شیخ الاسلام ابن تیمیه، در بین عبادات مختلف، تکیه گاه اصلی زیبایی ها و ارزشهای اخلاق را امر به معروف و نهی از منکر می بیند؛ ابن تیمیه تمام اعمال عبادی را در دایره معروف جمع میکند؛ و ایمان به خداوند متعال و فرشتگان و کتابهای او تعالی و پیامبرانش و روز قیامت و احسان که عبارت است از اینکه انسان، پرودگارش را بهگونه ای عبادت کند گویا که او ار میبیند و اگر او نمیبیند، بداند که خداوند او را میبیند و دیگر امور ظاهری و باطنی که الله و رسولش بدان فرمان دادهاند یعنی اخلاص در دین برای خداوند متعال، توکل بر او، امید به رحمت او، ترس از عذابش، صبر بر حکم او، تسلیم اوامر او شدن و تمامی اینها به نیرویهای محرک و مشوق به سوی اعمال اشاره دارد.
سپس ابن تیمیه، عبادات و دیگر اعمال و رفتاری که اخلاق را احاطه نموده اند، مقرون به هم ذکر میکند و این اقتران ما را به این نتیجه می رساند که میان آن و میان اعمال عبادی هیچ فرقی نیست چرا که امکان ندارد قواعد اخلاق در اسلام از اصول آن جدا باشد؛ وی پس از ذکر تفاصیل اعمال عبادی به شکل محصور، به دیگر اعمال میپردازد: «مانند راستگویی، وفای به عهد، پرداخت امانت ها بر اهل آن، نیکی به پدر و مادر، صله ی رحم، همکاری در خوبی و تقوی، نیکی به همسایه و یتیم و مسکین و در راه مانده، دوست و همسر و عدالت در گفتار و کردار؛»
ابن تیمیه تمام اینها را تحت عنوان معروف می آورد. معروفی که بدان فرمان داده شده است. وی پس از بیان اخلاق کاملی که باید بدان مقید بود، عواملی که سبب ارتقاء و دستیابی انسان به زیبای های اخلاقی که مندوب و مستحب است، بیان میکند، مانند اینکه (با کسی که رابطه ی خویشاوندی را با تو قطع کرد، ارتباطت را وصل کن و به کسی که تو را محروم کرده ببخش و از کسی که به تو ظلم کرده درگذر؛) خداوند متعال میفرماید: «وَجَزَاء سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ * وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ * إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ * وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»: «و جزایی بدی، بدیی است همانند آن، پس هرکس که در گذرد و اصلاح (و آشتی) کند، پاداشش بر الله است، بیگمان او ستمکاران را دوست ندارد. و کسیکه پس از ستمی که بر او رفته است، انتقام بگیرد، پس اینانند که هیچ راه (ملامتی) بر آنان نیست. تنها راه (ملامت) بر کسانی است که به مردم ستم میکنند و در زمین به ناحق سرکشی (و ستم) میکنند، اینانند که برایشان عذابی دردناک است. و کسیکه شکیبایی کند و در گذرد، بیگمان این از کارهای سترگ (پسندیده) است.» (شوری: ۴۳-۴۰)[۱]
از این آیه دانسته میشود که زیباییهای اخلاق، اقتضا میکند که با کسی که با تو قطع رابطه کرد با سلام کردن، ارتباط برقرار کنی و او را اکرام نموده و برایش دعا و طلب استغفار کنی و او را مدح و ستایش کنی؛ و به کسی که تو را از تعلیم، منفعت و مال محروم نمود، ببخشی و از کسی که در خون، مال و آبرویت به تو ظلم نمود، درگذری؛ که برخی از اینها واجب و برخی دیگر مستحب است.[۲]
اما معنای خلق عظیمی که خداوند متعال محمد را بدان توصیف نموده است همان دین جامعی است که دربرگیرنده تمام اوامر خداوند متعال به طور مطلق میباشد؛ و همچنین به معنایی است که عایشه در مورد اخلاق پیامبر می فرماید: «کان خلقه القرآن»: «اخلاق پیامبر قرآن بود.» و حقیقت این امر پایبندی به آنچه محبوب خداوند است با رضایت خاطر و شرح صدر میباشد.[۳]
همچنین با دلیلی دیگر، فهم ابن تیمیه در شمول دایره ی اسلام در مورد جنبه های عقیده، عبادات و اخلاق برای ما روشن میشود چرا که تمامی بیاناتی که گذشت، در امر به تقوای الهی داخل است و تقوای الهی جامع است (و شامل تمامی اوامر ایجابی و استحبابی و نواهی تحریمی و تنزیهی خداوند متعال میباشد و حقوق خدا و بندگان را شامل میشود.)[۴]
شرح حدیثی که پیامبر به معاذ وصیت کرد گذشت: رسول خدا وقتی معاذ را به یمن می فرستاد به او وصیت نمود: «اتق الله حیث ما کنت واتبع السیئه الحسنه تمحها وخالق الناس بخلق حسن»: «هرجا بودی تقوای الهی را پیشه کن و بعد از هر گناهی، یک نیکی انجام بده تا آنرا پاک کند و با مردم با اخلاق نیکو رفتار کن.» این حدیث، حق خداوند از انجام اعمال نیک و اصلاح امور فاسد در بر دارد و همچنین شامل حق بندگان میشود. چنانکه بیان میکند که با مردم با اخلاق نیکو رفتار کن.[۵] و تقوای الهی شامل تمام این موارد میشود زیرا تقوا به معنای پایبندی و انجام اوامر الهی و ترک منهیات میباشد.[۶]
