتهاند او در ۸۹۵ سالگی وفات کرده است. نگا: لقطه العجلان ص۸۲٫
[۶]– فتح الباری ۸/۶۶۸ و نگا: اخبار مکه، فاکهی۵/۱۶۱٫
[۷]– بحیره به حیوانى میگفتند که پنج بار زائیده بود و پنجمین آنها ماده- و به روایتى نر- بود، گوش چنین حیوانى را شکاف وسیعى میدادند و آن را بحال خود آزاد میگذاشتند و از کشتن آن صرف نظر میکردند.
بحیره از ماده بحر به معنى وسعت و گسترش است و اینکه عرب دریا را بحر میگوید به خاطر وسعت آن است و اینکه بحیره را به این نام مىنامیدند به خاطر شکاف وسیعى بود که در گوش آن ایجاد میکردند. (مصحح)
[۸]– سائبه شترى بوده که دوازده بچه مى آورد، آن را آزاد میساختند و حتى کسى سوار بر آن نمیشد و به هر چراگاهى وارد میشد آزاد بود و از هر آبگاه و چشمهاى آب مینوشید کسى حق مزاحمت آن را نداشت. (از ماده سیب به معنى جریان آب و آزادى در راه رفتن است. (مصحح)
[۹]– روایت ابن اسحاق همان طور که در سیره ابن هشام۱/۲۰۱- ۲۰۲ آمده است. تفسیر طبری۷/۸۶ و دیگران و اسنادش صحیح است.