آیا خدا می تواند صخره ای خلق کند که نتواند آنرا بلند کند؟ چگونه به آنها پاسخ دهیم؟
الحمدلله،
این سوال یک مغالطه بزرگ است، قصد آنها از مطرح کردن آن اینست تا مخاطب خود را در الزام قرار دهند، چرا اگر بگوید : خیر، نمی تواند! آنها می گویند : پس چگونه خدا باشد درحالیکه از خلق کردن ناتوان است؟! و اگر بگوید : آری، می تواند! می گویند : چگونه خدا باشد حال آنکه نسبت به حمل کردن آن ناتوان است؟
کسانی که این سوال را مطرح می کنند باید بدانند که این سوال در اصل نادرست و ناصحیح است، چرا که قدرت الله متعال به محالیات تعلق ندارد، چگونه می تواند خدا باشد درحالیکه از برداشتن صخره عاجز باشد، حال آنکه یکی از صفات الله متعال قدرت است؟! آیا در صفات مخلوقات چیزی یافت می شود که از صفات خالقش بزرگتر باشد؟! و آیا این کاری عبث و بیهوده برای خداوند حکیم و علیم نیست چیزی بیافریند که در مقابل آن عاجز بماند؟! حال آنکه او تعالی از عبث و بیهودگی مبراست، و اینان، الله متعال و صفاتش را نمی شناسند و درک نکرده اند، و در تناقضات ذهنشان گرفتار مانده اند.
استاد سعد رستم نویسنده کتاب « الأناجیل الأربعه ورسائل بولس » اینگونه پاسخ می دهد :
«قدرت خداوند که مطلق و نامحدود است به ممکنات عقلی تعلق دارد نه به محالیات عقلی، قدرت هر اندازه مطلق و نامحدود باشد باز در دایره ممکنات الوجود می ماند، و به محالیات تعلق نمی گیرد، و این به معنای محدود ساختن قدرت الهی نیست، برای توضیح آن چند مثال ذکر می کنیم :
از تمام این اسقفها و لاهوتی ها می پرسیم : آیا خدای متعال می تواند خدای دیگری مثل خود خلق کند؟
اگر بگویند : آری، به آنها می گوئیم : اینکه مخلوق است! چگونه می تواند خدا باشد درحالیکه خود، مخلوق است؟! و چگونه مثل خدا است درحالیکه حادث بوده ولی خدا ازلی و قدیم است؟!
در حقیقت عبارت «آفریدن خدا» سفسطه و تناقض عقلی است، زیرا یک شیء به مجردی که آفریده شود دیگر نمی تواند خدا باشد (زیرا خدا خلق است نه مخلوق)، پس این سوالی که پرسیدیم بمثابه آنست بگوئیم : آیا خداوند می تواند بیافریند خدایی که خدا نباشد!؟ بدیهی است جواب باید اینگونه باشد : قدرت خداوند به آن تعلق ندارد؛ زیرا اینکه چیزی خدایی غیر خدا باشد یک تناقض عقلی و محال الوجود است، و قدرت خداوندی به محالیات تعلق ندارد.
یک مثال دیگر : دوباره از آنها می پرسیم : آیا خداوند می تواند کسی را بطور حقیقی از زیر سلطه و فرمانروایی خویش خارج کند؟
اگر پاسخشان مثبت باشد؛ پس در واقع برای نفوذ و فرمانروایی خداوند محدودیت قائل شده اند، و اگر پاسخشان منفی باشد که جواب صحیح نیز همین است در اینصورت آنها با سخن ما موافقت کرده اند در اینکه : قدرت خداوند مطلق است و به محالیات تعلق ندارد؛ زیرا عقلا محال است مخلوقی از فرمانروایی و نفوذ خالق و پدیدآورنده خود خارج شود.
مثال سوم : روزی یکی از ملحدین از من سوالی پرسید و گفت : آیا خدای شما می تواند صخره ای بسیار بزرگ بیافریند بگونه ایکه خودش نتواند آنرا حرکت دهد؟ بعد با حالتی متکبرانه و کنایه گفت : اگر بگوئی می تواند، در آنصورت برای خدایت عجز و ناتوانی در حرکت دادن صخره ثابت کرده ای، و این دلیل بر خدا نبودنش است، و اگر بگوئی : خیر، نمی تواند! با این پاسخت اعتراف کرده ای که او بر هر چیزی قادر نیست، و در نتیجه نمی تواند خدا باشد!
در کمال سادگی به این فرد ملحد پاسخ دادم : اینکه خداوند صخره ای را بیافریند که از حرکت دادن آن عاجز بماند، این در ضمن قدرت خداوند داخل نمی شود؛ زیرا هرآنچه خداوند می آفریند بر حرکت دادنش قادر است، اما عدم تعلق قدرت خداوند به آفریدن چنین صخره افتراضی دلیل بر عجز او تعالی نیست، بلکه بلعکس؛ دلیل بر کمال قدرتش است! زیرا این سوال شما بمانند آنست کسی بپرسد : آیا خداوند می تواند در مقابل چیزی عاجز باشد که عقلا ممکن باشد؟ و بدیهی است پاسخ منفی به این مسئله محدود ساختن قدرت خداوند را افاده نمی کند، بلکه تاکیدی بر کمال قدرت او تعالی است؛ زیرا عدم عجز، عین قدرت است نه عجز و ناتوانی، کما اینکه اگر بگوئیم : ممکن نیست خداوند نسبت به چیزی نا آگاه باشد یا چیزی را فراموش کند؛ این سخن ما اثبات عجز یا نقص برای خداوند نیست، بلکه تاکیدی بر کمال قدرت و علم او تعالی است». والله تعالی اعلم.
“الأناجیل الأربعه ورسائل بولس ویوحنا تنفی ألوهیه المسیح کما ینفیها القرآن” للأستاذ سعد رستم.