و همچنین تقوای به معنای تمامی دین است (چشمه خیر و اصل آن اخلاص بنده در عبادت و مددجویی از پروردگارش میباشد همچنان که در قرآن آمده است: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»: «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.» (فاتحه: ۵)[۷]
اخلاص بنده نسبت به پروردگارش در عمل و عبادت، منبع نیکی است اما اعمال نیک کدام است؟ ابن تیمیه حدیثی را که از زبان موسی علیهالسلام وارد شده، نقل میکند: «موسی گفت: ای پروردگار من، کدام گروه از بندگان تو نزد تو محبوبتر هستند؟ گفت: کسی که مرا یاد کرده و فراموشم نکند. گفت: کدام یک از بندگانت داناترند؟ گفت: کسی که علم میآموزد تا کلمهای بیابد که او را به سوی هدایت راهنمایی کند یا از راه گمراهی دور کند؛ گفت: کدام یک از بندگانت بردبارترند؟ گفت: کسی که چنان بر خود حکم میکند که بر دیگران حکم میکند و برای دیگران چنان حکم میکند که برای خود حکم میکند.»
در این حدیث، محبت، علم و عمل ذکر شدهاند که همه خیر و نیکی می باشند.[۸]
اما تفصیل این مطلب، به ترتیب زیر است:
با محبت، قلب دوستدار پروردگار یگانه شده و تنها برای او بر دین گردن می نهد؛ برای این مورد، یوسف علیه السلام را مثال میزنند کسی که دوستدار پروردگار بوده و خالصانه در خدمت خداوند بود و خداوند متعال اینگونه او را توصیف نموده است: «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»: «تا بدی و فحشا از او دور سازیم، بیگمان او از بندگان مخلص ماست.» (یوسف: ۲۴)
برعکس زن عزیز مصر که مشرک بود، به عشق مبتلا شد و کسی به عشق مبتلا نمی شود مگر به سبب نقص در توحید و ایمانش؛ اما قلبی که رو به سوی پروردگارش کرده و توبه کار است و از او تعالی می ترسد، محبت غیرالله از آن دور می شود و شخص را به سوی عباداتی که موجب جلب محبت پروردگار و ترس از او است، میکشاند. چرا که ایمان با عبادت و فرمانبرداری زیاد و با گناه و معصیت کم میشود پس هرگاه شخص مومن، فرمانبرداری نموده و گناهان را ترک کند محبت و ترس او از پروردگار تقویت میشود (و محبت و ترس غیر الله از دل او رخت میبندد.)[۹]
خداوند بیان نموده که شرط محبت او، پیروی از رسول است و می فرماید: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»: «بگو: اگر الله را دوست میدارید، پس ازمن پیروی کنید، تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را برایتان بیامرزد و الله آمرزندهی مهربان است.» (آل عمران: ۳۱)
پیروی و مقید بودن به قواعد شریعت برعکس کسانی که ادعای محبت الله را دارند ولی به شریعت گردن نمی نهند؛ همچون یهود و نصاری که گفتند: «نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ»: «ما فرزندان الله و دوستان او هستیم.» (مائده: ۱۸) این تنها ادعای محبت بود، ادعایی بدون دلیل همراه با مخالف با شریعت که در آن خوف و خشیت پروردگار وجود ندارد به همین سبب خداوند متعال خشیت و ترس را با آن مقرون نموده و میفرماید: «هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ * مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ * ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ»: «(به آنها گفته میشود:) این چیزی است که به شما وعده داده میشد، برای هر رجوعکننده (به سوی الله و) نگهدارنده (پیمان و احکام الهی) است. کسیکه در نهان از (الله) رحمان بترسد، و با قلبی توبه کار (در محضر او) آمده باشد. (به آنها گفته میشود:) «به سلامت وارد آن (بهشت) شوید، (که) این روز جاودانگی است.» (ق: ۳۴- ۳۲)
علم نیز یکی از محرکهایی است که شخص را به سوی انجام عمل نیک میکشاند و علم نافع، اصل هدایتی است که انسان را به سوی حق که همان راه صلاح و فلاح است می کشاند و مصدر و منبع ضلالت و گمراهی عمل بدون علم است. همچنان که سبب و عامل پیروی از نفس، راه کج و گمراهی است. چنانکه خداوند متعال میفرماید: «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى»: «سوگند به ستاره چون فرود افتد. (که) یار شما (= محمدr) گمراه نشده و راه را گم نکرده است.» (نجم: ۱- ۲) و معاذ بن جبل مردم را به کسب علم فراخوانده و تشویق میکرد؛ او میگوید: «علم را پیشه گیرید چرا که کسب علم برای رضای پروردگار، عبادت است و شناخت آن خشیت و ترس میآورد و جستجوی علم، جهاد است و آموزش آن به کسی که آنرا نمیداند، صدقه است و مذاکره و مباحثهی علمی تسبیحی است که با آن خداوند شناخته شده، عبادت شده و تمجید و ستایش میشود. داوند متعال با علم، گروهی را بلند نموده و آنان را امام و رهبر مردم قرار میدهد که با علم خود آنان را هدایت کنند و به رای و نظر آنها گردن نهند.»
به همین جهت ابن تیمیه بر این باور است که تمام دین، علم به حق و عمل به آن است.[۱۰]
اما عدل اساس هر خیری است و از نظرات و آرای شیخ سلفی این است که اصلاح احوال انسانها در عدل و فساد آن در ظلم میباشد.[۱۱]
ضرورت برپایی عدل و حکم بر مبنای آنرا از این قول خداوند روشن مینماید که میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»: «به راستی که پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (عدالت) نازل کردیم. تا مردم به عدالت قیام کنند، و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی سخت و منافعی برای مردم است. و تا الله معلوم بدارد چه کسی به نادیده او و پیامبرانش را یاری میکند، بیگمان الله توانای پیروزمند است.» (حدید: ۲۵) خداوند ذکر نمود که کتاب و میزان را فرستاده و آهن را فرستاده تا عدالت را برپا کند و به همین سبب، قوام و استحکام دین به کتابی است که هدایت میکند و شمشیری که نصرت و یاری میکند.[۱۲]
همچنین خداوند متعال ستم به ناحق را حرام کرده است پس عدل اساس استحکام و استقامت امور مردم است اگرچه در انواع گناه گرفتار آیند؛ و امور آنها با ظلم در حقوق، راست و مستقیم نمیشود اگرچه در گناهان گرفتار نباشند؛ به همین سبب گفته شده است «خداوند دولت عادل را برپا میدارد اگرچه کافر باشد و دولت ظالم را اگرچه مسلمان باشد برپا و استوار نمیدارد.»[۱۳]
در حدیث نیز ظلم حرام دانسته شده است چرا که پیامبر می فرماید: «لیس ذنب اسرع عقوبه من البغی وقطیعه الرحم»: «عقوبت ظلم و ستم و قطع صله ی رحم از دیگر گناهان سریعتر و زودتر به انسان میرسد.» این حدیث بیان میکند که شخص ستمگر و ظالم، در دنیا به زمین زده میشود، علی رغم اینکه ممکن است در آخرت مورد رحمت پروردگار قرار گیرند.
نفس انسان دارای انگیزه ها و محرک هایی است که به واسطه ی دست درازی به دیگری و حسد و تعدی و تجاوز به حقوق او، به او ظلم و ستم میکند همچنان که او به خود ستم مینماید (با انجام شهوات زشتی همچون زنا و خوردن شراب).[۱۴]
به همین سبب امر به معروف و نهی از منکر برای تنگ نمودن گلوگاه اعمالی که از ظلم مردم ناشی میشود، مشروع شده است و همچنین تا مردم را از ظلم به خود با انجام منکرات باز دارد و به مشوقهای خوب و خیری که او را به علم، صداقت و ادای امانت دعوت می دهد، امر میکند و نیز به اینکه در برابر زشتی ها و بدی ها از ضد آن یعنی خوبی ها و نیکی ها بهره ببرند و استفاده کنند امر می کند (همچنان که پزشک بیماری را با ضد آن درمان میکند و تجویز می کند که خویشتن را اصلاح کند و این با دو چیز حاصل میشود: انجام نیکی ها و ترک بدی ها و زشتی ها)[۱۵]
[۱] – همان: ص ۲۳۴
[۲] – ابن تیمیه: مجموع الرسائل الکبری، ج ۱، ص ۳۱۶- ۳۱۷
[۳] – ابن تیمیه: مجموع الرسائل الکبری، ج ۱، ص ۲۳۴
[۴] – همان: ۲۳۴- ۲۳۵
[۵][۵] – همان: ص ۲۳۴
[۶] – همان: ص ۳۱۰
[۷] – همان: ص ۲۳۵
[۸] – التحفه العراقیه فی الاعمال القلبیه، ص ۸۵
[۹] – امراض القلوب و شفاءوها، ص ۳۱
[۱۰] – همان: ص ۵۸
[۱۱] – امراض القلوب و شفاوها ص ۳۱
[۱۲] – التحفه العراقیه ص ۴۲
[۱۳] – الحسبه، ص ۸۶
[۱۴] – همان.
[۱۵] – همان ص ۹۲